#فضول ۱
تنها پسرم ازدواج کرد و میخواست خونه بگیره طبقه دوم خونه منم خالی بود بهش گفتم بیا اینجا زندگی کن که ای کاش لال میشدم و حرف نمیزدم عروسم ۲۵ ساله هست و خیلی سیاست داره وقتی مادر و خواهرش میاد خونش به جای اینکه بیان پیش من، که تنهام از تنهایی در بیام و بفهمم دارن چی میگن، یواشکی میرن توی خونه پسرم و با هم حرف میزنن وقتایی که میرم وسط روز بهش سر بزنم سرشو از در میاره بیرون و میگه شما لطف دارین خوبم ، وقتی میرفت بیرون خودم میرفتم خونشون لباس هاشون مرتب میکردم دکور خونه ش عوض میکردم وسایلشو مرتب میکردم ولی بعدش که می رفتم خونشون میدیدم که همه چیزو مثل قبل کرده وقتی رفتن برای خونه شون خرید کنن عروسم سریع وسایل رو میبرد بالا که من نبینم منم پشت سرشون می رفتم
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#فضول ۲
ببینم چی خریده که همه رو قایم کرد اینقدر برای من احترام قائل نبود مثلاً چی میشه من ببینم تو چی خریدی؟ که یه روز رفتم خونشون چون کلید داشتم سرزده رفتم که تو حالت خوبی نبودن، با دیدنشون فوری بیرون اومدم و در و بستم، این دوتا بی عقل با خودشون نگفتن که ما قبل از اینکه یه همچین کاری بکنیم به این پیرزن بگیم که ی وقت ما رو نبینه منم قبل از اینکه وارد خونه بشم دوتا سرفه کردم تا بفهمن من پشت در هستم، برای سن و سال من زشته که بخوام در بزنم و پشت در وایسم تا عروسم در و برام باز کنه، فردای اون روز پسرم رفت کلید ساز آورد و قفل خونه ش و عوض کرد من خیلی ناراحت شدم به پسرم گفتم از دست من عوض میکنی؟ گفت قفل خونه خراب بود و درستش کردیم ابن حرفها چیه مامان؟ اما از اون موقع به بعد در و روی خودشون قفل میکنن
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#فضول ۳
باز من کم نیاوردم و ی روز رفتم خونه پسرم و دیدم آینه شمعدون ش رو گذاشته گوشه اتاق خواب بهش گفتم اینه شمعدون تو اتاق خواب نباید باشه بذار تو حال تا همه ببینن این همه پول ندادبمکه بذاریم گوشه اتاق خواب خاک بخوره، آینه شمعدون رو با اینکه سنگین بود بلند کردم حتی دختره ی بیشعور به من کمک نکرد تنهایی بردم گذاشتم توی حال خونشون گفتم هرکی میاد ببینه که داری، دوباره که رفتم خونه ش دیدم برده گذاشته تو اتاق خواب بهش گفتم چرا اینکارو کردی؟ که گفت مال خودمه دوس دارم اونجا باشه، منم دوباره گذاشتمش توی هال دوباره کارش رو تکرار کرده و منم خواستم بذارم تو حال بهش گفتم اینجا خونه پسرمه من میگم چی کجا باشه تو دختر غریبه حق نداری نظر بدی دوباره آوردم گذاشتم توی حال که بخاطر جابجایی افتاد و آینه شمعدون شکست عروسمم فریاد زد که بذار زندگیمون رو بکنیم و اینجا خونه منه نه تو منم اومدم بیرون، پسرم با من قهر کرد و گفت تو زندگی من دخالت می کنی و فضولی می کنی اینجا خونه زن منه و تو نباید دست به وسایل بزنی خودش باید مشخص کنه
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#فضول ۴
با پسرم حرفم شد و دعوامون با پسرم بالا گرفت پسرم در کمال وقاحت گفت که تو نمیذاری ما زندگی کنیم و راحت باشیم مدام دخالت میکنی من برای ارامشمم شده از این خونه میرم خسته شدم از این اوضاع، رفتم سراغ عروسم و گفتم اروم شدی بین ما رو بهم زدی؟ دلت خنک شد داری پسرمو ازم میگیری؟ عین ماست نگاهم کرد و هیچی نگفت فقط موقع خروجم یک کلمهگفت که من شمارو مثل مادر خودم دوس داشتم ای کاش اینجوری نمیشد، اهمیتی به چاپلوسیش ندادم و به سمت بیرون حرکت کردم هر چی گفتم نرید قبول نکردن و منم مطمئنم که کار عروسمه اون بین ما رو بهم زده و به پسرم گفته من قصدم دخالت و فضولی تو زندگیشونه من فقط خواستم اینه شمعدونش وسط حال باشه تا هر کی میاد ببینه داره اما این دختر بی سلیقه میبره میذاره اتاق خواب انگار یادش رفته که اونجا خونه منه و این وسایلم پسرم خریده دیگه منتشون رو نکشیدم و گذاشتم برن که فکر نکنن عددی هستن
#ادامهدارد
❌کپی حرام ❌
#فضول ۵
از شدت ناراحتی رفتنشون حالم بد شد و برای خواهرم گفتم وقتی فهمید گفت تو زندگیشون دخالت کردی اون زندگی عروست بوده اونم خیلی خانم بوده که این مدت تحمل کرده خواهرم گفت که نباید به کارشون کار داشته باشم فکر کنم که اینا همسایه هام هستن رفتم از دل عروس هم در آوردم حس میکنم به ظاهر بخشیده و هنوز ته دلش ناراحته، اینه شمعدونشم تعمیر کردم اما هر چی بهشون گفتم برگردید گفتن ما اینجوری راحت تریم از کارام پشیمونم الان که از بیرون به خودم نگاه می کنم میگم شاید واقعاً من تو زندگی این دخالت کردم
تنهایی بهم فشار میاره و اینام تحت هطچ شرایطی بر نمیگردن خیلی پشیمونم
#پایان.
❌کپی حرام ❌