#حماقتِ انسان در سه جا شناخته میشود:
۱• اظهار نظر در مسائلی که
به او ربطی ندارد.
۲• جواب دادن به مسئله ای که
از او پرسیده نشده است.
۳• و بی باکی در امور زندگی
[بی احتیاطی و شجاعت بیجا]
_امیرمتقین،علیعلیهالسلام
| غررالحکم،حدیث۲۶۵۸
#حدیثنا
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
👈برای خوبان ارسال نمایید 💐
به کانال نمازگزاران مسجد امام سجاد آباده بپیوندید👇
https://eitaa.com/masjedeamamsajjadAbadeh
🔰نتایج پایانی انتخابات مجلس خبرگان رهبری در استان فارس:
✅ آیتالله لطف دژکام با ۷۲۶ هزار و ۸۱۲ رأی
✅ آیتالله احمد بهشتی با ۶۰۷ هزار و ۹۹۵ رأی
✅ آیتالله علیاکبر کلانتری ۴۳۲ هزار و ۸۱۰ رأی
✅ حجت الاسلاموالمسلمین سید محمدعلی مدرسی طباطبایی با ۳۴۵ هزار و ۳۶۵ رأی
✅ حجتالاسلاموالمسلمین دکتر سیدعلیرضا دانا ۳۰۹ هزار و ۴۲۹ رأی
•┈•✾•🌿🌺🌿•✾•┈•
در کانالحجةالاسلامدکتر سیدعلیرضادانا عضو شوید
👇
🌐 @sardana_ir
🔴درویشی بود که در کوچه و محله راه میرفت و میخواند:
✍"هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه میگوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در میآورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانهاش و به همسایهها گفت: من به این درویش ثابت میکنم که هرچه کنی به خود نمیکنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنهام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.
زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار میکاریم فردا به اجبار درو میکنیم. پس در حد اختیار، در نحوهی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم!
مداحی آنلاین - حکایت آقا جمال و فرار از گناه - استاد مومنی.mp3
1.84M
حکایت آقا جمال و فرار از گناه!
#سخنرانی بسیار شنیدنی
🔴بزرگترین عذاب
✍زمانی اراده خدا بر این امر واقع شد که بر قومی عذاب نازل کنه، بعد از مدتی مشاهده کردند که هیچ عذابی وارد نشد! و اوضاع آرامه… پیامبر قوم، از خدا پرسید: ماجرا چیست؟
خطاب آمد: « ای نبی من! عذابی بالاتر از اینکه لذت مناجاتم را از دل خلائق بیرون ببرم، در خزانه ی خود سراغ نداشتم و اکنون این جماعت را به همان عذاب و بلا مبتلا کرده ام.
آهای جماعت! در این روزگار هم بزرگترین عذاب و شکنجه ی خدا اینه که « یاد امام زمان(عج) در دل ما، جایی نداره و خلائق، صاحبشون رو فراموش کرده اند...
📚 کتاب روز عالم سوز/ص۲۸۴