🚨🚨 #زیان حسادت به خود حسود بر میگردد !!
در زمان خلافت هادی عباسی (۱) مرد نیکوکار ثروتمندی در بغداد می زیست در همسایگی او شخصی سکونت داشت که نسبت به مال او حسد می ورزید. آنقدر درباره او حرفها زد تا دامن او را لکه دار کند نشد. تصمیم گرفت غلامی بخرد و او را تربیت کند و بعد مقصد خود را به او بگوید.
🔻روزی بعد از یک سال به غلام گفت: چقدر مطیع مولای خود هستی؟
🔺گفت: اگر بگوئی به آتش خود را بیانداز، انجام دهم، مولای حسود خوشحال شد.
🔻 گفت: همسایه ام ثروتمند است و او را دشمن دارم، می خواهم دستورم را انجام دهی.
گفت: شب با هم بالای پشت بام همسایه ثروتمند می رویم تو مرا بکش، تا قتلم به گردن او بیفتد و حکومت او را به خاطر قتلم قصاص کند و از بین ببرد.
🔺هر چه غلام اصرار در انجام ندادن این کار کرد، تأثیری نداشت نیمه شب به دستور مولای حسود گردن مولایش را بالای بام همسایه محسود ثروتمند زد و زود به رختخواب خود آمد.
فردا قتل حسود بر بام همسایه کشف شد. هادی عباسی دستور بازداشت ثروتمند را داد و از بازپرسی کرد؛ بعد غلام را خواست و از او جویا شد.
غلام دید که مرد ثروتمند گناهی ندارد؛ جریان حسادت و کشتن را تعریف کرد. خلیفه سر به زیر انداخت و فکر کرد و بعد سر برداشت و به غلام گفت:
هر چند قتل نفس کردهای، ولی چون جوانمردی نمودی و بی گناهی را از اتهام نجات دادی تو را آزاد می کنم و او را آزاد کرد، و زیان حسادت به خود حسود باز گشت. (۲)
📚(۱) او برادر هارون الرشید بود و قریب یک سال خلافت کرد بعد از او خلافت به هارون رسید.
📚 (۲) داستانهای ما، ۲/۱۳۸؛ مستدرک الوسائل، ج۳، ذیل شرح حال فضل الله راوندی.
📡 #انتشار_با_شما_عزیزان 👇
🚨•@masire_saadatt•✨