#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید حاج حسین خرازی
✅ عاشق رزمنده ها
♦️ حاج حسين رزمنده ها را #عاشقانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد
♦️ یک شب تانک ها را آماده كرده بوديم و منتظر دستـور حرکت بوديم. من نشسته بودم كنار #برجک و حواسم به پیرامونمان بود👀 و تحرکاتی كه گاه بچهها داشتند. یک وقت ديدم یک نفر بين تانک ها راه میرود و با سرنشینان، گفت و گوهای كوتاه میكند.
♦️ کنجکاو شدم ببينم كيست !! مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنار تانكی كه #مـن نشسته بودم رويش. همين كه خواستم از جايم تكان بخورم، دو دستی به پوتينم چسبيد و پايم را #بوسيد! گفت: به خدا سپردمتون!!
♦️ تا صدایش را شنيدم، نفسم بريد?
گفتم: حاج حسين گفت: هيس؛ صدات در نياد ! و رفت سراغ تانک بعدی.....
📚 برگرفته از کتاب شهید خرازی
_._._._._._._._._.
https://eitaa.com/joinchat/3077242933Cf096687e50