eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
11.7هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
2 مدتی بعد مریم خودشو خیلی تو دلم جا کرد ...دختر خوبی به نظر می‌رسید و از اونجایی که پدر و مادرش فوت شده بودند به گفته خودش تنها دنبال کمی محبت بود. از اون روز تلفنی با هم حرف می‌زدیم هر موقع که خیلی با الهام زنم تو خونه بحثم می‌شد به مریم زنگ می‌زدم و با حرف زدن با اون کمی آروم می‌گرفتم. اینطوری بود که وابستگی نسبت به مریم پیدا کردم و تنها دلخوشی من بعد از رضوان دخترم مریم شد. مدام فکرم پیش مریم بود ..تو محل کارم نگاهم فقط دنبال اون بود . احساس می کردم که همکارام متوجه شدن که بین ما یه رابطه ای هست برای همین به مریم گفتم که تو محل کار کمتر با هم باشیم تا جلب توجه نکنیم. مریم خونه‌ای نداشتم با خاله‌اش زندگی می‌کرد منم فکری به سرم زد که براش خونه بگیرم. ادامه‌دارد. کپی حرام.
3 یه بار که تو خونه داشتم با مریم تلفنی حرف می‌زدم الهام سرزده اومد تو اتاق و با عصبانیت گفت_ با کی حرف می‌زنی ها؟ کلافه از جام پا شدمو گفتم _ اوف به تو چه ربطی داره؟ در این حین تماسو قطع کردم که مریم شاهد بحث‌های بین من و الهام نباشه. الهام با کلافگی گفت_ ببین مجتبی درسته که ما چند ساله فقط ادای زن و شوهرا رو در میاریم اما حق نداری آبروی منو ببری... دیگران خبر ندارند پس تو هم لطفاً گندشو بالا نیار . با پوز خندی گفتم_ خب بزار دیگرانم بفهمن من چه زندگی گندی باتو داریم الهام عصبی گفت_ بسه دیگه هیچی نگو. با عصبانیت از سری تکون دادم_ بزار بدونن که چطور سه سال زندگی رو برای من تلخ کردی. ادامه‌دارد. کپی حرام.
4 الهام با جیغ و داد گفت _ تمومش کن اگه به خاطر رضوان نبود تا الان صد دفعه از این خونه رفته بودم. پوزخندی زدم_ نخیر به خاطر رضوان نیست! جنابعالی به خاطر آبروی خانوادگیته خانم که موندی و زندگی منو اینطوری به گند کشیدی. کلافه پوفی کشید و گفت_ باشه اصلا حرف تو درست. اما من باید بدونم که تو داشتی با کی حرف می‌زدی.. باید بدونم شوهرم هر شب تو اتاقش با کی تلفنی حرف می‌زنه یا نه . لحنش پر از تهدید شد_ تو که نمی‌خوای تو فامیل پخش شه که با کسی رابطه داری؟ این حرفو که شنیدم نتونستم خودمو کنترل کنم با عصبانیت به سمتش خیز برداشتم خواستم تو صورتش سیلی بزنم خودشو سریع عقب کشید و با جیغ گفت _ دستت من بخوره پشیمونت می‌کنم. بدون اینکه بخوام بحثو ادامه بدم از خونه بیرون زدم و از روی ناچاری رفتم به خونه‌ای که برای مریم گرفته بودم. ادامه دارد. کپی حرام.
5 مریم وقتی که دید خیلی عصبانی و کلافم پرسید چی شده اما جواب درست حسابی بهش ندادم و گفتم که بی‌خیال شه. همون شب به پیشنهاد و اصرارهای زیاد از حد مریم برای اینکه راحت‌تر باشیم صیغه‌ محرمیتی بین خودمون خوندیم . منم چند روزی رو همونجا پیش مریم موندم. الهام چند باری بهم زنگ زد اما اصلاً جواب ندادم نه به تماس هاش نه پیامک‌هاش. مریم ازم می‌خواست که بهش یه فرصت بدم تا به جای الهام همسرم باشه اما من از عواقب کار ترسیدم و گفتم همچین چیزی نمی‌شه. مریم بازم التماسم کرد و گفت من نمی‌خوام که ازدواج کنم تا آخر عمر زن کسی نمی‌شم.. همین که زن پنهونی تو باشم برام کافیه. اونقدر گفت که منم فریب هوسم رو خوردمو قبول کردم و با مریم زندگی جدیدی را شروع کردم . از اون روز خونه نمی‌رفتم و برای همین الهام هم بهم مشکوک شده بود. ادامه دارد. کپی حرام.
6 قلبن هنوز راضی نبودم اما من چاره‌ای جز این نداشتم الهام این کارو با من نمی‌کرد اگه ازدواجمون رو به اینجا نمی‌رسوند منم مجبور به خیانت نمی‌شدم . چند ماهی رو با با مریم گذروندم. تا اینکه زنم الهام گفت که از این زندگی خسته شده... رفت دادگاه درخواست طلاق داد. خوشحال بودم که از دستش خلاص میشم بیشتر به خاطر مریم خوشحال بودم . به مریم گفتم اما برخلاف تصوری که‌می کردم مریم گفت که من نمی‌تونم با تو زندگی کنم و بهم گفت که یه خواستگار با موقعیت خوبی داره که همه چیز رو هم براش تعریف کرده بود با این حال قبولش کرده و اونم می‌خواد بره و ترکم کنه. هر چقدر که بهش التماس کردم فایده‌ای نداشت و گفت من با تو خوشبخت نیستم می‌خوام با اون ازدواج کنم تو هم برو پی زندگی خودت. از هر دو طرف رونده شدم...زنم‌که طلاق گرفت و خونه رو به عنوان مهریه برد مریم هم که کلاً غیبش زد و حتی از کارشم استعفا داد. من تنها موندم با کلی وجدان درد و زندگی که برای خودم ساخته بودم از اون موقع تنها امیدم روزایی بود که دخترم رضوانو می‌دیدم و همین تنها دلخوشی من تو این دنیای بزرگ بود. پایان. کپی حرام.