#مریض 1
با وجود اینکه همیشه سعی میکردم به شوهرم کمک کنم تا از نظر مالی همیشه تحت فشار نباشه هر کاری که از دستم برمی اومد براش میکردم.
با این حال شوهرم خیلی شکاک و بد دهن بود و با کوچکترین موضوع از کوره در میرفت.
هرچی که از دهنش در می اومد بهم میگفت و وقتی که من از خودم دفاع میکردم شروع میکرد به کتک زدنم. اونقدر کتکم میزد که مرگمو از خدا میخواستم.
بعد از هر دعوا وقتی که اعصابش آرومتر میشد به سمتم می اومد و ازم عذرخواهی میکرد .
منم بهش التماس میکردم که موقع دعوا اونطور از کوره در نره و عصبی نشه.
اما بازم موقع دعوا کتک میزد و بد و بیراه میگفت.
با وجود این شرایط چند باری خواستم برم خونه بابام اما التماس کرد و نذاشت
گفت دست خودم نبوده معذرت میخوام و دیگه تکرار نمیکنم منم که هر بار فریب حرفاشو میخوردم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#مریض 2
یه بار به خاطر اینکه بدون اجازه رفته بودم خونه بابام بازم دعوا راه انداخت.
یه سیلی آنچنان محکم بهم زد که احساس میکردم پرده گوشم پاره شده.... بدجوری خون از دماغم میومد .
با ترس جلوی آینه رفتم با دیدن قیافه خودم بدجوری وحشت کردم.
اونقدر دیگه از احسان میترسیدم که حاضر نبودم حتی یک دقیقه باهاش زیر یه سقف بمونم.
برای همین تصمیمم رو گرفتم این بار بیتوجه به عذرخواهی کردناش از خونه بیرون اومدم.
به سمت خونه پدرم رفتم خیلی ترسیده بودم بدجوری وحشت زده بودم.
سوار تاکسی شدم و آدرس خونه پدرم رو به راننده دادم.
زیر لب زمزمه کردم_ این بار دیگه ازت طلاق میگیرم احسان... مجبور نیستم که این وحشی بازیها رو تحمل کنم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#مریض 3
به خونه که رفتم ماجرا رو برای پدر و مادرم تعریف کردم از این سه سال که فقط با رنج تحمل کردم و سکوتهایی که کردم .
پدرم خیلی شاکی شد که چرا زودتر قضیه رو بهشون نگفتم تا طلاقم را ازش بگیرن گفتم که زندگیمو دوست داشتم با خودم گفتم شاید احسان آروم شه و بالاخره سر به راه شه اما نه بابا روز به روز رفتاراش بدتر میشدن.
وقتی که آروم میشد می اومد عذر خواهی میکرد و میگفت که دیگه نمیزنمت . وقتایی هم که از کوره در میرفت دیگه هیچی جلودارش نبود و فقط کتکم میزد و اصلاً بهم رحم نمیکرد. بابام بدجوری عصبی شده بود و میخواست که بره به حساب احسان رو برسه اما مانع شدم.
با گریه گفتم_ بابا ولش کن تورو خدا.
میترسیدم برای پدرم که خدایی نکرده بلایی سرش بیاد.
اونقدر التماس کردم که بابام کوتاه اومد.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#مریض 4
هنوز چند روز نگذشته بود که خانواده احسان اومدن برای اینکه برگردم سر خونه زندگیم.
من مصمم گفتم که میخوام طلاق بگیرم زندگی کردن با احسان سخت بود و من تحمل اون همه سختی رو نداشتم. احسان هم خودش یه بار با خانواده ش اومد و گفت که حاضره بیاد محضر و تعهد بده که دیگه منو کتک نزنه.
منم با خودم گفتم که این بار هم بهش فرصت میدم شاید درست شد.
برای همین قبول کردم و بعد از اینکه احسان توی محضر تعهد کتبی داد برگشتم سرخونه زندگیم.
اما طولی نکشید که بازم سر اینکه به قول خودش من رفته بودم موهامو رنگ کرده بودم و از اون اجازه نگرفته بودم شر پا کرد و بازم شروع کرد به کتک زدنم.
این بار فهمیدم که لیاقت زندگی کردن با من رو نداره .... با گریه شروع کردم به داد و بیداد که میخوام برم خونه بابا.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#مریض 5
احسان جلو اومد و با داد گفت _ میخوای بری خونه بابات آره؟
با گریه سری تکون دادم و گفتم _ روانی تو آدم نمیشی! اشتباه کردم که یه فرصت دیگه بهت دادم... کسی که تو این یک سال با حرف زدن سر به راه نشد الانم انتظاری ازش ندارم.
بعدش خواستم از خونه بیرون بیام که دنبالم افتاد و وقتی که بهم رسید دستم رو محکم گرفت و منو کشون کشون دنبال خودش برد .
با گریه گفتم _ چیکار میکنی احسان زده به سرت ؟ ولم کن دست از سرم بردار. احسان با داد گفت _ میبرمت خونه بابات دیگه.
بعدش در ماشین رو باز کرد و بیتوجه به فریادهای من همونطور پرتم کرد تو ماشین و درو بست.
خودشم سوار شد و راه افتاد کوتاه نمیاومد ماشین رو نگه نمیداشت.
ادامهدارد.
کپی حرام.
#مریض 6
از شهر خارج شد و ماشین رو همونطور با سرعت میروند. اشک امونم رو بریده بود _کجا میری احسان؟
_ میخوای هر دومونو بکشم که خلاص بشیم.
شروع کردم به جیغ کشیدن ماشین رو با گاز به لبه پرتگاه برد.
میخواست بندازمون اون پایین منم از ترس خواستم خودم رو از ماشین پرت کردم بیرون ... در ماشین رو باز کردو همونطور موهام رو گرفت .
ماشین رو گاز داد و تمام بدنم رو جاده کش کرد .
همونطور پنج دقیقه با بیرحمی منو جاده کش میکرد ...
همه جام خونی شده بود هرجور شد از دستش فرار کردم و برگشتم خونه پدرم همه جام شکسته بود و خونی بود تا یک هفته بیمارستان بستری بودم .
پدرم فوری افتاد دنبال کارای طلاقم و و از اونجایی که مدارکی برای کتک کاری های احسان داشتیم موفق شدم که طلاقم رو ازش بگیرم.
تجربه خیلی سختی رو داشتم اما شکر خدا که با کمکهای پدرم از دست احسان ظالم خلاص شدم.
ادامه دارد.
کپی حرام.