#شکاک1
شهاب به خاطر اینکه بیاد خواستگاری من تو روی پدرش وایساد و بهش گفته بود که حتی اگه شما نیاین خواستگاری
دست حنانه رو می گیرم و باهم از اینجا فرار میکنیم.
خانوادهاشم از ترس اینکه شهاب دست به همچین کاری نزنه قبول کردن که بیان خواستگاری من.
پدرش از همون شب خواستگاری از من خوشش نمی اومد ...حتی برای تبریک که رسم بود به دست تازه عروس پول بدن نه پولی داد نه هدیه.... با این حال تنها چیزی که مهم بود عشق و علاقه شهاب بود.
شب نامزدیمون شهاب یهویی خیلی عصبی بود وقتی که پیگیر شدم چه اتفاقی افتاده گفت به چه حقی به پسر عمه ت دست دادی... مگه نمیدونی من چقدر غیرتیام؟
کلافه گفتم_ وا حالا گفتم چی شده؟ تو که میدونی محمد مثل داداشمه و از بچگی با هم بزرگ شدیم حالا بهش یه دست دادم گناه که نکردم!
ادامه دارد.
کپی حرام
#شکاک1
شهاب به خاطر اینکه بیاد خواستگاری من تو روی پدرش وایساد و بهش گفته بود که حتی اگه شما نیاین خواستگاری
دست حنانه رو می گیرم و باهم از اینجا فرار میکنیم.
خانوادهاشم از ترس اینکه شهاب دست به همچین کاری نزنه قبول کردن که بیان خواستگاری من.
پدرش از همون شب خواستگاری از من خوشش نمی اومد ...حتی برای تبریک که رسم بود به دست تازه عروس پول بدن نه پولی داد نه هدیه.... با این حال تنها چیزی که مهم بود عشق و علاقه شهاب بود.
شب نامزدیمون شهاب یهویی خیلی عصبی بود وقتی که پیگیر شدم چه اتفاقی افتاده گفت به چه حقی به پسر عمه ت دست دادی... مگه نمیدونی من چقدر غیرتیام؟
کلافه گفتم_ وا حالا گفتم چی شده؟ تو که میدونی محمد مثل داداشمه و از بچگی با هم بزرگ شدیم حالا بهش یه دست دادم گناه که نکردم!
ادامه دارد.
کپی حرام