#زهره2
مراسم نامزدی رو برگزار کردیم بعد از جشن وقتی که برای تبریک اومدن دختر عمو و دختر عمههای ایمان خیلی باهاش راحت بودن و به راحتی باهاش دست میدادند در صورتی که من حتی به برادر شوهرمم دست ندادم و این رفتار ایمان خیلی اذیتم میکرد.
من حق داشتم که ناراحت بشم از اینکه شوهرم به دختر نامحرم دست داده
آخرای مراسم دیگه اخم هام توی هم بودند ایمان هر از گاهی نگاهی بهم میانداخت و جویای حالم میشد و میگفت_ زهره تو خوبی ؟
سعی میکردم خودمو خونسرد نشان بدم _آره خوبم فقط یکم سردرد دارم مال شلوغیه.
اما از نگاه ایمان مشخص بود که حرفامو باور نکرد میترسیدم از اینکه نکنه انتخاب اشتباهی کرده باشم من دختر معتقدی بودم و ایمان کمی به نظر آزاد بود.
ادامه دارد.
کپی حرام.