#حےعلےالصلاه اذان بسیار زیبا با صدای ملکوتی #شهیدحامدبافنده #مسجد_المهدی_کن 🌴 @masjed_kan

عن النبي الأكرم(صلى الله عليه وآله) قال: من صلى في الليلة السابعة عشر ثلاثين (ركعة) بالحمد والتوحيد أخرى عشرة (مرة) أطلب ثواب سبعين شهيدا 📚وسائل الشيعة "ج٨"ص٩٣

💠اللَّهُمَّ‌اغْفِرْلِیَ‌الذُّنُوبَ‌الَّتِی‌تَحْبِسُ‌الدُّعَاءَ  ♥️خدایا! بیامرزبرایم آن گناهانی را که #دعا را حبس میکنند... 🕯فرازے از دعـــــاے پرفیـــض #کمیل 💞التماس دعا ✍مسجد المهدی کن 🌴 @masjed_kan

دم غروب می گیره دلم ... می بینی آقا شده گریه کار نوکرت شب و روز می بینی آقا چقدر حرم ندیده مونده هنوز می بینی آقا شنیدم شبهای جمعه حرمت داره چه عالی مادرت می رسه از راه دوباره جای ما خالی 😭😭😭 🌴 @masjed_kan

میباره بارون روی سر مجنون... کربلایی سید مجید بنی فاطمه ✨🌺🍂🍃 #کانال_فرهنگی_مسجد_المهدی_کن ┏━━🍃🍂━━┓ @masjed_kan ┗━━🍂🍃━━┛‌

#به_نامِ_خدا کتابچه ی دعای کمیل باهاش بود. بعد از هر نمـــازی؛ فرازهایے از دعــا را مےخواند. یک بار به شوخے بهش گفتم : آقا محمد، دعای کمیل ما شب های جمعه است؛ چرا شما هـــر روز بعد از هر نمازی دعا مےخـــــوانی ؟ گفت : مگر انسان فقـــط شب های جمعه به خـــــدا نیـــاز دارد ؟! ما هر لحــــظه به خدا احتـیاج داریم ! دعــــــا کردن، پاســـخ به همین نـــیاز ماست. #شهید_محمدباقر_حبیب_اللهی #با_شهدا_گم_نمی_شویم 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊

پنجشنبه ۹۸٫۱۱٫۳ دعای کمیل با صدای دلنشین استاد: حجت الاسلام محمد سجاد باجلان مسجد المهدی عج-کن Mr H: @masjed_kan

ضد عفونی کردن اطراف حرم مطهر امیر المومنین در نجف اشرف توسط نیروهای آستان مقدس امام علی علیه السلام ✍مسجد المهدی کن 🌴 @masjed_kan

کاشت هزار نخل در مسیر پیاده روی اربعین حسینی نجف _ کربلا توسط مواکب استان دیالی عراق... 🌴 @masjed_kan

#اللهم لا تدع لي في هذا المكان المكرم والمشهد المعظم حاجة من حوائج الدّنيا والاخرة لك فيها رضىً ولي فيها صلاح الا قضيتها يا ارحم الراحمين. #العتبة_الحسينية_المقدسة

💢 هیئت تعطیل شد اما هیئتی ها نه 👈 ضد عفونی معابر شهرستان توسط کانون فاطمیون شهرستان سنقر

خاطراتی از جنس کرونا پدرم کرونا گرفته بود، بعد ۱۰ روز که پدرم در بیمارستان فرقانی بستری بود خدا رو ‌شکر بهتر شد و دکتر مرخصش کرد توی مسیر تا رسیدن به خونه پرسیدم اذیت نشدی، گفت بیمارستان جای بدیه اونم تو این وضعیت و توی بخش قرنطینه، اولش فکر کردم کارم تمومه پسرم، گفتم خدا نکنه پدرم گفت فردای روزی که بستری شدم اتفاقی افتاد که گریه ام گرفت پدرم با بی حالی گفت یک بیمار معلول ذهنی وارد اتاق کردن و تخت روبروی من خوابوندنش، کرونا گرفته بود مثل من،اصلا حوصله اعلام اینکه چرا این بیمار به اتاق من اوردید نداشتم، گفتم اینم یک بنده خداست، شام اوردن و با بی میلی مشغول خوردن شدم، دیدم بیمار معلول ذهنی چیزی نمیخوره، چند بار اومدن تو اتاق و بهش گفتن غذات بخور و رفتن سرشون خیلی شلوغ بود از غروب یک عده آخوند اومده بودن و کارای بیمارها رو انجام میدادن، باهاشون صحبت میکردن و روحیه میدادن، کارای عجیب میکردن مثلا کف اتاق ها تمیز می کردن، ملحفه ها رو عوض می کردن یا کارای دیگه که گفتنش خوب نیست اما انجام میدادن. ساعت حدود ۱۲ شب شد و یک طلبه وارد اتاق شد و گفت در خدمتم کسی کاری داره و نگاهش افتاد به بیمار معلول ذهنی که هنوز غذاش رو نخورده بود و بیدار بود، آخونده رفت کنارش گفت میخوای بهت غذا بدم که فقط نگاهش کرد، آخونده قاشق برداشت و تمام غذا رو قاشق قاشق گذاشت دهنش، سیر که شد براش تختش رو درست کرد و خیلی اروم گرفت خوابید. فهمیدم گرسنه اش بود و خوابش نمی برد گریه ام گرفت و تمام وجودم شد امید، امید به اینکه تا وقتی چنین جوان هایی داریم میتونیم هر کاری کنیم تو این چند روز آخوندها هر روز گروه گروه میومدن کارهای بیمارها رو، نظافت بیمارستان و صحبت با بیمارها رو انجام میدادن. به من هر چقدر پول بدهن بعضی کارهایی که انجام میدادن رو انجام که هیچ، بهش فکر هم نمیتونم بکنم خدا عزتشون بده احسان ۲۰ اسفند ۹۸