#حامد 3
_ چی می گی حامد ؟ حالت خوبه ؟ یه ناهار که این همه جنجال نداره! الان میرم سریع یه غذایی برات درست میکنم.
خواست بلند شه اما مانع شدم و سریع دستشو گرفتم و روی کاناپه نشوندم_ بشین.
در حالی که سعی میکردم ولوم صدامو بالا نبرم گفتم_ بحث ناهار نیست .
حرف بزنم ببینم سیما چه مرگت شده؟
کلافه گفت_ من نمیفهمم چی میگی؟
_صبح تا شب سرت تو این گوشیه.
چه خبرته ؟ دیگه حتی به منم نمیرسی؟
با بغض جواب داد_ چه عجب یادت افتاد زنی هم داری و اومدی باهاش حرف بزنی.
با کلافگی جوابشو دادم_ درست مثل آدم حرف بزن و جواب منو بده.
با همون بغض گفت_ دیدم تو سرت به کار خودته و اصلا به من توجه نداری منم برای خودم تو فضای مجازی تو کانالهای مختلف خودمو مشغول میکنم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#حامد 4
پوزخندی زدم_ پس تماسهات چی؟این همه با تلفن پچ پج می کنی!
ترسو یک لحظه تو نگاهش دیدم اما فورا خودشو جمع کرد و جوابمو داد: مامانمه این روزا خیلی نگران حالمه مدام زنگ میزنه و جویای حالمه.
جمله ش که به پایان رسید گوشیش زنگ خورد خواست برداره اما سریع برداشتم و مانع شدم.
با ترس گفت_ چیکار میکنی حامد.
انگشتمو جلوی لبم بردم_ هیس ساکت .
بعدش تماسی که از طرف یه شماره ناشناس بود وصل کردم.
گوشی رو نزدیک گوشم بردم و منتظر موندم که حرف بزنه .
چند لحظه بعد با شنیدن صدای مردی که تو گوشم پیچید دست و پام یخ زدن_ الو سیما.
حرفی نزدم و از عصبانیت سرخ شده بودم رگ گردنم متورم شده بود.
_سیما چرا یهو آف شدی آخه؟ تازه داشتیم به جاهای حساسش میرسیدیم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#حامد 5
کنترلمو از دست دادم و داد زدم: _ مرتیکه تو چیکار به زن من داری.
با بلند شدن صدای بوق خرابی عصبی گوشی رو به دیوار کوبوندم.
سیما که بدجوری ترسیده بود از جاش بلند شد و با گریه گفت_ برات توضیح میدم حامد....
سرپا شدم و با داد پریدم تو حرفش_ خفه شو آشغال. چیو توضیح بدی؟ اینکه بهم خیانت کردی؟
با هق هق گفت_ من خیانت نکردم ! فقط باهاش درد و دل میکردم.
دستام از شدت خشم میلرزیدن . دستمو بالا بردم و یه سیلی محکم تو گوشش خوابوندم.
هینیکشید و دستشو جای سیلی گذاشت.
همونطور هق می زد و منم از شدت عصبانیت کم مونده بود سکته کنم.
باگریه گفت_ اصلا برام وقت نمیذاشتی منم اتفاقی باهاش آشنا شدم گفت فقط باهم دوست مجازی هستیم و حرف میزنیم ...زندگیمو براش تعریف کردم اونم سعی میکرد بهم امید بده.
ادامه دارد .
کپی حرام.
#حامد 6
به حرفاش گوشمیدادم که دستای لرزونم گفت_ حامد من دوست دارم تورو خدا کمکم کن نفهمیدم چیکار کردم فریبم داد اما تمام مدت عذاب وجدان داشتم.
بغلمکرد و همونطور هق زد :_ حامد ببخشم ... حامد کمکم کن من دوستت دارم عاشقتم.
میخواستم بیشتر بهم توجه کنی اما خودم فریب خوردم.
راست میگفت من خیلی در حق زنم بی انصافی کردم و همونطور به امون خدا ولش کردم..شک ندارم که من بیشتر مقصر بودم . نباید انقد تو کارم غرق میشدم.
چند روزی گذشت که با یه روانشناس حرف زدم و هردو برای جلسات روانشناسی رفتیم . از اون به بعد تمام سعیمو کردم که بیشتر از کارم برای سیما وقت بذارم که اسیر گرگای مجازی نشه.
زمان بیشتری رو برای زنم وقت گذاشتم و بیشتر از گذشته خوشحال و خوشبختم.
پایان.
کپی حرام.