eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
11.6هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ صبح با صدای تلفن از خواب بیدار شدم دیدم علیه قرار بود آخر ماه عقد کنیم نامزدی رو رسما اعلام کردیم و در حال ديدن تدارکات عقد و جشن عقد بودیم. گوشی رو جواب دادم. جانم _سلام تنبل خانم من یک ربع هست در خونتون دارم بوق میزدم کجایی پس؟ _مگه ساعت چنده؟ _10 وربع _وای خواب موندم، اومدم لباسامو پوشیدم و سریع رفتم پایین علی که فهمیده بود صبحونه نخوردم اول رفت کافی شاپ و کلی خوراکی سفارش داد. بعد کافی شاپ به دیدن خونه رفتیم علی از هرچیزی بهترینش و انتخاب میکرد مثل خونه ای که خریده بود. 130 متر بود و حیاط دار امروز قرار بود منو ببره ببینم.وارد خونه شدم سر از پا نمی‌شناختم میدونست عاشق گل و گیاهم یه باغچه پر گل توی حیاط بود که با گل های رز سفید و قرمز نوشته شده بود شبنم، اسم من خونه خیلی رویایی بود علی تو چیکار کردی؟ _لیاقت تو بیشتر از اینهاست. ماشین رو تو حیاط پارک کرد و پیاده رفتیم خرید یه سرویس طلا خیلی قشنگ خریدیم ❌کپی حرام ⛔️
موقع برگشت بارون سختی گرفت پاییز ماه... خش خش برگها...علی با صدای بلند میخوند "آروم آروم اومد بارون شدیم عاشق زدیم بیرون اومد نم نم نشست شبنم رو موهامون رو موهامون!" کاپشنش رو در آورد و حائل کرد روی سر من تا یک جایی همینطور پیاده میرفتیم ولی یهو تصمیم گرفتم بدوییم تا خود خونه‌ ما دیدیم و کلی خندیدیم تا در خونه منو رسوند هرچی اصرار کردم خونه نیومد خداحافظی کردم هرچند دلم نمیومد ازش دل بکنم. چشمکی زد و رفت... وارد خونه شدم غافل از اینکه خنده هام ته کشیده و شروع بدبختیامه...پسر عموی پدرم خونمون بود. با بهت نگاه پدرم کردم مادرم داشت اشک می‌ریخت پسر عموی پدرم نیش خندی زد و گفت کامل به پدر مادرت گفتم برنامه چیه و تنه ای به پدرم زد درو با صدای وحشتناکی کوبید بهم رفت...نگاه پدرم کرد تا به حرف اومد.... _شبنم جان، راستش تو میدونی من بدهکاری زیادی به پسر عموم افشین دارم. چک زیادی ازم داره که نتونستم پولشو جور کنم...خونمون اجاره است وگرنه می‌فروختم گفته باید تو زنش بشی تا چک ها رو به عنوان مهریه پس بده. دوتا از چک ها به اسم داداشته چهار تاش من. وگرنه خودم به جهنم میخوابیدم زندان.داداشت میدونی که آسم داره همونجا نشستم رو زمین ❌کپی حرام ⛔️
۳ _مگه شما نگفتید که پولشو جور کردی؟؟؟؟ _دروغ گفتم نخواستم شما نگران بشید زیر باز نمی رفتم افشین 19 سال از من بزرگتر بود ولی خيلي پولدار. دوتا بچه داشت زنش طلاق گرفته بود. شبها تا صبح کارم گریه بود مادرم میومد میگفت داداشت مریضه و بهش رحم کن. به علی چیزی نگفتم نخواستم پیشش کوچیک شم تلفن هاشو سعی می‌کردم کمتر جواب بدم تکلیف خودمو نمیدونستم خانواده ام تحت فشار بودن ولی اصلا به من فشار نمیاوردن انتخاب با خودم بود منم نمی تونستم علی رو فراموش کنم. چند باری افشین اومد خونمون وشروع کرد به داد و فریاد منم جلوش وایمیستادم و میگفتم عمرا زن تو بشم میگفت بابات که پیره الفاتحه شب اول تو زندون سکته میکنه به داداش جوونت فکر کن که یهو دوتا مرد خونه رو از دست ندید بعد قاه قاه می‌خندید و می رفت موعد چک رسید افشین با دوتا پلیس اومد درخونه رفتم در خونه رو باز کردم... در خونه رو باز کردم افشین با دوتا پلیس در خونه بود. سعی کردم جلوش مقاوم باشم و کم نیارم. با تندی گفتم _بله؟! افشین گفت:جواب آخرت نه هست دیگه؟ _خيلي اعتماد به نفست بالاست میرم بابا و داداش و صدا بزنم بیان ❌کپی حرام ⛔️
رفتم توی خونه و با چشمای اشکی مادرم سرفه های برادرم و کمرم خم شده پدرم مواجه ‌شدم. یکم نگاهشون کردم با بغض گفتم افشین اومده...با پلیسه داداشم و بابام رفتن دم در دستبند زده سوار ماشین پلیس رفتند خونه بوی غم میداد نفس کشیدن توی خونه سخت شده بود من و مادرم تا شب گریه کردیم. از دست علی بی خود عصبانی بودم کلافه جوابشو میدادم تا اومد دم در بهش گفتم سرم درد میکنه و رفت. اصلا دلم نمیخواست چیزی بدونه. دو روز گذشت مامان میخواست برای ملاقات به دیدن داداش و بابا بره که خبر دار شد داداشم توی بیمارستان زندانه. حالش بد شده و منتقلش کردن بیمارستان طاقت نیوردم زنگ زدم افشین _الو زودتر از اینا منتظر تلفنت بودم چیه؟ بالاخره سر عقل اومدی! _همین الان میری پدر و داداشمو آزاد میکنی چک ها رو میاری جلوی چشمم پاره میکنی بعدش میریم محضر _اع نه بابا خيلي تند نرفتی؟! بابا و داداشت و آزاد میکنم و چک ها بمونه برای سر عقد مونده بودم چطور باید از علی دل بکنم شمارشو گرفتم ولی دستم میلرزید....جواب داد صدا علی توی تلفن پیچید _جانم شبنم خانم، چه عجب ناخواسته بغض کردم فقط تونستم بگم بیا کافی شاپ همیشگی تا یک ساعت دیگه منتظرتم. توی تاکسی همینطور اشک میریختم راننده از آینه با ترحم نگاهم میکرد منم دلم برای خودم خیلی میسوخت توی اوج خوشبختی به نهایت بدبختی رسیده بودم ❌کپی حرام ⛔️
در کافی شاپ پیاده شدم دیدم علی با تیپ عالی و لبخند ژکوند برام دست تکون میده. سعی کردم آرامش خودمو حفظ کنم. سلام خانم، شبنم بانو کجایی شما؟ ناسلامتی دوهفته دیگه عقده ها؟ کلی از برنامه ها مونده. _علی ببین من چی میگم وسط حرفم نپر منم قضاوت نکن. با دقت گوش میداد _من پس فردا قراره عقد کنم به دلایلی که نمیخوام بگم من نمیتونم با تو ازدواج کنم. علی امیدوارم بری و خوشبخت بشی تو لایق بهترینایی... از روی میز بلند شدم بغضم اجازه نمی‌داد حرف بزنم رفتم به سمت در که علی دوید پشت سرم و گوشه کیفم وکشید _صبر کن ببینم این حرفا چیه میزنی؟ توحالت خوبه؟ تو نامزد منی رسما شرعا هم تا دوهفته دیگه ❌کپی حرام ⛔️
_علی ادامه نده. من نمیتونم با تو ازدواج کنم اینقدر سختش نکن _چرا نمیتونی؟ _علی گفتم قضاوتم نکن. بدون من همیشه عاشقت بودم اما حالا دست تقدیر نمیخواد من به تو برسم. علی ول کن نبود تند تند سوال میپرسید بازهم بارون گرفته بود وسطای خیابون بودم داد زدم:دوریت عادت میشه برو واقعا دیگه برو تا فراموش کنیم بروووو دویدم اینبار بدون علی به سمت خونه دم در خونه که رسیدم بابا و داداش رو دیدم با شرمندگی نگاهم میکردن خوبیش این بود بارون نمیذاشت مشخص باشه چقدر گریه کردم. در به شدت کوبیده میشد اول فکر کردم افشینه اما بعد با چهره داغون علی مواجه شدم سریع رفت سمت پدرم تا پدرم خواست توضیح بده دوباره صدای در بلند شد اینبار شک نداشتم که افشینه با چهره شیطانی افشین مواجه شدم که اومده بود قرار عقد مشخص کنه. تا وارد خونه شد شروع کرد بلند حرف زدن پس فردا صبح نوبت عقد گرفتم شبنم فردا میام سراغت برای کار های قبل عقد چک ها هم بعد عقد تحویل بابات میدم افشین متوجه حضور علی نشده بود. علی با سرعت دوید و با افشین درگیر شدن. ❌کپی حرام ⛔️
.افشین تند تند علی رو میزد و ما نتونستیم جدا شون کنیم. یک ساعت بعد کلانتری علی با صورت پر خون از افشین شکایت کرد و انداختش زندان. علی می‌گفت با این کار زمان خریدم برای جور کردن مبلغ چک. علی به سرعت پول چک های دادشم رو جور کرد و خوابوند به حساب داداش. مونده بود چهار تا چک بابا افشین از زندان بیرون اومد اینبار با توپ پر رفت بانک و وقتی فهمید چک‌های داداشم پاس شد کلی تو ذوقش خورد! داداشم اصلا طاقت زندان داشت و با مریضیش نمیتونست دووم بیاره. بابام یک ماه زندان بود علی بهش قول داد بیرونش میاره آخرین چک بابام هم توسط علی پاس شد و بیرون اومد. افشین که تیرش به سنگ خورده بود دیگه پیداش نشد. علی میگفت خیلی از پنهان‌کاری ها عامل مشکلات ماست اگر تو زودتر میگفتی مجبور نبودی چند وقت این همه غصه بخوری. گاهی هم شوخی شوخی میگه خوب داشتی الکی الکی قید منو میزدیا!!! خونه رویایی ما بخاطر چک ها فروخته شد علی دوباره کار میکنه و ما خونه میخریم پدرم هم داره خورد خورد مبلغ چک و به علی پس میده. اما خوشحالم چون همسر خوبی دارم که توی سختی ها کنارمه و بن بست براش معنی نداره ❌کپی حرام⛔️
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
در گوشم نجوا کرد، همه جوره پشتتم، تا هر کجا که تو بگی، جذبه نگاه مردانه‌ ونفوذ کلامش من رو گرفت انگار دهنم دوخته شد، آرامشی خاطری در حرفش احساس کردم که اون همه تهدید و نخواستن‌ها یه لحظه از سرم پرید گفتم: ممنون، به تایید حرفم سرش رو تکون داد، شاخه گلی رو که تو دستش بود، گرفت جلوم، گل و از دستش گرفتم بو کردم، به یاد گلهایی که احمد رضا برام میگرفت چشمم رو بستم عمیق بو کردم، دهنش رو نزدیک گوشم کرد، کجا رفتی خانم؟ منم ببر، چشمم رو باز کردم کمی جا به جا شدم، بوی عطرش برام خاطره انگیز بود، ابرو داد بالا، چه خاطره‌ای؟ به خودم اومدم دیدم وااای چه حرفی زدم حالا چی بگم، یه دفعه سر زبونم گل کرد گفتم بوی گلهایی که روز معلم برای معلمم میبردم، با زیرکی تموم که من میدونم چی میخواستی بگی، حرفش رو عوض کردی لبخند کم رنگی زد چشمش رو بست سرش رو کمی پایین اورد گفت... https://eitaa.com/joinchat/1335361580Cc57190d80f 🌟 ❤️ 😍 💖
◖💙👀◗ • • -همسرش‌میگفت: توی‌وصیت‌نامہ‌اش‌برایم‌نوشته‌بود: اگر‌بهشت‌نصیبم‌شد؛ منتظرت‌میمانم‌باهم‌برویم:)♥️.. +همینقدرعاشقانہ. 🕊! ‹ ッ . ›
1.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با ٺو♡، خوشبخٺ‌ ٺرٻن 『 عاشقِ تارٻخ منم 』 ا؎ ڪہ آغوش پر از زندڪًٻٺ‌ شد وطنم °•❤️ 😍 · · • • • •❀• • • • · 🍃🤍🍃♥🍃
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
· · • • • •❀• • • • · 🍃♥🍃🤍🍃