#نوکـری_ائمـــه
📝چند روزی بود که شهید حجت برای کلاس درس📚 حاضر نمی شد🚷 خیلی برام عجیب بود دلمو زدم به دریا و بهش گفتم #آقاحجت چرا سر کلاس نمیای⁉️ پاسخ داد: که یه کم سرم شلوغه، بعد گفتم بهر حال سر #کلاس بیایین، گفت نوکری اهل بیت💖 رو دارم برام #کافیه گفتم خوشبحالت برای ما هم دعا کن.
📝برام عجیب بود😟 چرا این حرفو می زنه با خودم گفتم ایام #محرمه شاید تو حال و هوای محرمه🏴 این حرفو می زنه. دوباره گفتم: این روزا هر جا برید #سرکار باید مدرک📃 داشته باشد بسیجی باید زرنگ باشه بعد گفت زرنگ هستم در کنار #نوکریم، درسمم می خونم. همین نوکری رو ادامه می دم و به همه جا می رسم🕊
📝این مطلب خیلی ذهنمو💬 درگیر کرده بود تا روزی که #شهید_شد فهمیدم که حجت مدرکو از مدرسه امام حسین(ع) گرفت😔 و مدرک نوکریش به همه جا رسوندش #بالاترین و با عزت ترین مدرک رو با مهر قبولی #اهل_بیت را گرفت و چه زیبا نوکراش رو پذیرفتن.
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷
#خادم_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
🌴 @masjed_kan
May 11
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
🚩مدارس ابتدایی تهران فردا تعطیل شد
🔹براساس تصمیم کارگروه کاهش آلودگی هوای استان تهران، باتوجه به افزایش غلظت آلاینده ها مهدکودک ها، پیش دبستانی و مدارس ابتدایی استان تهران به غیر از شمیرانات و پردیس فردا در دو نوبت صبح و عصر تعطیل شد.
. @TasnimNews
مسجدالمهدی کن
📚 #درس_اخلاق8⃣9⃣ 🌸معیارهای انتخاب همسر از نگاه پیامبر اکرم(ص)🌸 ✍ازدواج در نگاه هر کس معیارهایی دا
📚 #درس_اخلاق9⃣9⃣
✍امام صادق علیهالسلام:
هر بنده ای که بر بدهکاری برادرانش خرده نگيرد، و از لغزشهاى آنها در باره خود چشم بپوشد؛خداوند عز و جل روز قيامت به او فرمايد: «اى بنده من، و حقوق برادرانت را پرداختى و بر بدهکاری آنها خرده نگرفتى، و من بخشنده تر و كريمتر و سزاوارترم به اينكه مانند كار تو را انجام دهم. من امروز در عوض، حقوق تو را میپردازم، و بر تقصیرهایی که در ادای حقوق من داشتی خرده نمیگيرم.»
📚بحارالانوار ، ج ۱۶ ، ص۱۴۵
🌹
#مسجد_المهدی_کن
🌴 @masjed_kan
#معرفی_ کتاب
📚کتاب بیست سال و سه روز
زندگینامه شهید مدافع حرم #سید_مصطفی_موسوی
اثر سمانه خاکبازان
📖گزیده ای از کتاب
وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، برگه دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایت نامه دوم. امضا می کنی؟» آقا سید لبخندی زد و گفت: «ای کلک. فکرشو می کردی مامان بیاد نه؟» سید مصطفی لبخندی زد و به امضایی که آقا سید پای برگه می انداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون. الآن مملکت ما به آدم های تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالا ها هست.»
چهره سید مصطفی جدی و لحنش جدی تر شد. نگاهی به چشمان آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من عوض بشم. هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین آدم باشم.»
🌹 🌴 @masjed_kan