eitaa logo
مسجد میثم
132 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
5.9هزار ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ اثر آقا امیرالمومنین« سلام الله وصلواته علیه وآله به عدد علمه » ❤️ثواب نشرباهزاران صلوات تقدیم به محضرمبارک معصومین وخاندان شریف پیامبرودایره ی عشاق ایشان و به نیت سلامتی وفرج حضرت ولیعصر سلام الله وصلواته علیهم اجمعین به عدد علمه .
تفکر دلفینی ! دلفین ها این حیوانات دریایی ، ضمن آنکه بسیار با هوش بوده ، از حس همکاری و تعامل و مهرورزی برخوردارند، در ارتباطات خود شیوه برنده – برنده را برمیگزینند! دلفین ، کمبودی احساس نمیکند و می خواهد هر چه دارد را با همگان تقسیم کند ، این موجودات زیاده طلب و خود خواه و وحشی نیستند با ظرافت و لطافت و مهرورزی ، با دیگران رفتار می‌کنند ، به بازی و شادی عشق می‌ورزند  . اگر یک دلفین، زخمی شود ، ۴ دلفین دیگر ، او را همراهی می کنند تا خود را به گروه برساند! در این راستا ، پژوهشگران تعداد ۹۵ کوسه و ۵ دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگی رها کردند و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. کوسه‌ها به یکدیگر حمله میکردند ، در این تهاجم تعداد زیادی از کوسه ها جان باختند ، چون کوسه های قوی کوسه های ضعیف را کشتند و سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند! دلفین‌ها قصد مبارزه نداشتند ، فقط می‌خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه‌های باقیمانده بی‌وقفه به آنها حمله ور می‌شدند! سرانجام وقتی دلفین‌ها دریافتند کوسه ها اهل بازی نیستند و می‌خواهند آنان را نابود و از هستی ساقط کنند ، به آرامی کوسه‌ها را محاصره کردند و هنگامی که یکی از کوسه‌ها حمله می‌کرد ، دلفین ها به ستون فقرات و پشت یا دنده‌هایش می‌کوبیدند و آنها را می‌شکستند . به این ترتیب ، کوسه‌ها یکی پس از دیگری کشته می‌شدند ‌ پس از یک هفته ؛ ۹۵ کوسه مردند و اما  ۵ دلفین کماکان زنده بودند ، در حالی که با هم زندگی می‌کردند ، در استخر دیده شدند!! از این رو ، در دنیای کوسه‌ ، برای برنده‌شدن ، دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند!!! درصورتیکه ، در دنیای دلفین ، انعطاف و همکاری و دوستی و نشاط وجود دارد . نتیجه‌گیری دنیای زیباتری خواهیم داشت اگر که ما انسان‌ها نیز دارای چنین تفکر زیبایی باشیم! تفکر دلفینی یعنی اینکه ۱- غیر از خود ، به دیگران هم بیندیشیم . ۲- با موجودات زنده در زمان بروز مشکلات همزاد پنداری و یاری کنیم. ۳- از خوشحالی آنها شاد شویم. ۴- و از ناراحتی و دردشان ما هم احساس رنج و ملالت کنیم. ۵- در مواجهه با دیگر انسانها همدلی و همراهی ، را سرلوحه روابط خود قرار دهیم. ۶- دست در دست هم و برای موفقیت یکدیگر به تلاشی مؤثر بپردازیم ...
🔰سال 1960 بود که از کاسترو پرسیدند ترجیح می دهی شود یا ؟ 🔸 در پاسخ اظهار داشت: تفاوت قائل شدن بین که به پا کرده غیر ممکن است‌. 🔸 توسط یک اداره می شود و آن حزب است. 📷در ملاقات تاریخی و آمده است: کاسترو می‌خواهد دست بدهد اما با تعجب می‌بیند که به جای دست راست، را جلو آورده‌اند. ▪️ کاسترو با دست چپ دست می‌دهد و در حالی‌ که هنوز دست آقای خامنه‌ای را در دست دارد، سؤال می‌کند: علت این که شما با دست چپ دست دادید، چیست؟ ▪️ آقای خامنه‌ای دست راستشان را کمی بالا می‌آورند، به آن نگاه می‌کنند و می‌گویند: ! ◾️ کاسترو که متوجه ماجرا شده، دست چپ آقای خامنه‌ای را به نشانه فشار می‌دهد و با همراه با شرم می‌گوید: .» ┄┅═✧☫✧●
🔹خاطره ای از آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸ما حتی در جزئیات امورتان هم حضور داریم!🔸 ▫️سال ۶٧ بود. قطعنامه پذیرفته شده بود و عراق مجدداً به سمت اهواز حمله کرد. رهبری که آن موقع رئیس‌جمهور بود، یک اطلاعیۀ ویژه‌ای داد که «من به سمت سرنوشتم می‌روم ...»؛ یعنی یا عراق را برمی‌گردانیم، یا من برنمی‌گردم. این خیلی‌ها را تکان داد و یک جمعیت بی‌سابقه‌ای به اهواز آمدند. تابستان بود و دانشگاه شهید چمران هم تعطیل بود. آیت الله جزائری خوابگاه‌ها را برای روحانیونی که آمده بودند گرفت. اسامی روحانیون را می‌گذاشتند در یک گلدان و شماره‌های اتاق‌ها را هم می‌گذاشتند در یک گلدان دیگر. دست می‌کردند در گلدان‌ها و می‌گفتند آقای فلانی، اتاق فلان. ▫️ آقای «فقیه»، امام جمعۀ نی‌ریز به من خبر داد که سوئیت شما بغل سوئيت ماست. من همیشه می‌رفتم در واحد اعزام مبلغ سازمان تبلیغات و بین طلبه‌ها استراحت می‌کردم. راحت بودم. می‌گفتم این تشریفات برای چیست؟! ایشان گفت بیا اینجا. من هم رفتم یک سَری به آقای فقیه بزنم. وقتی رفتم، ایشان گفت «این سوییت شماست». تا شماره را نگاه کردم، به بچه‌ها گفتم وسایلم را بیاورید اینجا! گفت چطور شد این همه اصرار می‌کردیم و قبول نمی کردی؛ اما تا این شماره را دیدی قبول کردی؟! ▫️من سال ۴٠، طلبۀ مدرسه حجتیه بودم. یعنی ٢٧ سال قبل از این قضیه. در مدرسه حجتیه، حجرۀ آقای فقیه ١٠۵ بود. حجرۀ من هم شماره ١٠۴ بود. الان هم که بعد از ٢٧ سال، قرعه‌کشی کرده‌اند، حجرۀ آقای فقیه ١٠۵ بود و حجرۀ من ١٠۴ !! هیچکدامشان خبر نداشتند که ما طلبه‌های مدرسه حجتیه بودیم که بخواهند این اسم و شماره را در بیاورند. اینکه در اینهمه سوئیت و از بین اینهمه روحانی، ۱۰۴ به من بخورد و ۱۰۵ هم به آقای فقیه، آیا می‌شود گفت تصادفی است؟ شما صد میلیون مرتبه این کاغذهای قرعه‌کشی را بریزید در گلدان و بیرون بیاورید. با حساب احتمالات دیگر تکرار نمی‌شود. ▫️عالَم این است. امام زمان(ع) می‌خواهد به ما علامت بدهد که «ما حتی در هم حضور داریم!». این آقای جزائری نیست که حجره تقسیم می‌کند؛ دارم قسمت می‌کنم. «من» این جا را سهم تو کردم. تو می‌خواهی بروی سازمان تبلیغات؟ کار، دست «من» است. «من» دارم توی بشقاب‌های شما می‌ریزم. «من» دارم به شما قسمت می‌دهم؛ شکایت به چه کسی می‌کنی؟ گِله از چه کسی می‌کنی؟ «من» کم و زیاد می‌کنم، «من» گرسنه می‌کنم، «من» سیر می‌کنم، «من» مرض می‌دهم، «من» شفا می‌دهم. چرا از چشم دیگران می‌بینی؟ چرا دیگران را ولیّ خود می‌دانی؟! ما که حتی در تقسیم حجره‌های شما حضور داریم، در چیزهای دیگر شما را به حال خودتان وا می‌گذاریم؟! وقتی در این سر سوزن دخالت کردیم، در چیزهای درشت، شما را به حال خودتان می‌گذاریم؟ اینها نشانۀ خداست.
🔹خاطره ای از آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸ما حتی در جزئیات امورتان هم حضور داریم!🔸 ▫️سال ۶٧ بود. قطعنامه پذیرفته شده بود و عراق مجدداً به سمت اهواز حمله کرد. رهبری که آن موقع رئیس‌جمهور بود، یک اطلاعیۀ ویژه‌ای داد که «من به سمت سرنوشتم می‌روم ...»؛ یعنی یا عراق را برمی‌گردانیم، یا من برنمی‌گردم. این خیلی‌ها را تکان داد و یک جمعیت بی‌سابقه‌ای به اهواز آمدند. تابستان بود و دانشگاه شهید چمران هم تعطیل بود. آیت الله جزائری خوابگاه‌ها را برای روحانیونی که آمده بودند گرفت. اسامی روحانیون را می‌گذاشتند در یک گلدان و شماره‌های اتاق‌ها را هم می‌گذاشتند در یک گلدان دیگر. دست می‌کردند در گلدان‌ها و می‌گفتند آقای فلانی، اتاق فلان. ▫️ آقای «فقیه»، امام جمعۀ نی‌ریز به من خبر داد که سوئیت شما بغل سوئيت ماست. من همیشه می‌رفتم در واحد اعزام مبلغ سازمان تبلیغات و بین طلبه‌ها استراحت می‌کردم. راحت بودم. می‌گفتم این تشریفات برای چیست؟! ایشان گفت بیا اینجا. من هم رفتم یک سَری به آقای فقیه بزنم. وقتی رفتم، ایشان گفت «این سوییت شماست». تا شماره را نگاه کردم، به بچه‌ها گفتم وسایلم را بیاورید اینجا! گفت چطور شد این همه اصرار می‌کردیم و قبول نمی کردی؛ اما تا این شماره را دیدی قبول کردی؟! ▫️من سال ۴٠، طلبۀ مدرسه حجتیه بودم. یعنی ٢٧ سال قبل از این قضیه. در مدرسه حجتیه، حجرۀ آقای فقیه ١٠۵ بود. حجرۀ من هم شماره ١٠۴ بود. الان هم که بعد از ٢٧ سال، قرعه‌کشی کرده‌اند، حجرۀ آقای فقیه ١٠۵ بود و حجرۀ من ١٠۴ !! هیچکدامشان خبر نداشتند که ما طلبه‌های مدرسه حجتیه بودیم که بخواهند این اسم و شماره را در بیاورند. اینکه در اینهمه سوئیت و از بین اینهمه روحانی، ۱۰۴ به من بخورد و ۱۰۵ هم به آقای فقیه، آیا می‌شود گفت تصادفی است؟ شما صد میلیون مرتبه این کاغذهای قرعه‌کشی را بریزید در گلدان و بیرون بیاورید. با حساب احتمالات دیگر تکرار نمی‌شود. ▫️عالَم این است. امام زمان(ع) می‌خواهد به ما علامت بدهد که «ما حتی در هم حضور داریم!». این آقای جزائری نیست که حجره تقسیم می‌کند؛ دارم قسمت می‌کنم. «من» این جا را سهم تو کردم. تو می‌خواهی بروی سازمان تبلیغات؟ کار، دست «من» است. «من» دارم توی بشقاب‌های شما می‌ریزم. «من» دارم به شما قسمت می‌دهم؛ شکایت به چه کسی می‌کنی؟ گِله از چه کسی می‌کنی؟ «من» کم و زیاد می‌کنم، «من» گرسنه می‌کنم، «من» سیر می‌کنم، «من» مرض می‌دهم، «من» شفا می‌دهم. چرا از چشم دیگران می‌بینی؟ چرا دیگران را ولیّ خود می‌دانی؟! ما که حتی در تقسیم حجره‌های شما حضور داریم، در چیزهای دیگر شما را به حال خودتان وا می‌گذاریم؟! وقتی در این سر سوزن دخالت کردیم، در چیزهای درشت، شما را به حال خودتان می‌گذاریم؟ اینها نشانۀ خداست.