@ostad_shojae4_5789746542143340793.mp3
زمان:
حجم:
6.49M
#شکرانه ۲۲
هروقت کمالی رو در کسی، دیدی؛
دو تــا کارِ قشنگ هست،
که اگـه انجامش بدی، هم نعمتت زیاد میشه،
و هم قلبت، وسیع میشه!
گوش کن، تا یاد بگیریش.
#استاد_شجاعی 🎤
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
🍁
✳ برای خدا
🔻 یک روز آقا طیب من را صدا کرد و آدرسی را به من داد و گفت: برو مغازۀ قصابی و کمکش کن. مغازۀ عجیبی بود. هر روز چند گوسفند سر میبرید، اما به مردم گوشت نمیفروخت! هر روز افراد زیادی پشت در مغازه منتظر بودند. همگی کاغذی داشتند و به صف میایستادند. کار من این بود که از روی یک کاغذ بزرگ، اسم آنها را میخواندم. آنها با کاغذشان جلو میآمدند و من تیک میزدم. بعد گوشت خود را میگرفتند و میرفتند. بعدها از همان قصاب شنیدم که تمام هزینۀ گوسفندها و قصابی را خود شخص آقا طیب میدهد و کسی از این ماجرا خبر ندارد.
🎙 راوی: سید مصطفی خادمی
📚 از کتاب #طیب | زندگینامه و خاطرات حُر نهضت امام خمینی (ره) #شهید_طیب_حاجرضایی
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_حضرت_زینب_آیت_الله_جواد_آملی.mp3
زمان:
حجم:
2.17M
🎧حضرت زینب کبری(سلام الله علیهم)
🎙️آیت الله #جوادی_آملی
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
* #امام_حسین #امام_زمان #تشرف
🔻داستان تشرف یکی از علمای اصفهان؛ بسیار زیبا و نکته دار...
علی رغم طولانی بودن مطالعه آن را از دست ندهید:
🔹حدود هشتاد سال پیش برای یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند تشرفی پیش آمده بود که خیلی جالب است.
🔸ايشان جوان بوده و سوار الاغ مى شده و اطراف اصفهان تبلیغ مى رفته و روضه مى خوانده است. دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف مى رود و منبرش را می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
🔹وقتى اين روضه تمام مى شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. سوار الاغ که مى شود برود، يكى از اهالى اين آبادى مى آيد و مى گويد:« آقا سيد تو راه گرگ و حيوانات درنده هستند مى خواهید يكى، دو نفر همراهتان بفرستيم؟
🔸ايشان مى گويد: مى روم مشكلى نداره» و قبول نمی کند همراهی بیاید.
نقل می کند عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى آمد. برف سنگينى هم به زمين نشسته بود. مى گويد مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى آيد.
🔹منتهى از بس برف سنگين بود، حوصله نكردم سرم را بیرون بیاورم و ببينم کیست. حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
🔸بعد آن آقا كه پشت سر من مى آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
🔹گفتم:« سلام عليكم» .
🔸گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)
🔹گفتم:« بفرماييد».
🔸گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
🔸آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
🔸مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. بازآن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
🔹گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد».
🔸گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
🔹گفتم:« من در تاريخ خوانده ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند».
🔸گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و شخم نزدنند و قبر را از بين نبرند؟!»
🔹آقا سید می گوید من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى كردم. گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
🔸گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد».
🔹گفتند:« چى هست؟»
🔸گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند.
اما در جريان متوكل، اينها مى خواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
🔹نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند».
🔸آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.»
🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده ام، نيست.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
🌾🌿🌾
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
💗پروردگارا
✨ای ماندگار،
💗ای جاودانه ترین عشق،
✨ای جدا از من و با من،
💗اکنون در این صبح دل انگیز ،
✨قلم قلبم را ...
💗با قطره های اشکی
✨که بر گونه دارم،
💗آغشته می کنم و بر صحیفه دعا،
✨خط استغفار می کشم.
💗ای بی نیاز، زنگار دلم را بزدا،
✨به من بال پرواز و
💗پای رفتن عطا کن.
✨ای منتهای آرزویم،
💗از خودم چه بگویم که همه را دانی
✨و از تو چه بگویم که فراتر از آنی.
💗من تو را می خوانم که
✨راز هرچه عشقی.
💗تو را می خواهم که
✨خوش بوتر از هرچه عطری.
#دعای_روز پنجشنبه
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
🌿🌾🌿
-
-
﴿ما برای رفع تشنگی خود سراغ سراب دنیا و کثرات میرویم و تشنه تر میشویم. اما اهل معنا به دنبال "ماء" میگردند در مجالس اباعبدالله علیهالسلام چون معارف و کلمات و ذکرشان حاضر میشود، آنچنان آب توحید ظهور میکند که اگر کسی تشنه بیرون برود عجیب است.
ما باطن عالم را نمی بینیم که بدانیم کلمات اهل بیت علیهمالسلام چقدر نور دارد. یک شخصی چشمش باز بود در مجلسی که کلمات اهل بیت علیهمالسلام بیان میشد نشسته بود و دید که چگونه از آسمان بر سر جمعیت حاضر در جلسه آب زلالی ریخته میشود و آنها شسته میشوند..﴾
-
-
🔺"جلسه دوم معیّت با سیدالشهدا علیهالسلام"
حجت الاسلام اصفهانی
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
🌿🌾🌿
🚩امام حسین علیهالسلام:
شما را به تقوای الهی سفارش می کنم زیرا خدا ضمانت کرده است؛ کسی را که پرهیزکاری کند ... از جایی که گمان نمی برد روزی دهد
#تقوا_روزی
* #امام_حسین #امام_زمان #تشرف
🔻داستان تشرف یکی از علمای اصفهان؛ بسیار زیبا و نکته دار...
علی رغم طولانی بودن مطالعه آن را از دست ندهید:
🔹حدود هشتاد سال پیش برای یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند تشرفی پیش آمده بود که خیلی جالب است.
🔸ايشان جوان بوده و سوار الاغ مى شده و اطراف اصفهان تبلیغ مى رفته و روضه مى خوانده است. دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف مى رود و منبرش را می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
🔹وقتى اين روضه تمام مى شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. سوار الاغ که مى شود برود، يكى از اهالى اين آبادى مى آيد و مى گويد:« آقا سيد تو راه گرگ و حيوانات درنده هستند مى خواهید يكى، دو نفر همراهتان بفرستيم؟
🔸ايشان مى گويد: مى روم مشكلى نداره» و قبول نمی کند همراهی بیاید.
نقل می کند عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى آمد. برف سنگينى هم به زمين نشسته بود. مى گويد مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى آيد.
🔹منتهى از بس برف سنگين بود، حوصله نكردم سرم را بیرون بیاورم و ببينم کیست. حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
🔸بعد آن آقا كه پشت سر من مى آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
🔹گفتم:« سلام عليكم» .
🔸گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟)
🔹گفتم:« بفرماييد».
🔸گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
🔸آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
🔸مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. بازآن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
🔹گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد».
🔸گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
🔹گفتم:« من در تاريخ خوانده ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند».
🔸گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و شخم نزدنند و قبر را از بين نبرند؟!»
🔹آقا سید می گوید من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى كردم. گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
🔸گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد».
🔹گفتند:« چى هست؟»
🔸گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند.
اما در جريان متوكل، اينها مى خواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
🔹نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند».
🔸آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.»
🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده ام، نيست.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
📝قسمتی کوتاه از وصیتنامه آیتالحق سیدعلی آقای قاضی:
گرچه این حرفها آهن سرد کوبیدن است،
ولی بنده لازم است بگویم؛
اطاعت والدین، حُسن خُلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر و باطن.
الله الله که دل هیچکَس را نرنجانید!
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
چرا #زمین بیقراری می کند⁉️
🔵رسول خدا(ص) فرمودند:
"در امت من #زلزلهای رخ میدهد که در آن 10 هزار، 20 هزار، 30 هزار نفر نابود میشوند. (خداوند) آن را برای پرهیزکاران پند، برای مومنان رحمت، و برای کافران عذاب قرار میدهد.1".
🔴امام صادق (ع) فرمودند:
"ای مفضل! بیندیش ... اگر کسی گفت: چرا این زمین میلرزد؟ (در پاسخ) به او گفته شود: زلزله و مانند آن، پند و هشدارهایی است که مردم را تهدید میکند تا رعایت کنند و از گناهان دست بردارند.2
📚 منابع:
1- کنز العمال: ج 41 ص 567 ح 39615
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈
2- میزان الحکمة: ج 1 ص 59
@Maddahionlin99688192_1597891504.mp3
زمان:
حجم:
12.97M
از محضر او قاتلش هم دست پُر برگشت
هر جا حسین فاطمه باشد فراوانی است
#مهدی_سلحشور🎙
#روضه🔊
#شب_پنجم #محرم💔
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#راه خدا🥀
@masirkhoda👈