eitaa logo
در مسیر زندگی
144 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
71 فایل
مطالب متنوع و گوناگون
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@hamidrezaborghei —— یا حبیب الباکین همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌ خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌ دانم.... #طوفان_واژه_ها @masir_zendagi کانال💞 در مسیر زندگی
زیر باران دوشنبه بعدازظهر اتفاقی مقابلم رخ داد وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد سیب‌ها روی خاک غلتیدند چادرش در میان گرد و غبار قبلاً این صحنه را... نمی‌دانم در من انگار می‌شود تکرار آهِ سردی کشید، حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه گفت: آرام باش! چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم... دست من را بگیر، گریه نکن مرد گریه نمی‌کند پسرم چادرش را تکاند، با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد پیش چشمان بی‌تفاوت ما ناله‌هایش فقط تماشا شد صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن! این صدای روضۀ کیست طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه‌ای مشکی‌ست :: با خودم فکر می‌کنم حالا کوچۀ ما چقدر تاریک است گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه راستی! فاطمیه نزدیک است...
عاقبت نور تو پهنای جهان می‌گیرد... جسم بی‌جان زمین از تو توان می‌گیرد... سال‌ها قلب من از دوریتان مرده ولی... خبری از تو بیاید ضربان می‌گیرد... 📜
و شعرهای من، این برکه زلال تصویر پرشکوه تو را، در بر گرفته است من کاشف اصالت زیبایی تواَم مفتون روح پاک و فریبائیِ توام. آزاد می کنی. و با نوازشت، این خشک زار خاطره ام را، آباد می کنی.... 📜
باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آن‌که باخبر شوی لحظهٔ عزیمت تو ناگزیر می‌شود آی ... ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر می‌شود!
خیال کن که پریشان و بی قرار توایم اگرچه فاصله داریم، در کنار توایم هزار سال، هزاران شب بدون سحر هنوز در شب یلدای انتظار تو ایم
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت دیوانه‌ای به دام جنونم کشید و رفت پس کوچه‌های قلب مرا جستجو نکرد اما مرا به عمق درونم کشید و رفت یک آسمان ستاره‌ی آتش گرفته را بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت تا از خیال گنگ رهایی، رها شوم بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت شاید به پاس حرمت ویرانه‌های عشق مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت تا از حصار حسرت رفتن، گذر کنم رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت دیگر اسیر آن منِ بیگانه نیستم از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت!
در بحر عشق !! گر همه جویای ساحلند ما کشتی وجود!! به طوفان سپرده‌ایم...
هیچ می‌دانی چرا چون موج در گریز از خویشتن پیوسته می‌کاهم؟ زانکه بر این پردهٔ تاریک؛ این خاموشی نزدیک آنچه می‌خواهم نمی‌بینم، وآنچه می‌بینم نمی‌خواهم!
من به بند تو اسیرم تو زمن بی خبری؟ آفرین! معرفت این است که ز من می‌گذری طعنه‌ی غیر ندیدی که بسوزد دل تو که بدانی که چه سخت است به خدا در به دری
شاید بهترین دعا همین باشه که ابوسعید ابوالخیر‌ میگه: یا رب تو چنان کن که پریشان نشوم محتاج برادران و خویشان نشوم بی منت خلق خود مرا روزی ده تا از در تو بر در ایشان نشوم.
این چشم‌ها برای كه تبخیر می‌شود؟ این حلقه‌ها برای چه زنجیر می‌شود؟ پیراهن محرّم من را بیاورید دارد زمان هیأت من دیر می‌شود با روضۀ حسین نفس تازه می‌كنم وقتی هوای شهر نفس‌گیر می‌شود... من تازه تشنه می‌شوم و گریه می‌كنم وقتی ز گریه چشم همه سیر می‌شود... این قطره نیست آینۀ توست یا علی در اشک ما حسین تو تكثیر می‌شود