#تصمیم
توی خانوادهای به دنیا آمدم که مادرم رئیس بود پدرم خیلی تلاش میکرد کار می کرد برای راحتی ما اما مادرم بود که رئیس خونه بود دیگه همه اینو میدونستیم بابامو خیلی دوست داشتم احساس میکردم که بهش ظلم شده برای همین همه تلاشم این بود که یه جوری وقتی بزرگ شدم خوشحالش کنم یا زندگیم به میل اون باشه چون که سختی کشیده و یجورایی جبران بشه ولی نمیدونستم کارم درسته یا غلط برادر بزرگم نمیذاشت کسی تو کاراش دخالت کنه از همون اولم از تصمیماتی که می گرفت به کسی چیزی نمیگفت میخواست یه جورایی خودش خودش رو مدیریت کنه و همین کار را کرد تا موفق شد مدرک دندانپزشکی ش رو بگیره و برای خودش یه مطب زد منم رشته حسابداری میخوندم تقریباً موفق بودم یکی از همکارای بابام منو برای برادرزاده ش خواستگاری کرد گفت پسر خوبیه و شغل آزاد داره بابام خیلی اون همکارش رو قبول داشت
ادامه دارد
کپی حرام
#تصمیم
برای همین به من گفت من تاییدشون می کنم اگه میخوای جواب مثبت بده منم قبول کردم اومدن خواستگاری تو ظاهر پسر خوب و خوش تیپی بود مشکلی نداشت گفت که مغازه لوازم خانگی داره و از صبح تا شب تو همون مغازه است تنها مشکلی که بود خونشون شهرستان بود که به من گفت باید بیای همون جا من نمیتونم بیام تهران برای زندگی و کار، بابام خیلی مشتاق بود که من با اون پسر ازدواج کنم برای جبران خوبی های پدرم قبول کردم با اینکه زندگی تو شهرستان خیلی سخت بود ولی هیچی نگفتم جواب مثبت دادم چون می خواست برگردن شهرستان خیلی زود عقد کردیم و قرار شد که عروسی توی شهرستان برگزار بشه عروسی برگزار شد و خیلی بهم خوش گذشت زندگی مشترک با همسرم رو توی خونه مون شروع کردیم مثل همه تازه عروس دامادها اوایل زندگی خیلی جدید و نو بود برامون و خوش میگذشت اما به مرور زمان زندگیمون حالت روزمرگی گرفت شوهرم خیلی دوسم داشت
ادامه دارد
کپی حرام
#تصمیم
و با اینکه زندگیمون شکل عادی به خودش گرفته بود ولی احساسش به من هر روز بیشتر از قبل میشد کم کم تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم و به زندگیمون رنگ و عطر تازه ای بدیم هیچ وقت یادمنمیره وقتی خبر بارداریمو به شوهرم دادم چقدر خوشحال بود از خوشی فریاد میزد و میپرید اما این خوشی ما دوام نداشت تو ماه سوم بارداری بودم که بچه م سقط شد، خیلی غصه خوردم با همسرم دوتایی اشک میریختیم مادر شوهرم اروممون کرد و گفت که غصه نخورید دنیا که به اخر نرسیده و چیزی نشده باز بچه دار میشید قدیم بچه هاشون میمیردن اینجوری نمیکردن اینکه دیگه تو حاملگی سقط شده دلداری های مادر همسرم تا حد زیادی آرومم کرد با پزشک صحبت کردیم و به من گفت که یک سال بعد دوباره میتونیم بچه دار شیم یک سال من تحت نظر بودم و دوباره باردار شدم
ادامه دارد
کپی حرام
#تصمیم
اما بازم خبری از بچه نبود این بار توی ماه دوم سقط شد به ناچار مجبور شدم برم سراغ دکترای تخصصی تر بهم گفتن که من نمیتونم به راحتی بچه دار بشم و باید حتما کاشت رو انجام بدم دکتر توجیه می کرد که اگر بخوایم کاشت رو انجام بدیم زحمت زیادی داره به علاوه هزینه هاشم بالاست شوهرم بهم گفت حداقل یه دونه بچه که باید داشته باشیم عیب نداره هزینه ها را با هم پرداخت میکنیم و از اونورم زحمتش را تحمل می کنیم تا شاید بتونیم حداقل یه بچه داشته باشیم دکتر بهم نامه داد و قرار شد که برم به تهران با هم رفتیم تهران تا کاشت رو انجام بدیم کار هاشو که کردیم دکتر به من گفت به مدت ۹ ماه نباید از جات تکون بخوری گفتم خونمون شهرستانه گفت اگر برید اونجا بچه سقط میشه
ادامه دارد
کپی حرام
#تصمیم
اما بازم خبری از بچه نبود این بار توی ماه دوم سقط شد به ناچار مجبور شدم برم سراغ دکترای تخصصی تر بهم گفتن که من نمیتونم به راحتی بچه دار بشم و باید حتما کاشت رو انجام بدم دکتر توجیه می کرد که اگر بخوایم کاشت رو انجام بدیم زحمت زیادی داره به علاوه هزینه هاشم بالاست شوهرم بهم گفت حداقل یه دونه بچه که باید داشته باشیم عیب نداره هزینه ها را با هم پرداخت میکنیم و از اونورم زحمتش را تحمل می کنیم تا شاید بتونیم حداقل یه بچه داشته باشیم دکتر بهم نامه داد و قرار شد که برم به تهران با هم رفتیم تهران تا کاشت رو انجام بدیم کار هاشو که کردیم دکتر به من گفت به مدت ۹ ماه نباید از جات تکون بخوری گفتم خونمون شهرستانه گفت اگر برید اونجا بچه سقط میشه
ادامه دارد
کپی حرام
#تصمیم
باید بخوابی تا ببینیم میگیره یا نه اگر گرفت دیگه کلا نباید تکون بخوری کاری که گفته بودن را انجام دادم خداروشکر اولین بار گرفت و من موندم خونه پدر و مادرم شوهرم گفت که باید بره سرکار و برگشت خونمون دلم خیلی براش تنگ میشد مدام بهم پیام میدادیم گاهی اوقات از شرایطم شکایت میکردم میگفت غصه نخور و درعوض مامان میشی هر دو منتظر روز موعود بودیم هرماه یکی دوبار شوهرم میآمد و بهم سر میزد تا اینکه نوبت سونوگرافی و تعیین جنسیت شد وقتی که رفتم بهم گفتن تمام سونوگرافی ها تا حالا اشتباه بوده خیلی ترسیدم پرسیدم چی شده که گفتن بچه ها دوقلو هستن انگار دنیا رو بهم داده بودند دوتا دختر خدا داشت به من میداد شوهرم سر از پا نمیشناخت قبل از اینکه باردار بشم یه بار خونمون رو دزد زده بود به خاطر همین توی خونه دوربین مداربسته گذاشته بودیم و از گوشیمون توی هر جایی می تونستیم خونه رو ببینیم
ادامه دارد
کپی حرام
#تصمیم
بعد از اینکه شوهرم برگشت به خونمون آروم آروم روابطش با من کم شد هر روز کمتر بهم زنگ و پیام می زد وقتی بهش زنگ می زدم جواب نمی داد بعد می پرسیدم می گفت داشتم کار انجام میدادم یا مشتری داشتم نمیتونستم جواب بدم، میدونستم داره ی کارایی میکنه ولی نمیتونستم ثابت کنم یه روز هرچی بهش زنگ زدم جواب نداد منم سریع از طریق گوشی با دوربین خونه رو چک کردم و چیزی رو دیدم که نباید، همسرم با دوتا خانوم توی خونه بوده و اصلا حواسش به اینکه همه جای خونمون دوربین داره نبود فیلم رو ذخیره کردم به محض اینکه جواب تلفنم رو داد بهش گفتم همه چیز رو با دوربین دیدم انقدر شوک بدی بهم وارد شده بود که درجا بچه هام سقط شدن چند وقت بعد پدر مادرش با خودش اومدن خونمون برای عذرخواهی و اینکه من رو راضی کنه برگردم گفتم تحت هیچ شرایطی حاضر به برگشت نیستم فقط می خوام جدا بشم مادرش بهم گفت زندگیتو خراب نکن از هم میپاشه گفتم اخه زندگیی نیست که بخواد خراب بشه یا نشه دیگه هیچی بین ما نیست اونام چند بار اومدن دنبالم وقتی دیدن که من آدم برگشتن نیستم دیگه دنبالم نیومدن طلاقم رو از شوهرم گرفتم الان مسئول حسابداری ی شرکت هستم روزهای سختی رو گذروندم حداقل الان میدونم که آرامش دارم و با یه آدم خیانتکار زندگی نمیکنم
پایان
کپی حرام