#همسر_شهید:
🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی #کار در خانه مانده بود.
عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت.
🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم #زود برگردد.
ساعت 12 شب به خانه برگشت.
🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی #مستمندان و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی #شاد سال جدید را آغاز کنند.
#شهید_پویا_ایزدی🌷
#شهید_تاسوعا
•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•
🆔 @masirshahid
#عاشقانه_شهدا♥️
همسرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد، که هر وقت #دلخوری از من داری و نمیتوانی ابراز کنی، برایم بنویس📝خودش هم همین کار را میکرد.
عادت داشت قبل از خواب همهی مسائل روز را #حل کند. خیلی وقتها شبها برایم مینوشت که امروز بخاطر فلان مسئله از من #دلخور شدی، منو ببخش🙏 من منظوری نداشتم😔
آخرش هم یه جمله #عاشقانه مینوشت
گاهی من کاغذ را که میخواندم، میگفتم: کدام مسئله را میگی⁉️ من اصلا یادم نمیاد یعنی آن مسئله اصلا من را درگیر نکرده بود، ولی #پویا مراقب بود که نکند من دلخور شده باشم❤️
به نقل از: همسر شهید
#شهید_پویا_ایزدی
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
🌷انتشار به مناسبت سالروز شهادت #شهید_پویا_ایزدی
🌱دوران آموزشی با شهید پویا ایزدی شیراز بودیم پادگان امام علی (ع)
من با شهید تو یک آسایشگاه و یک تخت بودیم
نزدیک عیدغدیرخم بود و تازه از مرخصی برگشته بودیم پادگان، اکثر بچه ها سرمای شدید خورده بودن و آنفولانزا شایع شده بود به صورتی که اکثرا مبتلا شده بودند و مجبور شدند دوباره به همه مرخصی بدهند...
🌱پویا جز نفراتی بود که مریض نشده بود و در آن مدت مانند یک پرستار دلسوز از بچه ها و مخصوصا من پرستاری میکرد به صورتی که رفت یک دیگ بزرگ شلغم تهیه کرد و برا بچه ها آورد داخل آسایشگاه...
کاش یادت نرود مارا رفیق...
┄┅┅✿❀#ڪانالرفـاقـتباشـہداتاظـہورمـہدیعج ✨❤️
🆔 @masirshahid ❀✿┅┅┄