eitaa logo
مسیر فردا
822 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
129 فایل
مسیر ارتباطی با ادمین @alavi_farda
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر پدر داشت روزهای پایانی را می‌گذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار می‌بردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و به‌تدریج به بدن تزریق می‌شد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند. این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو می‌برد؛ حالتی اغماء گونه ... از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بی‌هوش و هوشیار در نیمه‌های شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه می‌کنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظاره‌گر واقعه‌‎ای بوده که من از آن بی خبرم. می‌گویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمی‌گرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز می‌شود. از شلیک اولین موشک‌ها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره می‌گوید «علی بیا!». اشاره می‌کند که «سرت را جلو بیار». سرم را می‌چسبانم به دهانش. باصدای بی‌جوهره‌ای می‌گوید: «ان شاء الله تو ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ می‌شود. می‌گویم «ان شاء الله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او می‌کنم و عبور میکنم ... تا این‌روزها که اولین موشک‌ها با جسارتی وصف‌ناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگه‌ای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک می‌کشد برای همه کشتی‌های اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صف‌آرایی و آبروداری می‌کند. باز صدای پدر را می‌شنوم: «یمن را دریاب ...!» 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 با ما در کانال «مسیر فردا» همراه باشید👇🏻 @masirefarda 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آقای ابوترابی بهش می‌گفت: پسر! یه خورده تقیه کن... |پسرم توی اسارت همیشه در حال نماز خواندن و دعا برای امام خمینی(ره) و آقای خامنه‌ای بود. بعثی‌ها هم به قصد کُشت می‌زدنش که چرا چنین دعاهایی می‌کنه. اونقدر هم کتک می‌خورد که هفته به هفته بیهوش میشد... آقای ابوترابی بهش می‌گفت: پسر! یه خورده تقیّه کن... اما یدالله جواب می‌داد: ما یه جون داریم و بالاخره طی میشه‌... هر بار هم که از بیهوشیِ حاصل از کتک خارج میشد، دوباره می‌رفت سر نماز و دعا برا امام خمینی و آقای خامنه‌ای... 🔸 ۸ دی‌ماه؛ سالگرد شهادت آزاده‌ی شهید یدالله آقابابایی گرامی‌باد ‌‌‌‌🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 با ما در کانال «مسیر فردا» همراه باشید👇🏻 @masirefarda 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷