سجده مجید در روز عید قربان
#سید_مجید_کلوشادی بسیار کم حرف و آرام بود و بیشتر از آنچه که بخواهد بگوید، سعی در گوش کردن داشت. بسیار باحوصله بود و وقتی کسی از او پرسشی داشت یا بحثی در می گرفت، با متانت و وقار به حرف های طرف مقابل گوش می داد و سپس با منطق و استدلال و با آرامشی که مخصوص خودش بود، پاسخ می گفت و اگر مخاطبش قانع نمی شد یا جایی از حرف های او را درک نمی کرد، باز هم برایش توضیح می داد. همین صبوری و آرامش او بود که اطرافیان را جذب خود می کرد و وقتی با او روبرو می شدی انگار مسیری به رویت باز شده و تو در انتهایش به آرامش می رسی. اما مجید با همه طمأنینه اش، در هر فعالیت شرکت می کرد و بیشتر هم پیش قراول می شد. شعر می گفت، فیلمنامه می نوشت، طراحی و خطاطی می کرد و برای نوجوانان کلاس های آموزش قران و احکام می گذاشت. چند ماهی به شهادتش مانده بود که بر روی تکه کاغذی نماز و روزه هایی را که از او قضا شده بود، نوشت و شروع کرد به ادای آنها و حق اللهی را که بر گردنش بود، تسویه کرد. و حالا دیگر وقت رفتن بود و مجید که حضورش در دفاع مقدس را با عملیات ثامن الائمه (ع) آغاز کرده بود و والفجرها و کربلاها را در کارنامه خود به ثبت رسانده بود، باید در نصر هفت جاودانه می شد. ظهر روز عید قربان بود و گرمای طاقت فرسای مرداد ماه و فتح قله بوالفتح، تشنگی امان بچه ها را بریده بود. سید با زبانی که به ذکر الهی مشغول بود با یکی از همرزمانش به سمت بالای قله بوالفتح در حرکت بود که گلوله ای آرپیچی به او اصابت کرد و مجید به صورت سجده بر زمین افتاد و به دیدار حق نایل آمد.
💻 منبع: پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران