eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
11.5هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
طولی نکشید که احسان از حموم بیرون اومد وقتی که منو دید نگرانی به نگاهش اومد و با تعجب پرسید_ چیزی شده عزیزم؟ جوابی ندادم و همونطور خیره به گوشی تو دستم بودم که ادامه داد _حالت خوبه؟ این بار نتونستم سکوت کنم و با بغضی که توی صدام بود لب زدم_ احسان مگه تو فتانه با هم اختلاف نداشتین که از هم جدا شدین؟ تو الان شوهر منی چرا فتانه دست از سر زندگی ما برنمی‌داره مگه من چه گناهی کردم که باید به خاطر همسر سابقت درد بکشم دیگه نمی‌تونم احسان! شروع کردم به گریه که احسان به سمتم اومد و گوشی رو از دستم گرفت و گفت _ پیام‌ها رو خوندی ها ؟ به تایید سری تکون دادم و ادامه دادم _بهت زنگ زد برای همین مجبور شدم برم تو پیاما... احسان من تو رو دوست دارم زندگیمو دوست دارم به خاطر تو با پدرم جنگیدم تو رو خدا به فتانه حالی کن که شما از هم جدا شدین که اونم بره پی زندگی خودش من دیگه طاقت ندارم می‌خوام با آرامش زندگی کنم! ادامه‌دارد. کپی حرام