#حکایتــــــــ...
اِبنسیرین كسی را گفت: چگونهای؟
گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
اِبنسیرین به خانهٔ خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی.
گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چارهای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی...!
اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى...👌
@seraj1397
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر و مادر عزیز و گرامی بچه هاتون رو از داشتن خواهر و برادر محروم نکنید
روزی و برکت فقط و فقط درست خداست❤️
من یه خواهر شوهر توی خونه داشتم خواهر شوهرم ازدواج کرد و یه خونواده ای گیرش اومد که شب و روز خواهر شوهرم رو تیره و تار کرده بودن. شوهرش میگفت دو هفته یک بار خودم میارمت خونه مادرت تا ببینیشون. به مادر شوهرم اینا هم رو نمیداد که برن خونشون. من که راضی به اذیت شدن خواهر شوهرم نبودم اما خب دست انتقام الهیِ که. هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی الان سه تا بچه دارم و خیلی از زندگیم راضی هستم هر وقتم هر مشکلی برام پیش بیاد متوسل به سوره یاسین میشم اینم بگم به شکرانه این نعمت الهی چادر سرم میکنم و تو معاشرت با نامحرم خیلی رعایت میکنم.
پایان
کپی حرام⛔️
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای لاتی که نمازشب خوان شد...!
لاتـی کـه بـه واسـطه آیـت الله قـاضـی ره
نمـازشب خـوان شـد و بجـایـی رسیـد کـه
مـردم نیـم خـورده غـذایـش را بـه عنـوان
تبـــرک بر مـی داشتنـد...
@sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌷
چقدر قشنگ گفت …
زمان غیبت حضرت؛ زمان تربیت است🌱💭💚
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸رسول خاتم صلی الله علیه و آله: 🌸
«ما یمْنع الْمؤْمن أنْ یتّخذ أهْلًا لعلّ اللّه یرْزقه نسمهً تثْقل الْأرْض بلا إله إلّا اللّه.»
«چه چیزی مؤمن را از داشتن خانواده مانع می شود؟ شاید خدا به او فرزندی دهد که زمین را با [گفتن] لااله الاالله سنگین سازد.»
. وسائل الشیعه، ج20، ص14.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریخ انقضای تمام غمهای عالم
لحظهی ظهور توست
یابنالحسنجان💚
سلامامامزمانم❤️
اللهمعجللولیکالفرج🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه پدرانه مقام معظم رهبری در مورد تلاوت قران🌹
ایران_قوی
ولی چون هیچ وقت دعا نخونده بودم احساس کردم شاید غلط بخونم. گفتم نه متشکرم من نمیخونم. تا پایان مراسم نشستم دعا خوندن که تموم شد رو کردم به اون خانمی که لباس میفروخت سلام خانم شما لباس مشکی میفروشید بله عزیزم دو تا لباس میخواستم برای پسر ۱۰ ساله و ۱۲ ساله دارید.از توی ساکش دو تا لباس درآورد داد به من که اندازه پسرای من بود. با خجالت و شرمندگی گفتم قسطی هم لباس میفروشید؟ نگاهی به من انداخت و گفت حقیقتش من نذر کردم به پنج تا پسر بچه به نیت پنج تن لباس مشکی امام حسین رو هدیه کنم الان میخوام دو تاش پسرای شما باشه. با خودم فکر کردم نکنه داره تعارف میکنه بهش گفتم: خیلی ممنون شما لطف داری من پول لباس بچههامو میدم فقط نقد ندارم. لبخندی زد_ نه عزیزم دیگه نذر کردم باید نذرم رو ادا کنم مبارکشون باشه خیلی خوشحال شدم میخواستم بیام خونه که خانمی که مجلس رو کنترل میکرد رو کرد به جمع خانمها ، هر کی کار نداره بمونه میخوایم حسینیه رو تکیه بزنیم منم به احترامی که از این حسینیه دو تا لباس به بچههام دادن موندم سارا دخترم دم دست من فرمون میبرد و خیلی بهش میگذشت بعدم رو کرد به من مامان میشه برای منم یه روسری بخری صورتشو بوسیدم و گفتم باشه عزیزم میخرم. ولی دیگه روم نشد به اون خانم بگم شما روسری هم دارید. تکیه حسینیه تموم شد از خانمها خداحافظ کردم و اومدم خونه سعید بهم گفت چرا انقدر دیر کردی؟ منم هرچه اتفاق افتاده بودو براش گفتم لبشو برگردوند و گفت مثلاً حسینیه رو مشکی پوشیدن که چی بشه! حالا بشینن اونجا هی گریه کنن وبه سرو سینه شون بزنن
که چی بشه؟...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
امام حسین زنده میشه؟ یا...
یزید زنده میشه که اینا مجازاتش کنن در جواب سعید گفتم این چیزایی رو که تو میگی من نمیدونم ولی من امروز خیلی حالم تو این حسینیه خوب بود انقدر که دلم نمیخواست از حسینیه بیام بیرون حتماً یه چیزی هست که انقدر مردم هر ساله تو سر و سینه خودشون میزنن حسین حسین میکنن. چپ چپ نگاهی به من انداخت_ نکنه توهم میخوای بری قاطی اونا بشی؟ حاضر جوابی با سعید اوضاع زندگیم رو بدتر میکنه که بهتر نمیکنه برای همین جوابش رو ندادم و رفتم توی آشپز خونه و خودم رو سر گرم کردم. بچهها اومدن خونه مامان پیرهن مشکی برای ما گرفتی گفتم بله بیاید بپوشید ببینید اندازتون هست بچههام با ذوق و شوق اومدن بلوزهاشون رو درآوردن و پیرهن مشکی تنشون کردن انقدر اندازهشون بود که انگار خیاط اینها رو مخصوص بچههای من دوخته بودند. رو کردن به من گفتن: بهمون میاد؟ گفتم: آره عزیزم خیلی بهتون میاد سعید گفت: تو خونه نمیپوشی نا، پارسا اومد جواب باباش رو بده که جلوش رو گرفتم. شب اول محرم شدو یه خانمی اومد در خونه ما من رو دعوت کرد حسینه برای مراسم عزاداری. سعید که فهمید گفت حق نداری بری. نشستم کلی قربون صدقه ش رفتم و التماسش کردم تا اجازه گرفتم و اومدم حسینه. دیدم مراسم تشت گذاری دارن. یه عده هم دارن تو آشپزخونه پذیرایی آماده میکنند. بهشون گفتم کمک میخواهید. از حرفم استقبال کردند و من رفتم توی آشپزخونه کلی کمک کردم. یه خانمی عدس پلو نذر کرده بود و آورده بود حسینه تا بین خانم ها پخش کنند کمک کردم همه رو بسته بندی کردن...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️