#امنیتوطن6
اولش تو مامور بودن اما تعداد مامورا بیشتر شد و با تفنگ ریختن توی خونشون به شوهرم گفتم و با هم به پایین رفتیم مامورا هر دو پسرش رو دستگیر کردند علاوه بر اون خود آقای اقبالی را هم دستگیر کردند.
اونا رو با خودشون بردن خانم اقبالی مدام گریه میکرد به سر و صورتش میزد با اینکه خودم این کارو کرده بودم اما برای آرامش وطنم دست همچین کاری زدم و الانم پشیمون نبودم.
روز بد رفتم سپاه.. پاسدار که منو دید ازم خواهش کرد که دیگه پیگیر اون موضوع نشم اونا خودشون پیگیرن.
من فقط یه چیز پرسیدم که از اون خونه چی پیدا کردن.
پاسدار هم جواب داد_ کلی اسلحه پنهون کرده بودن.
الان دیگه خیالم راحت شده بود مطمئن بودم که در حق کسی بدی نکردم و مرتکب گناه نشدم .
دیگه ازشون خبری نداشتم تا اینکه یه مدت بعد خانم اقبالی تو کوچه به سر و صورتش میزد و با داد میگفت_ پسرای من کاری نکردن فقط توی اعتراض شرکت کردن اما الان براشون ۲۰ سال حبس زدن. کاملا دروغ میگفت... پسرای اون اسلحه تو خونشون داشتند و برای آشوبگرا اسلحه میبردند تا جون مردم بیگناه و مامورای امنیت را بگیرند و من هم مانع این کار شدم و خوشحالم که تونستم کمک کوچیکی به این انقلاب کرده باشم.
پایان.
کپی حرام.