eitaa logo
مسیر بهشت🌹
6.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
11.6هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ اونقدر کتک خورده بودم که همه ی بدنم بشدت درد میکرد پسر هفت ماهم از سر گرسنگی جیغ میکشید و گریه میکرد اما شیری نداشتم که بهش بدم. مادرشوهر بدذاتم هنوز اجازه ی تهیه ی شیر خشک یا شیر گاو به همسرم نداده بود وهمسرم مدام فحشم میداد و میگفت بخاطر لجبازی با مادرم به بچه شیر نمیدی. قسم میخوردم که شیرم خشک شده و یک قطره هم ندارم اما باور نمیکرد همش کار اون افریته بود با دروغها و لجن پراکنیهاش من رو پیش شوهرم بدنام و دروغگو کرده بود... شوهرم قبل از ازدواج همسایه مون بود و موقع خاستگاری گفت که باید تا اخر عمر با مادرش در یک خونه زندگی کنیم‌... و من خیلی راحت پذیرفتم . چون مادر بزرگ خودم که چند سال پیش به رحمت خدا رفت ۱۵ سال بامازندگی کرد ... ادامه دارد کپی حرام
۲ مادرم همیشه از خیر و برکات وجود ایشون میگفت، پیرزن مومن و مهربونی که تا وقتی زنده بود هیچ وقت اجازه نمیداد هیچ کدوم از اعضای خونواده م به هم زورگویی یا بی احترامی کنند و خیلی خوب مدیریتمون میکرد.... اما بعد از ازدواجم فهمیدم مادرشوهرم با اینکه سن بالایی داره و تقریبا هم سن و‌سال مادربزرگمه اما هیچ کدوم از رفتارها و ویژگیهاش شبیه ایشون نیست. زنی حسود و بددل و فحاش و تنبل که حتی با اینکه هنوز خیلی پیر و فرتوت نشده از من توقع داشت همه ی کارهای شخصیش رو انجام بدم. هردوخواهر شوهرم ساکن شهرستان بودند و هروقت مهمونمون میشدند معمولا کمتر از ده روز نمیشد و هرگز دست به سیاه و سفید نمیزدند البته مادرشون و همسرم از من توقع هرگونه پذیرایی و احترام و خوش خدمتی داشتند ادامه دارد کپی حرام
۳ اگر از سرخستگی یا مشغله ی زیاد کوتاهی صورت میگرفت بشدت مورد مواخذه و دشنام قرار میگرفتم و حتی کتک میخوردم... یکبار خواهرشوهر کوچیکم به همسرم گفت زنت خیلی هوای ننه رو داره تو هم هواش رو داشته باش اما شوهرم با پررویی تمام گفت که پری وظیفه ش رو انجام میده چون من موقع خاستگاری بهش گفتم باید با مادرم زندگی کنه خودش و خونواده ش هم قبول کردند. خواهرش گفت درسته اما تو هم قبول کن ننه با همه ی زنهای دیگه فرق داره. یادت که نرفته تا وقتی من و کبری و داداشهامون مجرد بودیم چقدر خفتمون میداد و با زبون اذیتمون میکرد خوب حالا حسابش رو بکن با همون زبون پدر این بدبخت رو هم در میاره. فکر کن من جرات کمک کردن به زنت رو ندارم چون میدونم مامان بعدا حسابش رو میرسه. ادامه دارد... کپی حرام
۴ با اینکه صغری پیش شوهرم خیلی ازم تعریفم کرد اما وقتی رفت با اولین دروغ و تهمت مادرشوهرم همون شب کتک خوردم.دلم از شوهرم شکسته بود با وجود یه بچه ی شیرخواره پونزده روز قبل از عید از خواهر بزرگه ش و بچه هاش و مادرشوهرش که خاله ی همسرم نیز میشد پذیرایی کرده بودم و دوهفته ی کامل هم ایام عید از مهمونهای ریز و درشتشون پذیرایی کردم و یک هفته ی کامل هم از خواهرشوهر کوچیکم پذیرایی کردم هرروز متوجه میشدم شیرم خیلی کم شده و نیاز به استراحت و تقویت خودم دارم اما جرات استراحت یا بازگو کردن واقعیت رو نداشتم چون ممکن بود فکر کنند دنبال بهانه جویی هستم. ادامه دارد.. کپی حرام
۵ پدرو مادرم بعد از ازدواج من به شهرستان رفته بودند و باعث شده بود اینها از غربتم بیشتر سواستفاده کنند اون شب هم با گریه های پسر گرسنه م گذشت ...تا صبح اب قند و چای توی شیشه درست کردم و به خوردش دادم. از شانس بد من داشت دندون در میاورد و بهونه گیری میکرد چون حتی یه قاشق غذا هم نمیخورد ... فردای اونروز دوباره با غرغرهای مادرشوهرم کتک خوردم چون ابگرمکن رو دیر روشن کرده بودم .اخه نفتش تموم شده بود و از همسرم خواستم خودش ترتیبش رو بده و‌ابگرمکن رو روشن کنه... وقتی اب داغ شد و مادرش رو به حموم بردم ولی از شدت گریه های بچه یلحظه تو حموم تنهاش گذاشتم و‌به خونه برگشتم تا بچه رو اروم کنم اما با صدای انفجار حیرون و‌ وحشتزده به حیاط برگشتم... ادامه دارد کپی حرام
۶ من اهل نفرین کردن نبودم اما ازونجایی که خدا همیشه اه مظلوم رو میشنوه. گویا بخاطر خرابی درجه ی ابگرمکن ما متوجه جوش اوردن اون نشده بودیم و با انفجار ابگرمکن مادر شوهرم بخاطر فشار اب داغی که به بدن و خصوصا نقاط حساس بدن پاشیده شده بود کاملا سوخت و حسابی اسیب دید... یک هفته شاهد عذاب کشیدنش بودم به همون شکلی که بچم دو روز از شدت گرسنگی جیغ میکشید پیرزن افریته از شدت سوزش بدنش جیغ و هوار میکشید ...اما کاری از دستمون برنمیومد تا اینکه روز هشتم مرد. من از اتفاقی که براش افتاد و از مردنش خوشحال نشدم اما وقتی میدیدن بچم دیگه اذیت نمیشه و شاهد کتک و فحش خوردن من نیست و بخاطر ارامش و رفاهی که به زندگیمون اومده بود هرروز خداروشکر میکردم. پایان کپی حرام