🔵روضه شب اول محرم و ذکر توسل برای ورود به ماه محرم و مجالس امام حسین علیه السلام.
◼️مقدمه روضه
السَّلامُ عَلَی الحُسَیْن وَ عَلی عَلی بنِ الحُسَیْن وَ عَلی اَوْلادِ الحُسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الحُسَیْن
مرحوم مجلسی نقل کردند: وجودِ مقدس نبی اکرم داستانِ شهادت سیدالشهدا و مصیبتِ سنگینش رو براحضرت زهرا سلام الله علیها نقل کردند: “بَکَت بُکائاََ شَدیداً “ متحول شدحضرت، شنیده اید مکرر این داستان برا حضرت نقل شده، هر بار هم حضرت دگرگون شدن. گاهی می فرمود این طفلی که در رحمِ منه بامن حرف میزنه، می فرماید: “انالعَطشان…”
سوال کردند از پدر بزرگوارشون یارسول الله کی این ابتلا برای امام حسین پیش میاد؟ فرمود: زمانی که من نیستم، امیرالمومنین نیست، شما نیستین حضرت بیشتر غصه دار شد و عرضه داشت پس کیه اقامه عزا برا فرزندم کنه؟ دخترم نگران نباشید؛ زنانِ مومنین، مردانشون میان “جیلاً بَعدَالجیل”
نسل اندر نسل برا فرزندِ شما اقامه عزا می کنند؛ لذا این محافل موردِ توجه حضرت زهراست دل حضرت رو شاد میکنه … زیارتِ حضرت سیدالشهدا رفتن، گریه بر سیدالشهدا، مجلس عزا به پا کردن، ملائکه تویِ این محافل حضور پیدا می کنند. امام صادق مجلس به پاکرد، به یکی از این شعرا مرثیه خون ها فرمود روضه بخوان، روضه خواند، صدای گریه از پشتِ پرده بلند شد، بعد بهش فرمود: فلانی ملائکه ای که تو این مجلس حاضر بودند بیش از ما بودند؛
”السَلامُ عَلیکَ یا اباعَبدالله”
ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند
سوختگان غمت باغم دل خرمند
خوشا به حالشون
هرکه غمت راخرید،عشرت عالم فروخت
در نقل هست وقتی یوسف بنیامین رو طلبید، خودشو بهش معرفی کرد، ازاحوالش پرسید، گفت آری ازدواج کردم، فرزندانی دارم، نام همشون رو از نامِ تو برداشتم لحظه ای از تو غافل نبودم، گفت عجب بنیامین ادعایِ محبت می کنی ما تو زندان بودیم، اسیربودیم، تو ازدواج کردی، زندگی برا خودت تشکیل دادی،
هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت
با خبرانِ غمت بی خبر از عالمند
درشِکَن طُرّه ات بسته دل عالمیست
وان همه دلبستگان عقده گشایِ همند
*منتظر می مونن محرم بیاد دور هم بنشینن با هم برات گریه کنند*
یوسفِ مصر بقا درهمه در عالم تویی
همۀ انبیا مشتری تو اند؛ ملائکه مشتری تو اند، مگر در روایات ما نیامده حرم سیدالشهدا “مُختَلفُ الملائکه” است “مُختَلفُ الاَنبیاست” انبیا فوج فوج نازل میشن، رفت وآمد می کنند؛ مگر در روایات ما نیامده صدو بیست و چهار هزار پیغمبر شب جمعه میان زیارتت؛
یوسف مصر بقا در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن آمده با درهمش
هر که هر چه داشته آورده مشتری شما بشه یا اباعبدالله؛ ماهم این سرمایه ناقابلمون رو آوردیم کناراین مشتریهای بزرگ، به ماگفتند شما به ما هم اعتنامی کنید، رحمةاللهِ الواسِعَه هستید. به ماگفتند اگه شب نیمه شعبان که همه صدوبیست وچهارهزار پیغمبر مهمان شما هستند، به زیارت شما بیایم ما هم دست خالی برنمی گردیم، وجود اونها موجب نمیشه از ما غفلت بشه بلکه صدوبیست وچهارهزار پیغمبر با ما مصافحه می کنند، لذا ما به طمعی مجلس شما میایم یا اباعبدالله؛
چون به جهان خرمی جز غم روی تونیست
باده کشان غمت مست شراب غمند
گشت چو در کربلا رایَت عشقت بلند
خِیل ملک در رکوع پیشِ لوایت خمند
*شنیدید چهار هزار ملک آمدند یاری کنند حضرت رو، ولی دیر رسیدند، ماندند کربلا دائم مشغولِ عزاداری هستند تا دورانِ رجعت حضرت …*
خاک سرِ کوی تو زنده کند مرده را
زان که شهیدان تو جمله مسیحا دمند
هر دم ازین کشته گان گر طلبی بذل جان
در قدمت جان فشان با قدمی محکمت.
⚫️روضه حضرت مسلم
وقتی بدن مسلمُ از بالای دارالعماره انداختن .. بدن بی سر رو خاک کوفه ..
طوعه اومد بدنُ از پیراهن شناخت .. آخ بمیرم برات حسین جان ، الحمدلله مسلم پیراهن داشت به بدن .. پیراهنُ از تنش در نیاوردن .. آخ کربلا ..
کاشکی فقط پیراهنُ در میاوردن ، اومد تو گودال دید هرکی یه چیزی برده دستش خالی مونده .. یه نگاه کرد به انگشتر حضرت ..
برادر جان سلیمانِ زمانی ..
وقتی خبر شهادت مسلمُ دادن ، حضرت دختر جناب مسلمُ بغل کرد ، مَحرم بود ، همسر مسلم بن عقیل خواهر ابی عبدالله ست اونایی که دختر دارن میدونن ، اگه یه دختر دیگه رو جلو دخترات بغل کنی دخترا حساس میشن ..
وقتی دختر مسلمُ نوازش میکرد رقیه هی نگاه میکرد .. چیشده؟! لذا لحظۀ آخر .. نشست تو بغل باباش ، بابا یادته دختر مسلمُ بغل کردی؟.. میخوای منو به کی بسپاری بابا ؟!.. کی بعد از تو منو بغل میکنه؟!.. بغلش نکردن ..
داد بزن شب اول یه جمله به جای اینکه بغلش کنن ریختن رو سرش بگو یا حسین
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.وسائلالشیعة ج ۱۳ص۵۰۳
۲.ثواب الأعمال، ص۲۰۸
۳.شیخ مفید، الأمالی، ۱۴۱۳ق، ص۳۳۸
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
✅ کانال مسجدالاقصی🔰🔰🔰
@masjedolaghsa
#معارف_حسینی
#مدینه_تا_کربلا
🔘 هدف از یاریِ او ، دست گرفتن از ماست...
در برخی از منابع، حکایت دیدار سیدالشهداء علیهالسلام با عبیدالله حرّ جُعفی، از زبان خود او نقل شده است؛ عبیدالله گوید:
امام حسین علیهالسلام داخل خیمه من شد در حالیکه محاسن شریفش سیاهِ سیاه بود.
هیچ کس را زیباتر و چشم پُرکن تر از امام حسین علیهالسلام تا به حال ندیده بودم و صورتش مانند ماه میدرخشید.
احدی را تا به حال به این جلالت و هیبت ندیده بودم. قلبم آتش گرفت تا که دیدم او به خیمه من دارد میآید. تا به حال برای کسی به اندازه او قلبم رقت پیدا نکرده بود.
حينَ رَأيتُهُ يَمشي و في أطرافِه صِبيانٌ و بناتٌ قَد أخَذوا بِأطرافِ رِدائِه
🔻وقتی که دیدم او به طرف من میآید و بچهها و کودکانش دور تا دور عبایش را گرفتند و میآیند.
وقتی که او آمد و از من یاری خواست، من در جوابش گفتم:
این اسب من است سوارش شو و من همراه تو افرادی را میفرستم تا تو را نجات دهند و به جای امنی برسانند. عیالات و زنان تو بر عهده من باشد تا آنها را به تو سالم برسانم.
در اینجا آن حضرت رو به من کردند و فرمودند:
إنَّ مَقصودي مِن اسِتنصاركَ و دَعوتِك، نُصحُكَ.
🔻مقصود من از یاری طلبیدن از تو و دعوت تو، خیرخواهی برای توست. ( و با این کار میخواستم دست تو را بگیرم )
امام علیهالسلام بلند شدند و من عرضه داشتم:
هر چه نگاه به محاسنتان انداختم نفهمیدم. آیا سیاه است یا خضاب کردهاید؟
حضرت فرمودند:
پیری زود به سراغ ما آمده؛ این گونه نیست که تو میبینی؛ چرا که حنا و کَتم است.
📚 الإمام الحسين عليهالسّلام و أصحابه، القزويني ج۱ ص۱۸۸
📚الحسين عليهالسّلام في طريقه إلى الشّهادة، الهاشمي، ص۱۲۲
@masjedolaghsa
#معارف_حسینی #مدینه_تا_کربلا
🔘 به فدای آن آقایی که حتی به اسبهای لشگر حُرّ هم آب داد؛ همان اسبهایی که چند روز دیگر ...
در منزل «ذو حَسم» بود که لشکر هزار نفری حرّ ، از راه رسید و جلوی قافله سیدالشهداء علیهالسلام قرار گرفت؛ إمام علیهالسلام تا مشاهده نمود آنان تازه از راه رسیدند و تشنه هستند، رو به اصحاب خود نمود و فرمود:
اسْقُوا الْقَوْمَ وَ أَرْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَیْلَ تَرْشِیفاً
▪️اين لشگر را آب دهيد و سيرابشان كنيد و دهان اسبانشان را نيز تَر كنيد.
پس چنان كردند، و پيش آمده كاسهها و جامها را از آب پر كرده نزديك دهان اسبها مىبردند و همين كه سه دهن يا چهار يا پنج دهن مىخوردند، از دهان آن اسب دور مىكردند و اسب ديگرى را آب مىدادند تا همه را به اين كيفيت آب دادند.
🔹على بن طعان محاربى گويد:
من آن روز در لشكر حر بودم و آخرين نفرى بودم كه دنبال لشكر بدان جا رسيدم.چون امام حسين عليهالسّلام تشنگى من و اسبم را ديد، فرمود:
«بياشام!»
من هرچه مىخواستم بياشامم، آب از دهانه مشك فرو مىريخت.
آن حضرت تا دید من نتوانستم آب بنوشم، فرمود:
«سرِ مشك را بپيچان! »
من ندانستم چه بكنم.
فَقَامَ فَخَنَثَهُ فَشَرِبْتُ وَ سَقَیْتُ فَرَسِی.
▪️پس خود آن حضرت از جای خود برخاست و آمد دهانه مشک را پيچاند. پس آشاميدم و اسبم را نيز سيراب كردم.
📚 بحارالانوار ج۴۴ ص۳۷۵
✍ بادستِخود،آبدهداوبهدشمنش
کاری که از بنی بشری بر نیامده ...
@masjedolaghsa
#مدینه_تا_کربلا
◾️ حُرّ، امام حسین علیهالسلام را تحت فشار میگذارد و آن ها را به سمت بیابانی بی آب و علف، سوق میدهد ...
لشگر حرّ بعد از آنکه به قافله سیدالشهداء علیهالسلام رسید، قدم به قدم آن قافله را تعقیب میکرد، تا آنکه نامهاى از ابن زياد ملعون براى حرّ رسید كه در آن چنين نوشته بود:
«اما بعد، همان جا كه اين نامهام به دست تو مى رسد، بر حسين عليهالسّلام و ياران او سخت بگير و او را در بيابانى بی آب و علف فرود آور و حامل اين نامه را مأمور كردهام تا مرا از آنچه انجام مى دهى، آگاه سازد. و السّلام.»
🔻حرّ نامه را خواند و سپس به امام حسين عليه السّلام داد و گفت:
«مرا چاره اى از اجراى فرمان امير عبيد اللّه بن زياد نيست .همين جا فرود آى و براى امير بهانهاى بر من قرار مده! »
امام حسين عليه.السّلام فرمود:
«كمى ما را پيشتر ببر تا به اين دهكده غاضريّه (روستایی از نواحى كوفه و نزديك كربلا) كه با ما يك تيررَس فاصله دارد، برسيم.»
حرّ گفت:
«امير براى من نوشته است، تو را در سرزمين خشك و بى آب فرود آورم و چارهاى از اجراى فرمان او نيست.»
📚 اخبار الطوال،دینوری، ص ۲۹۸
⚡️ "کامل بهایی" این واقعه را اینگونه نقل میکند:
حرّ، نامه اى به عبيد اللّه زياد نوشت كه: حسين «عليهالسلام» رسيد و مىگويد:
«اگر كوفيان مرا نمىخواهند، من به مدینه جدّ خود مىروم.»
عبيد اللّه لعين در جواب نوشت كه:
«او را رها مكن و به موضعى فرود آر كه آب و آبادانى نباشد.»
چون نامه برسيد، حرّ به امام حسين عليهالسّلام داد. امام عليهالسّلام فرمود:
«بگذار تا در اين بیابان ، به جايى نزول كنم كه عيال و اطفال با مناند و طاقت تشنگى ندارند.»
حرّ گفت: حكم امير اين است كه خواندى...
📚کامل بهایی ج۲ ص۲۷۷
✍ از «رحمت واسعه» سیدالشهداء علیهالسلام همین بس که حرّ بن یزید ریاحی، که سیدالشهداء علیهالسلام و اهل و عیال آن حضرت را اینگونه در تنگنا قرار داد و مسبّب آن شد تا قافله آن حضرت به آب و آبادی نرسند، وقتیکه ظهر عاشورا پشیمان به محضر مبارک سیدالشهداء علیهالسلام رسید، حضرت نه این جُرم بزرگش را به او یادآوری کرد... نه روی خود را از او برگرداند... بلکه جلو آمد و دست مبارکش را به زیر چانه حُر بُرد و فرمود:
إرفَع رَأسَکَ یا شیخ!
▪️ای بزرگمرد! سرت را بالا بیاور!
@masjedolaghsa
#مدینه_تا_کربلا.
◾️ اللّهمُّ إنّي أَعوذُ بكَ مِنَ الكَربِ و البلاء ...
زهير بن قين به سیدالشهداء علیهالسلام عرضه داشت:
همانا جنگ با اين گروه (لشگر هزار نفری حر) در اين ساعت بر ما آسانتر است از جنگيدن با كسانى كه پس از اين به نزد ما خواهند آمد .به جان خودم سوگند، پس از اين، لشكرى به سوى ما آيند كه ما برابرى آنان نتوانيم (پس، اجازه فرما با اينان بجنگيم).»
امام حسين عليه السّلام فرمود:
«من كسى نيستم كه ابتدا جنگ را شروع کنم.»
🔻زهير بن قين عرض كرد:
«يا ابن رسول اللّه! بهتر آن است كه در زمين كربلا فرود آييم و در كنار فرات لشكرگاه كنيم و از زحمت بى آبى در امان باشیم.
آن گاه اگر با ما جنگ را شروع کنند با آنها جنگ می کنيم و از خداى متعال استعانت میجوئيم.»
فَدَمَعَتْ عَیْنَا الْحُسَیْنِ علیهالسلام
▪️امام حسين عليه السّلام تا اسم «کربلا» را شنيد، اشک در چشمانش حلقه بست و فرمود:
اللّهمُّ إنّي أَعوذُ بكَ مِنَ الكَربِ و البلاء...
⚡️در بعضی از منابع به جای کربلا، عَقَر، آمده که نام دیگر کربلا است.
در مجموع منابع تاریخی و حدیثی چندين نام دیگر برای کربلا ذکر شده که عبارتند از: نینوی، غاضریه، عَقَر، نواویس، عموراء، طفّ، حائر، شاطئ الفرات و ماریه.
📚الکامل، ابناثیر، ج۳ ص۲۸۳
📚بحارالانوار ج ۴۴ ص۳۸۱
📚ناسخ التّواريخ،ج۲ ص ۱۶۶.
https://eitaa.com/masjedolaghsa