#شرمندگی
وقتی من عروس شدم چند ماه قبلش برادرم ازدواج کرده بود ،من و مامان برای خرید جهیزیه سنگ تموم گداشتیم تا میتونستیم بابا رو راصی میکردیم بهترین وسایل رو برام تهیه کنه، زنداداشم که اسمش زهرا بود هروقت به خونمون میومد من و مامان اون رو با خودمون به اتاقی که وسایل رو اونجا چیده بودیم میبردیم تا نشونش بدیم ،درواقع منظورمون این بود که بهش بفهمونیم جهیزیه ی تو خیلی کم بود ،اما اونقدر اعتماد بنفس بالایی داشت که حتی اگر هم متوجه منظور ما هم میشد اصلا چیزی بروز نمیداد و با خوشحالی و ذوق وسایل رو نگاه میکرد و بهمون تبریک میگفت،حتی چند بار تو صحبتهاش میگفت چطور دلتون میاد اقاجون رو اینقدر به خرج بندازید لازم نیست همه چیز خریداری بشه،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#شرمندگی
لطف زندگی به اینه که بعد از ازدواج عروس و داماد برای تهیه ی وسایل زندگب تلاش کنند اونوقت استفاده از وسایلی که خودشون تهیه کردند براشون لذت بخش تر میشه،که من یا مامان با ظرافت تو حرفهامون بهش میگفتیم داماد بیچاره اول زندگی چقدر درامد داره که تازه بیفته دنبال خرید جهیزیه.
خلاصه کشمکشهای ما ادامه داشت تا اینکه از بعد عروسی من داداشم رو هم اوردیم وسط گود.مثلا وقتی خونواده م رو دعوت میکردم وسیله ای رو که میدونستم زنداداشم نداره جلوی داداشم ازش میپرسیدم برای شما چه مارکی هست؟که داداشم میگفت ما این وسیله رو نداریم.گاهی من این کار رو انجام میدادم گاهی مادرم،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#شرمندگی
تا اینکه تا مدتها با این رفتارمون زنداداشم رو شرمنده میکردیم،و اگر اختلافی هم بین داداشم و خانمش زهرا شکل میگرفت ما متوجه موضوع نمیشدیم، برادرم از وقتی ازدواج کرده بود پدرزهرا یه باغ بزرگ داشت که به برادرم گفت چون پسر ندارم دلم میخواد این باغ رو بسپرم به تو میخوام دکوراسیونش رو خودت ترتیب بدی و یه باغ خونوادگی بزنم الان درامد تو باغ خونوادگیه،برادرم چون معماری داخلی خونده بود خیلی شکیل و زیبا و با مخارج کم اونجا رو اماده کرد و به پیشنهاد پدرخانمش مدیریت همونجا رو هم به عهده گرفت و درکنارش اگر سفارش برای تخصصش هم داشت انجام میداد،کم کم برادرم اوضاع مالی خیلی خوبی پیدا کرد حتی پدرخانمش هم زندگیش از این رو به اون رو شد،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#شرمندگی
ولی هم پدر من و هم همسر من شرایط مالی در حد معمولی موند،روز به روز تورم بالاتر رفت و ما دیگه نتونستیم شرایط مالی و زندگی رو ارتقا بدیم ولی برای برادرم متفاوت بود،هرروز درحال پیشرفت بیشتر بود،اون دوتا دختر داشت و من یک دختر ،تا اینکه برادر زن داداشم یعنی برادر زهرا از دخترم محبوبه خاستگاری کرد و چون محبوبه بهش علاقه داشت و ایشون هم جوون تحصیلکرده ای بود قبول کردیم ،اون ایامی که برای محبوبه جهیزیه تهیه میگردیم یاد زمان خودمون افتادم و اونهمه سرکوفتهایی که بخاطر کمی جهیزیه به زهرا میزدم ،،،تا مدتها بعد از عروسی محبوبه همه ی نگرانی هام بابت این بود که روزی زنداداشم یا خانواده ش کاستی های جهیزیه رو به رخ دخترم یا خودم بکشن و ابراز کنند،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#شرمندگی
اما اونقدر ادمهای با فرهنگی بودند که اصلا یکبار هم بهم بروز ندادند،که یک روز وقتی منزل دخترم دعوت بودیم،محبوبه که( حالا زنداداش زنداداشم شده بود )گفت مامان چند وقت پیش یکی از فامیلهای همسرم بهم گفت چرا وسایل جهیزیه ت مارک نیست چرا فلان وسایل رو تو جهیزیه ت نداری که خواهر شوهرم (یعنی زهرا)بهشون گفت محبوبه اونقدر کمالات داره که به اندازه یه دنیا برای ما ارزش داره،ارزش عروس خوب به شخصیتشه نه اندازه ی جهیزیه ش که خانواده ی محبوبه بیشتر از سر ما بهش جهیزیه دادند،با شنیدن این حرف خیلی شرمنده شدم.چقدر تفاوت هست بین نگاه و دیدگاه ادم با شخصیت و بی شخصیت،
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#شرمندگی
من شخصیت رو در زیادی جهیزیه میدیدم و زنداداشم در فرهنگ و شعور و شخصیت دخترم....من بخاطر اوضاع مالی خرابمون از زمان ازدواجم تا بحال حتی نتونستم یه وسیله ی جدید به خونه م اضافه کنم اما زنداداشم هزار الله اکبر الان تو قصر زندگی میکنه. یاد گذشته همیشه من رو شرمنده ی رفتارهام میکنه. یک روز صورت زنداداشم رو بوسیدم و بابت رفتارهای گذشته م ازش عذرخواهی کردم و او هم مثل همیشه چه بزرگ منشانه من رو دوباره شرمنده ی شعور بالاش کرد.خداوند نعمتهاش رو به ما ارزانی میکنه ولی مهم این هست که همیشه بدونیم صاحب اصلی زندگیمون خداست تا به خودمون غره نشیم و اینطوری خدا ازمون رو برنگردونه
#پایان.
❌کپی حرام ❌