💠داستان
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله از محلی عبور میکردند. در راه به جمعیتی برخورد مینمود که در بین آنها مرد با قدرت و نیرومندی در حال زورآزمایی بود، و سنگ بزرگی را که مردم آن را سنگ زورمندان و وزنه قهرمانان مینامیدند از روی زمین بلند میکرد. تماشاگران با مشاهده زورآزمایی ورزشکار، او را تحسین و تشویق میکردند.
پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: این اجتماع مردم برای چیست؟ عده ای، وزنه برداری آن قهرمان را به عرض رسانده و گفتند: شخصی در اینجا زورآزمایی میکند.
فرمود: به شما بگویم مرد قوی و قهرمان کیست؟ قهرمان کسی است که اگر شخصی به او دشنام داد غضب نکند و تحمل نموده، و برنفس غلبه کرده و بر شیطان نفس پیروز گردد.
💠داستان @masjedolaghsa
شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: مرا علم بیاموز و از دستورات دینی آگاه فرما. فرمود: برو و هرگز غضب مکن. آن مرد در حالیکه میگفت: به همین سخن اکتفاء میکنم، به سوی طایفه خود بازگشت.
وقتی به قوم خود رسید مشاهده کرد که نزاعی بین آنها روی داده و سلاح در دست گرفتهاند و در برابر یکدیگر صف آرائی کردهاند. او هم لباس نبرد را بر تن کرد و به سوی یاران خود رفت.
اما ناگهان به یاد سخن پیامبر صلی الله علیه و آله افتاد که از او خواسته بود خشمگین نشود. سلاح را بر زمین انداخت و به سوی دشمنان قوم خود رفت و گفت: جنگ و خونریزی نفعی ندارد، من از مال خود هر چه بخواهید به شما پرداخت میکنم!
آنها متنبه شده و گفتند: هر چه که مورد اختلاف واقع شده بود ما به این گذشت و چشم پوشی سزاوارتر هستیم. بالاخره به همین وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله، اختلاف بزرگی را حل کرد.
💠داستان @masjedolaghsa
مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر» یعنی گاو، به آن حضرت گفت: «انت بقر» یعنی تو گاوی.
امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم.»
مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود.
- شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمی شود.
- مادرت سیاه و بی شرم و بد زبان بود.
- اگر این نسبتها که به مادرم می دهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی.
مشاهده اینهمه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند.
مرد مسیحی بعدا مسلمان شد.(۱۴)
💠داستان @masjedolaghsa
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد بیچاره درآن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفتهاند هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.
وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز
اذا یئسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ
کَسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکلبِ
(هنگامی که انسان نا امید شود زبانش دراز شود، مثل گربه شکست خورده که به سگ حمله می آورد)
ملک پرسید چه میگوید یکی از وزرای نیک محضر گفت ای خداوند همیگوید وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت ملک را روی ازین سخن در هم آمد و گفت آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی و خردمندان گفتهاند دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنهانگیز
🔻 ادامه دارد 👇👇
@masjedolaghsa
💠روضه @masjedolaghsa
دلها را روانه کاظمین کنیم،
حرم باصفای موسی بن جعفر(علیه السلام)
« السلام علی المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ»
سلام بر شکنجه شده در قعر زندان های تاریک .
ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ
سلام بر آقای مظلومی که پاهایش با فشار حلقه های زنجیر خرد شد.
«وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاِسْتِخْفَافِ
وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِيهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ»
سلام ما بر امام غریب مان که در تشیع جنازه اش به او اهانت کردند.در حالی که بر جدش پیامبر و پدرش علی مرتضی و مادرش سیده نسا وارد شده بود.
بی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است
چون تو باشی در برم زندان گلستان من است
مونسم در کنج زندان چون کسی جز دوست نیست
محبس تاریک هارون باغ رضوان من است. @masjedolaghsa
چند سال، او را از این زندان به آن زندان می بردن. می دانم هیچ موقع زندان کشیده اید یا نه؟ زندانیها صبح تا بعد از ظهر دور هم برای همدیگر صحبت می کنند، حرف می زنند. اما همین که نزدیک غروب آفتاب می شود تمام غمهای عالم می آید روی دل این زندانی را می گیرد. یک دفعه به فکر می فتد: ای خدا! الان بچه هایم چه می کنند؟ یک دفعه فکر می کند، آیا امشب زن و بچه ام چیزی دارند یا نه؟
مسّیب می گوید: یک وقت دیدم آقا دارد ناله می کند. آقا دارد ضجه می زند. خیلی حالش منقلب است. گفتم: آقا جان! چه شده امشب خیلی ناراحتی؟
صدا زد: مسیب! میخواهم خانواده م را ببینم.
آقا دلش برای رضاجانش تنگ شده بود. آقا دلش برای معصومه جانش تنگ شده بود.
ای خدا! پاهایش را میان کُند کرده بودند.
زنجیر به گردنش انداخته بودند.
فرمود: مسیب! من امشب عازم مدینه هستم همان مدینه جدم پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله تا وصیت لازم و آنچه پدرم با من قرار گذاشته من با پسرم على عهد ببندم و او را جانشین و وصى خود قرار دهم و دستورات لازم را به او بدهم مسیب گفت: عرض کردم: چطور می فرمائید من قفل درها را باز کنم با این که نگهبانان پشت دربها کشیک می دهند فرمود: «ضعف یقینك بالله عز و جل و فینا» مسیب اعتقاد تو در باره قدرت خدا و کرامات ما ضعیف شده است؟
گفتم:نه، آقای من
فرمود: پس برای چه شک داری؟
عرض کردم: آقا از خدا بخواه مرا در راه ایمان ثابت بدارد.
فرمود: خدایا او را ثابت قدم بدار.
آن گاه فرمود: من خدا را با همان اسم اعظمى را میخوانم که عاصف بن برخیا خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم بهم زدنی در مقابل سلیمان حاضرکرد، تا خداوند وسیله دیدار فرزندم على را در مدینه را برایم فراهم کند .
مسیب گفت: صداى دعا خواندن آن جناب را شنیدم ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیست همان جا ایستادم تا دو مرتبه برگشت و با دست خود آهن ها را بپاى خویش بست من به شکرانه نعمت معرفت به مقام امام به سجده افتادم.
فرمود: سر بردار مسیب، بدان که سه روز دیگر من از دنیا خواهم رفت اشکم جارى شد فرمود: گریه نکن پسرم على مولاى تو و امام بعد از من است چنگ بزن به دامن او تا وقتى که دست به دامن او داشته باشى گمراه نخواهى شد گفتم: الحمد للَّه.
امام مظلوم و غریب ما، آخرین وصیت هایش را به زندان بان فرمود...
در غربت اگر مرگ بگیرد بدن من
که کند قبر و که دوزد کفن من
تابوت مرا جای بلندی بگذارید
تا باد برد بوی مرا بر وطن من امالایوم کیومک یااباعبدالله...السلام علی الحسین وعلی علی ابن الحسین وعلی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین
@masjedolaghsa
ــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱.بحارالانوار، ج ۷۸ ، ص۳۲۸
۲.تحف العقول، صفحه۴۰۹
۳.اصول كافى ج ۱،ص ۱۶
۴.تحف العقول ،ج۱، ص۳۶۵.
۵.بهجة النظر في إثبات الوصاية و الإمامة للأئمة الاثني عشر علیهم السلام ،ج۱،ص۹۶
۶.میلانی، سید علی حسینی، شرح منهاج الکرامه، ص۱۷۰، به نقل از ابن الجوزی.
۷.کلینی، کافی، ج ۱، ص ۴۸۴.
۸.سبط بن جوزی، تذکرة الخواص،ص۳۱۲.
۹.ابناثیر، الکامل، ج۶، ص۱۶۴.
۱۰.بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۰.
۱۱.الترغيب و الترهيب،ج۳،ص۳۵۰.
۱۲.مکارم الاخلاق،ج۱،ص۴۵۰.
۱۳.مجموعه ورام،ج۱،ص۱۲۳.
۱۴.بحار الانوار، ج۱۱، ص۸۳ . نقل از داستان راستان .
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
نشرمطالب @masjedolaghsa صدقه جاریه است دوستان خودرابه حضوردرمسجدالاقصی وکسب معارف ناب الهی اهل بیت علیهم السلام دعوت کنید...
@masjedolaghsa
امام کاظم (علیه السلام) فرمود:
«طُوبَی لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحُبِّنَا فِی غَیْبَهِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَی مُوَالَاتِنَا وَ الْبَرَاءَهِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّهً وَ رَضِینَابِهِمْ شِیعَهً وَ طُوبَی لَهُمْ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ»
🔵خوشا به حال شیعیان ما! آنهایی که در زمان غیبت قائم آل محمد (صلی الله علیه واله) به ریسمان ولایت ما چنگ زده، بر ولایت ما و برائت از دشمنان ما ثابت قدم باشند. آنها از ما هستند و ما نیز آنهاییم. ما را به امامت پذیرفته اند و ما آنها را به شیعه بودن قبول
کرده ایم، پس خوشا به حال آنها به خدا سوگند آنها در روز قیامت همراه ما و در درجه ما خواهند بود. @masjedolaghsa
📚بحارالانوار، ج ۵۱ ، ص ۱۵۱