من خود به چشم خویشتن
دیدم که جانم می رود
علی جان
این شعر را که روی سنگ مزارت دیدم، دلم برای خانواده عزیزت بخصوص دختر یتیمت سوخت
یاد کتاب "دیدم که جانم میرود" افتادم که قرار شد بخوانی و نظرت را بگویی !
شنیدم به سبحان محمدی می گفتی:
" کی می آیی تا با حاجی برویم بهشتگردی؟!
امروز آمدم با هم برویم بهشت گردی تا باز برایت از شهیدان مصطفی کاظم زاده، سعید طوقانی، فریدون عباسیان نگفته ها را بگویم!
شب جمعه ای توفیق شد تا یک بار دیگر دوست جدید و عزیزم علی سلیمانی را در بهشت زهرا (س) زیارت کنم
ولی این بار ایستگاه صلواتی تعطیل بود!
علی هم آنجا نبود تا با خنده شیرین و اخلاق باصفایش، کتری بزرگ را به دست بگیرد و چای و شربت برای بچه ها بریزد!
علی جان
آمدم نبودی، تو بیا، من هستم!
دوستانم را دیدی، خیلی سلام برسان
شادی روح پاک او و همه درگذشتگان
بخوانید فاتحه و صلوات
حمید داودآبادی
پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰
◾️به همّت خیّرین بزرگوار بمناسبت ماه محرم
تعداد ۴۰ پرچم یاحسین شهید در بلوار آیت الله کاشانی (ره) مقابل مسجد جامع نظام مافی نصب شد.
😢 متاسفانه پنج شنبه ۴شهریور ۱۴۰۰ تمامی پرچم ها کنده شده بود!
به شهرداری منطقه مراجعه کردیم مدعی هستند که کار نیروهای ما نبوده است !!!
به نظر شما این جسارت و بی احترامی و کندن این تعداد پرچم توسط چه کسانی انجام شده است ؟!!!
قضاوت با شما
◾️در صورتیکه شما افرادی را هنگام کندن پرچم ها مشاهده کردید به دفتر مسجد 09905510469 اطلاع دهید.
🕌 مسجد جامع نظام مافی
#حدیث
امام حسین علیه السلام
كارها و أمور خود را همانند كسى تنظيم كن و انجام ده كه مى داند و مطمئن است كه در صورت خلاف تحت تعقيب قرار مى گيرد و مجازات خواهد شد. و در صورتى كه كارهايش صحيح باشد پاداش خواهد گرفت.
بحارالانوار ج ۲
🏴🏴🏴🏴
┄━═✿♡﷽♡✿═━┄
#حدیث_روز
🔅امام صادق(علیه السلام):
🔹اذا قامَ قائمُ آلِ محمدٍ (علیهمالسلام) بَنی فیظَهرِ الكوفَةِ مَسجداً لَهُ اَلفُ بابٍ وَ اتَّصلَت بیوتُ الكوفَةِ بِنهرِ كَربلاء.
🔸زمانی که قائم آل محمد ظهور میکند در پشت کوفه(نجف) مسجدی بنا میکند که هزار باب دارد و در آن زمان خانههای شهر کوفه به شریعة فرات کربلا متصل میگردد.
📚بحار، ج ٥٢، ص ٣٣٧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 هر دو از علمای دیناند؛ اما این کجا و آن کجا!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک پسر ایرانی در آمریکا به یک زن تازه مسلمان آمریکایی میگه مادرم گفته در قرآن، خدا نگفته حجاب واجبه!!!
پاسخ زن تازه مسلمان قابل تامله🌹
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
یکی از ثروتمندان به مشهد آمده بود و مدت ها در حرم رفت و آمد می کرد، ولی نه حالی پیدا می کرد و نه سوز و جوششی در او ایجاد می شد.
از خودش بدش می آید و تصمیم می گیرد که قهر کند و دیگر سراغ امام نیاید. بلیط برگشت می گیرد.
قبل از رفتن، در راه پیرمردی را مشاهده می کند که بار زیادی را با چرخ دستی حمل می کند. پیش او می رود و می پرسد: چرا این قدر بار زده ای؟!
پیرمرد می گوید: این بار را به خاطر اینکه مقداری پول لازم دارم تا برای دخترم جهیزیه تهیه کنم، کنترات کرده ام. از طرفی هم عیالم گفته تا این مبلغ را تهیه نکرده ای، به خانه نیا!
بیچاره پیرمرد! با همه جان کندن و با تمام غیرت خود کار می کرد.
تاجر از این وضعیت تکانی می خورد و تحوّلی در او ایجاد می شود و با پیرمرد به سمت منزلشان حرکت می کنند. به منزل آنها می رود و سعی می کند تا حوائج آنان را بر طرف کند. جهیزیه را تهیه و دختر را به خانه بخت می فرستد. آخر سر، بار دیگر به حرم می رود تا خداحافظی کند.
وقتی وارد حرم می شود، چشمانش مانند چشمه شروع به جوشیدن می کند و منقلب می شود.
صاحب دلی می گفت: باید سنگ را از سرچشمه برداشت تا قساوت ها از بین برود.
در دنیایی که پیرمردها زیر بار هستند، دخترها فاسد و پسرها ضایع شده اند، دل من به این خوش است که پول هایم را روی هم گذاشته ام و یا آنها را به انگشتر یا طلای چند میلیونی تبدیل کرده ام و بعد هم توقع دارم که در نماز شب، دلم بلرزد و یا در حرم که قرار می گیرم، منقلب شوم!
مرحوم بحر العلوم که یکی از علمای بزرگ است، برای یکی از علماء که خود صاحب کرامات است، پیغام می فرستد تا خدمت ایشان برسد. وقتی می آید، می بیند که این بزرگ، در حالی که دست به محاسنش گرفته، خیلی منقلب و ناراحت است. آن بزرگ به او می گوید: تو هستی و در همسایگی ات کسی است که دو روز غذا نخورده و گرسنه مانده است؟! چرا کاری نکرده ای؟!
آن عالم در جواب می گوید که من نمی دانستم. آن بزرگ اعتراض می کند که چرا نباید بدانی؟! اگر می دانستی و اقدام نمی کردی، که یهودی بودی!
حال شما ببینید در همسایگی خود چه افرادی سوختند و از بین رفتند! نه در همسایگی که در خانه خود، چقدر زن و بچه های ما ضایع شدند و یا خواهر و برادرهای ما به فساد و فحشاء کشیده شدند. با این همه کوتاهی، انتظار داریم که دلمان بلرزد؟!
#علی_صفایی_حائری
کتاب #اخبات ص ۱۰۲و ۱۰۳
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•