eitaa logo
مسجدحضرت ولیعصر(عج)،النساء
165 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
101 فایل
⚠️ من امروز باید بگویم که تکلیف است براى مسلمانها. حفظ مساجد امروز جزء امورى است که اسلام به او بسته است. ✍️صحیفه امام، ج‏۱۳، ص: ۲۱ پایگاه مقاومت النساء حوزه فاطمه الزهراءبسیج خواهران هشترود
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درمحضرنهج البلاغه
مسجدحضرت ولیعصر(عج)،النساء
1💠شرح و تفسیرحکمت9💠 💢اقبال و ادبار دنيا ✅ امام در اين کلام عبرت آموز به دگرگونى حال مردم در برابر
2💢شرح وتفسیرحکمت9 📒ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: بسيارى از اشعار خوب را ديده ايم که چون گوينده اش ناشناخته بود از او نفى مى کردند و به افراد مشهور در شعر نسبت مى دادند، 📙بلکه کتاب هايى در فنون و علوم از اشخاص غير مشهور وجود داشته که آن را به صاحبان نبوغ و شهرت نسبت داده اند. 🐠نيز اشاره به داستان «جعفر برمکى» مى کند که در آن زمان که مورد قبول «هارون الرشيد» بود و اسم و شهرتش در همه جا پيچيد، 🌱 هارون او را در کياست، سخاوت، فصاحت و مانند آن از برترين هاى روزگار مى شمرد;
هدایت شده از نوری
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 تلگرام به دنبال ترور روانی و جنگ ناامیدی 🔻یک انسان کاملاسالم،بالغ وباشعورمیره تواین فضاوتحت یه تکنیکایی قرارمیگیره که کامل ذهنیتشوخراب میکنه 📢 استاد فروهر کارشناس فضای مجازی وخانواده جبههٔ اسلامی در فضای مجازی @masjdvaliasr
مسجدحضرت ولیعصر(عج)،النساء
رمانــ🍃 #بدون_تو_هرگز #قسمت_سیزدهم: توعینـ طهارتے بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده
رمانــ🍃 : عشق ڪتاب زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه ... نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ... چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم ... عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ... حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش ... حالش که بهتر شد با خنده گفت ... عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ... منم که دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ... همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ... - چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ... یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... می خوای بازم درس بخونی؟ ... از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ... - اما من بچه دارم ... زینب رو چی کارش کنم؟ ... - نگران زینب نباش ... بخوای کمکت می کنم ... ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ... علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود ... خودش پیگر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ... پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد ... و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ... اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ... هانیه داره برمی گرده مدرسه ... ... @masjdvaliasr
✅ ۱۵ فروردین سالروز ولادت سردار رشید سپاه اسلام حاج احمد متوسلیان اولین پاسدار مدافع حرم گرامی باد. 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @masjdvaliasr
🙏وقتی جوان برای نماز شب بلند می شود ؛ اما خوابش می آید و سرش به این طرف و آن طرف می رود، چانه اش پایین می افتد، پروردگار درهای آسمان را باز می کند و خطاب به ملائکه می فرماید« انظروا الی عبدی. یعنی به بنده من نگاه کنید ! » خداوند علی اعلی افتخار می کند که ، ببینید این بنده من کاری را که بر او واجب نکرده ام چگونه به جا می آورد. پروردگار می فرماید به او سه چیز مرحمت می کنم: 🔹اول اینکه موفق به توبه اش می کنم.موفق به توبه نصوح و قاطعش می کنم. 🔸دوم اینکه گناهانش را می آمرزم 🔹 و سوم اینکه رزق وسیعی نصیبش می کنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثل بچه‌ها لج کنید 🔸جرعه‌ای از مناجات شعبانیه10🔸 «تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی» یعنی چی؟ یعنی هر درخواستی می‌خواهم بکنم، خدا می‌داند. پس چرا ذره ذره درخواست کنم؟ این چیزهایی که از من می‌ستانند، خیلی بی ارزش است که از او بخواهم. حالا که می‌خواهی طلب کنی، یک چیز حسابی بخواه. بگو «خدایا! خودت را می‌خواهم». این خواسته‌های ما چیست؟ در دعا می‌گوید، این‌ها برای تو حل شده است، من اینها را نمی‌خواهم؛ من دلم هوای خودت را کرده و خودت را می‌خواهم. به بچه‌ها دقت کنید؛ وقتی بچه‌ها را می‌گذارند پهلوی کس دیگر، درحالیکه پدر و مادرش نیست، بهانه پدر و مادر را می‌گیرد، هر چه می‌آوری برایش تا بازی‌اش بدهی و سرگرمش کنی، لج می‌کند که من مادرم را می‌خواهم! وقتی انسان اینها را می‌بیند، خب یک آدمی هم بگوید من خدایم را می‌خواهم! آن وقت اگر همۀ دنیا را به او بدهند، نمی‌گیرد. @masjdvaliasr
مسجدحضرت ولیعصر(عج)،النساء
رمانــ🍃 #بدون_تو_هرگز #قسمت_چهاردهم: عشق ڪتاب زینب، شش هفت ماهه بود ... علی رفته بود بیرون ... دا
رمانــ🍃 : منــ ـ شوهرش هستمـ ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم های پف کرده ... از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی ... بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ... - تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ... از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ... علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ... قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ... علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ... - این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ... - می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟... همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ... - و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ... از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ... ... @masjdvaliasr
✅13 فروردین سالروز شهادت کنت لوکا گائتانی لاواتلی فرزندمالک کارخانه‌های شراب ایتالیا است که شیعه شد و مانند آنیلی بطرز مشکوک به قتل رسید زندگی جز مبارزه برای عقیده نیست ❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا