16.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️معجزه دعای مادر
استاد دانشمند🎤
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستان شنیدنی از شب اول قبرِ عالم بزرگ حوزه نجف
16.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️معجزه دعای مادر
استاد دانشمند🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امیرالمومنین علی علیه السلام:
دورترین انسان از ساحت مقدس پروردگار انسان خسیس مالدار است
غررالحکم
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرازی دیگه از سوره انبیأ در مقام بیات تقدیم شما
16.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️معجزه دعای مادر
استاد دانشمند🎤
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ «تو کُمکم کن»
👤 استاد دانشمند
🤲 وقتی شما برای فرج دعا میکنید، امام زمان هم برای شما دعا میکنه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیرالمومنان علی علیه السلام:
برای آنچه از دست رفته است
اندوه به دلت راه مده ...
زیرا تو را از آنچه در آینده میآید باز میدارد !
📕غررالحکم
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حکایت زاهد
👤حجت الاسلام و المسلمین دانشمند
#معجزه_۶
دیگه از بچه دار نشدن نمیترسیدم ومحمد هم متوجه رفتارام شده بود و بهم میگفت
-- الان شدی همون سمیرا روزای اول ازدواج
هرروز عشق بینمان بیشتر و بیشتر میشد و زندگیمو دوباره شروع کرده بودم البته به کمک خدا ،آرامشی در دلم افتاده بود که دیگه احساس ناامیدی سراغم نمیومد. حدود دوماه به انجام آی وی اف مانده بود و من برای چکاپ نزد پزشک رفته بودم .او به عنوان یک روش کمک درمانی انجام عکس رنگی از رحم را به من توصیه کرد و من هم دستور پزشک را انجام دادم. حال روحی ام روز به روز بهتر می شد و انس و ارتباطم با خدا هر روز بیشتر و بیشتر می شد. هیچ وقت روز موعود را فراموش نمی کنم که برای انجام آی وی اف به مرکز درمان ناباروری مراجعه کردم و پزشک پس از انجام سونوگرافی به من گفت
-- خانم ، شما که باردار هستی ، برای چی وقت آی وی اف گرفتی؟
انجام عکس رنگی موجب شده بود تا مشکل نا باروری من حل شود. باورم نمی شد که بالاخره ، خدای بزرگ، جواب تلاش و دعاهایم را داده بود. درست وقتی که یاد گرفتم صبور باشم و با آرامش ، پروسه درمان را طی کنم ، نتیجه مطلوب را گرفتم و حالا محمد طه کوچولوی من سه سالی است که به زندگی ما رنگ عشق و سرزندگی بخشیده است.
پایان.
کپی حرام.
#تحقیر1
امشب خواهر شوهرم و همسرش رو دعوت کرده بودیم.
بعد از شام شروع کردم پذیرایی سینی چای رو بردم و بعدشم ظرف شیرینی رو با خودم بردم.
اما احسان قصد نداشت که پاشه و بهم کمک کنه بدجوری حرصم میداد با این کاراش .
از صبح خودم تنهایی کارارو کردم و حسابی خسته بودم .
خواهر شوهرم، رضوان، وقتی میرفتیم خونشون شوهرش پا به پاش کار میکرد اما من سفره رو هم خودم به تنهایی جمع کردم.
خسته و کلافه به داخل آشپزخانه رفتم شوهرم که همونطور مشغول بگو بخند بود.
همیشه تو جمع میخندید و با همه خوب رفتار میکرد الا منی که زنش بودم! رفتاراش با من اصلاً خوب نبودن.
مدتی بعد از آشپزخانه بیرون اومدم و کنارشون نشستم.
ادامه دارد.
کپی حرام.