14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 #داستانک
♨️ داستان حاجی الماسی و ارادت به حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)
حتما تا آخرش گوش بدین،
اگه واقعا لذت بردین،
واسه دیگران هم ارسال کنید❤️🙏
🎙 حجتالاسلام شیخ علی #دشتی
🚨@masire_saadatt
🚨🚨#داستانک ‼️
#میلاد_پیامبر_أعظم_(صلیاللهعلیهوآله)
♨️ #مستمند و #بینوا کیست ⁉️
● روزى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) به اصحاب خود فرمودند:
فقير و بينوا كيست؟ اصحاب جواب دادند:
كسى كه درهم و دينارى نداشته و دستش از مال دنيا تهى باشد.
● فرمودند:
آنكه شما مىگوئيد فقير نيست، بينوا كسى است كه در عرصه قيامت بيايد و حق اشخاصى به گردن او باشد.
● به اين طريق كه يک نفر را زده و ديگرى را ناسزا گفته، حق شخصی را ضايع نموده و يا غصب كرده، اگر حسنات و كار خوبى داشته باشد در قبال حقوق مردم از او مىگيرند و میدهند به صاحبان حقوق و چنانچه حسناتى نداشته باشد از گناهان كسانى كه بر اين شخص حقى دارند برداشته مىشود و آن گناهان را بر او بار مىكنند و بينوا چنين كسی است.
● همين موضوع منظور خداوند تبارک و تعالى در اين آيه شريفه است:
«وَ لَيَحۡمِلُنَّ أثۡقَالَهُمۡ وَ أثۡقَالࣰا مَّعَ أثۡقَالِهِمۡ»؛
بارهاى سنگين خود را برمىدارند و بارهاى سنگين ديگرى را بر دوش آنها مىگذارند.¹
📚 انوار نعمانيه؛ ص ۳۴۹
🚨•@masire_saadatt•✨
🚨🚨 #داستانک 🌿
➖نقل شده است روزی "معروف کرخی" نشسته بود .
عدّهای از جوانان در دجله سوار بر قایق بودند و ساز و آواز سر میدادند.
➖چند نفر از مقدّسین آمدند به معروف کرخی گفتند:
آقا آنها را نفرین کن، چه جوانهای بدی هستند!
➖معروف دستهای خود را بلند کرد و فرمودند:
خدایا به عزّت خودت قسم میدهم کسانی را که در این دنیا اینقدر خوشحال کردی، در آخرت هم همینطور آنها را خوشحال کن!
➖آنها به معروف اعتراض کردند:
ای معروف! تو یک عارف هستی! چرا چنین میگویی؟ چرا یک عدّه که مشغول گناه هستند را نفرین نکردی و برای آنها دعا کردی؟
➖معروف کرخی پاسخ داد:
وای بر شما که نادان هستید ، من آنها را دعا کردم،
اگر قرار شود در آخرت خوشحال شوند، باید در اینجا توبه کنند. این دعا یعنی خدا به آنها توبه عنایت کند.
🔹 حالا ببينيد، منِ رو سیاه که معروف نیستم، خاک پای او هم نمیشوم، از کنار عروسیها که عبور میکنم میبینیم بیبند و باری زیاد است.
🔹 میگویم خدا آنها را مبارک گرداند.
میگویند آقا شما چرا؟!
میگویم پس چه بگویم؟
برکت مصادیق مختلف دارد.
یعنی خدا آنها را متحوّل کند، به آنها آگاهی بدهد تا توبه کنند.
🔹 آدم برادر و خواهر خود را نفرین میکند؟!
بگو خدا آنها را خیر دهد، خدا متنبّه کند. گاهی مواقع آنها متحوّل میشوند.
#آیت_الله_فاطمینیا (ره)
🚨•@masire_saadatt•✨
✅✅ #داستانک 📋
🚨🚨 #محبت خدا هزار برابر به بندگان‼️
روزی شخصی از بیابان به سوی مدینه می آمد، در راه دید پرنده ای به سراغ بچه های خود در لانه رفت، آن شخص کنار لانه پرنده رفت و جوجه ها را گرفت و به عنوان هدیه نزد پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) آورد.
چون به حضور پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) رسید، جوجه ها را نزد پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) گذاشت، در این هنگام جمعی از اصحاب حاضر بودند، ناگاه دیدند مادر جوجه ها بی آنکه از مردم وحشت کند، آمد و خود را روی جوجه های خود انداخت.
معلوم شد مادر جوجه ها، به دنبال آن شخص به هوای جوجه هایش بوده، محبت و علاقه به فرزندانش بقدری بود، که بدون ترس خود را روی جوجه هایش انداخت.
🌱پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) به حاضران فرمودند:
این محبت مادر را نسبت به جوجه هایش درک کردید!!
ولی بدانید خداوند هزار برابر این محبت، نسبت به بندگانش محبت و علاقه دارد.
📚 داستانها و پندها، ۵/۱۲؛ لئالی الاخبار.
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨
🌸🍃🌸🍃
🚨🚨 #داستانک 🌿
پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد.
پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد.
پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده.
پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت.
پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم.
پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت.
پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨
🔰🔰 #داستانک 🌿🟣
اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟
ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ
ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ،
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت:
به این دو کاسه نگاه کنید،
اولی از طلا درست شده است و درونش سم است و دومی کاسهای گِلی است و درونش آب گوارا است،
شما از کدام کاسه مینوشید؟
شاگردان یکصدا جواب دادند:
از کاسه گِلی
استاد گفت: ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ کاسهها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍیتاﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ.
آدمی هم همچون این کاسه است،
آنچه که آدمی را زیبا میکند درونش و اخلاقش است!
باید سیرتمان را زیباکنیم نه صورتمان را..!!
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨
🚨🚨 #داستانک 🔰
🔰 #همراهی در دنیا و آخرت !!
❖ اسماعيل بن سهل گويد:
به امام جواد (عليهالسلام) نوشتم كه:
مرا چيزی آموز كه چون آن را گويم در دنيا و آخرت با شما باشم.
❖ پس امام جواد (عليهالسلام) با خط خويش كه آن را میشناختم نوشت:
«سوره "إنّا أنزلناه" را بسيار تلاوت كن و لبانت را به ذکر "إستغفار" طراوت بخش».
📚 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ج ۲ ص ۱۶۵.
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨
🚨🚨 #داستانک🌿
✍ مردي نزد اميرالمومنين علي (علیه السلام) آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اينجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم:
1⃣ چه چيز «از آسمان عظيم تر» است؟
2⃣ چه چيز «از زمين پهناورتر» است؟
3⃣ چه چيز «از کودک يتيم ناتوان تر» است؟
4⃣ چه چيز «از آتش داغ تر» است؟
5⃣ چه چيز «از زمهرير سردتر» است؟
6⃣ چه چيز «از دريا بي نيازتر» است؟
7⃣ چه چيز «از سنگ سخت تر» است؟
✍ امیرالمومنین علی (علیه السلام) در پاسخ به اين هفت سوال فرمودند:
1⃣ تهمت به ناحق از آسمان عظيم ترست.
2⃣ حق از زمين وسيع تر است.
3⃣ فرد سخن چين ، ازکودکي يتيم ضعيف تر است.
4⃣ آز و طمع از آتش داغ تر است.
5⃣ حاجت بردن به نزد بخيل از زمهرير سردتر است.
6⃣ بدن شخص با قناعت از دريا بي نيازتر است.
7⃣ قلب کافر از سنگ سخت تر است.
📚جامع الاخبار ، فصل ۵ ، فضائل اميرالمومنين (علیه السلام)
✅ #از خوبی های امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به مردم بگوییم!!
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨
🚨🚨 #داستانک 🌿
✍ #روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند.
✍پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسی است؟"
پس جمعیت حاضر، ابوبکر را نشان دادند، پس
راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر عرض کرد:
نامم "عتیق" است
راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است.
راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟
ابو بکر گفت "نه هرگز"
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.
✍ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم.
✍ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس، راهب گفت باید ب من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس.
✍راهب سه سوالش را مطرح کرد:
1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟
*چه چیزاست که از آن خدا نیست؟*
2)ما هو شئ لیس عندالله؟
*چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟*
3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
*آن چیست که خدا آن را نمیداند؟*
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟ خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند.
✍راهب نا امید گشته قصد بازگشت به روم کرد ، ابوبکر گفت : ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین می کردم .
✍سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (ع)رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن (ع )و امام حسین (ع )میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند.
✍ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی (ع) بپرس!
راهب رو به امام علی (ع) کرده و پرسیدنامت چیست؟
امام علی (ع) فرمودند: نامم نزد یهودیان *"الیا"* نزد مسیحیان *"ایلیا"* نزد پدرم *"علی"* و نزد مادرم *"حیدر"* است.
پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟
✍امام (ع )فرمودند: او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم.
پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی.
پس به سوالاتم پاسخ بده
و دوباره سوالاتش را مطرح کرد.
✍امام علی (ع) پاسخ دادند:
.
فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا
فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک
🔹 *آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است.*
🔹 *آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است*
🔹 *و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است*
پس راهب با شنیدن این پاسخها ، امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
"أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة"
✳️به درستی که نامت درتورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی (ع) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد.
💠 *عزيزان !! تا حد امکان نشر دهید؛ زیرا:
⬅️ *پیامبر(ص)فرمود:هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع)را نشردهد، مادامیکه از آن نوشته اثری باقیست ملائکة الله برای او استغفار می کنند*
منبع : کتاب الإحتجاج مرحوم طبرسی
حکایت
🍀🍀🍀🍀
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨
🚨🚨 #داستانکِ شکر !!🌿
🔻 سنان بن طريف می گويد:
روزی به #امام_صادق (عليه السّلام) عرض كردم:
من مىترسم از کسانی باشم که دچار استدراج شده باشم؛ (یعنی کسانی که خداوند متعال به آن ها نعمت های پی در پی می دهد و این نعمت ها مقدمه ای می شود برای عقوبتِ ناگهانیِ آن ها)، زیرا از خدا خواسته ام خانه ای روزی من کند و او عطا فرمود،
از او خواسته ام تا هزار درهم روزی من کند، رزقِ من فرمود،
از او خانمی(خادم😁) خواستم، به من عنایت نمود.
حضرت فرمودند:
تو در قبال این نعمتها چه می کنی؟!
عرض کردم: من می گویم: الحمدلله.
حضرت فرمودند:
« فَمَا أُعْطِيتَ أَفْضَلُ مِمَّا أُعْطِيت.
آنچه انجام می دهی، بالاتر از آن نعمت هایی هست که به تو عطا شده است ».
📚منبع: بحارالانوار ، ج ۹۰ ، ص ۲۱۳
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨
🚨🚨 #داستانک 🌱
❇️ علی (علیه السلام) و کاسب بی ادب !!
✍ در ایامی که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) زمامدار کشور اسلام بود، اغلب به سرکشی بازارها می رفت و گاهی به مردم تذکراتی می داد.
روزی از بازار خرمافروشان گذر می کرد، دختر بچه ای را دید که گریه می کند، ایستاد و علت گریه اش را پرسش کرد. او در جواب گفت:
آقای من یک درهم داد خرما بخرم، از این کاسب خریدم به منزل بردم اما نپسندیدند، حال آورده ام که پس بدهم کاسب قبول نمی کند.
☀️حضرت به کاسب فرمودند:
این دختر بچه خدمتکار است و از خود اختیار ندارد، شما خرما را بگیر و پولش را برگردان.
کاسب از جا حرکت کرد و در مقابل کسبه و رهگذرها با دستش به سینه علی (علیه السلام) زد که او را از جلوی دکانش رد کند.
کسانی که ناظر جریان بودند آمدند و به او گفتند، چه می کنی این علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.
کاسب خود را باخت و رنگش زرد شد، و فوراً خرمای دختربچه را گرفت و پولش را داد.
🔻سپس به حضرت عرض کرد:
ای امیرالمؤمنین (علیه السلام) از من راضی باش و مرا ببخش.
☀️حضرت (علیهالسلام) فرمودند:
چیزی که مرا از تو راضی می کند این است که: روش خود را اصلاح کنی و رعایت اخلاق و ادب را بنمایی.
📚 داستانها و پندها، ۱/۴۶؛ بحار الانوار، ۹/۵۱۹.
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨
🚨🚨 #داستانک !!🌿
✍ #روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند.
✍پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود ) و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسی است؟"
پس جمعیت حاضر، ابوبکر را نشان دادند، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید، نامت چیست؟ ابوبکر عرض کرد: نامم "عتیق" است
راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است.
راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟
ابو بکر گفت "نه هرگز"
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.
✍ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم.
✍ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس، راهب گفت باید ب من امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس.
✍راهب سه سوالش را مطرح کرد:
1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟
*چه چیزاست که از آن خدا نیست؟*
2)ما هو شئ لیس عندالله؟
*چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟*
3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
*آن چیست که خدا آن را نمیداند؟*
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد، و جمعیت گفتند، چه سوالیست که میپرسی؟ خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند.
✍ راهب نا امید گشته، قصد بازگشت به روم کرد، ابوبکر گفت: ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین می کردم.
✍ سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی (علیهالسلام) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی (علیهالسلام) بهمراه پسرانش امام حسن (علیهالسلام)و امام حسین (علیهماالسلام)میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند.
✍ ابوبکر خطاب به راهب گفت، آنکه در جست و جویش هستی آمد، پس هر سوالی داری از علی (علیهالسلام) بپرس!
راهب رو به امام علی (علیهالسلام) کرده و پرسید نامت چیست؟
امام علی (علیهالسلام) فرمودند:
نامم نزد یهودیان *"الیا"* نزد مسیحیان *"ایلیا"* نزد پدرم *"علی"* و نزد مادرم *"حیدر"* است.
پس راهب گفت، نسبتت با نبی (صلياللهعليهوآلهوسلم) چیست؟
✍امام (علیهالسلام )فرمودند:
او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم.
پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی.
پس به سوالاتم پاسخ بده
و دوباره سوالاتش را مطرح کرد.
✍امام علی (علیهالسلام) پاسخ دادند:
.فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک
🔹 *آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است.*
🔹 *آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است*
🔹*و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است*
پس راهب با شنیدن این پاسخها، امام علی (علیهالسلام) را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
"أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة"
✳️ به درستی که نامت در تورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری، سپس تمام هدایا را به امام علی (علیهالسلام) تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد.
💠 *عزيزان !! تا حد امکان نشر دهید؛ زیرا:
⬅️ *پیامبر(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)فرمود:
هرکس فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیهالسلام)را نشردهد، مادامیکه از آن نوشته اثری باقیست ملائکة الله برای او استغفار می کنند*
📚 الإحتجاج مرحوم طبرسی
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨