وسوسه...🔥🍫
#پارت123
•❥•----------•💙•---------•❥•
با دستاش روی فرمون ضرب گرفت.
_مگه کیک نمیخواستی؟!
عصبی گفتم:
_به تو ربطی نداره من چی می خوامو نمیخوام.
یادت که نرفته؟!
همه چی بین من و تو تموم شده آرمین چرا دست از سرم برنمیداری؟!
استارت ماشین و که زد ترسیدم.
اگه از خر ش..یطون پایین نمی اومد و منو برنمیگردوند خونه.
مامان روزگار من و سیاه می کرد!
_کجا میری؟!
_بیمارستان!
انگار یکی داشت تموم جون منو ذره ذره از ت..نم بیرون می کشید که اونطوری با شنیدن همین یک کلمه سست شدم.
_چ...چرا؟!
نیم نگاهی بهم کرد.
_آزمایش میدی!
دستم و مشت کردم.
_آزمایش چی؟!
_می خوام ببینم از من ایدز گرفتی یا نه!
انقدر جدی بود که داشتم سکته می کردم.
وحشت زده گفتم:
_دروغ میگی...
جوابی بهم نداد.
با جیغ گفتم:
_لعنت بهت بگو فقط می خوای منو آزار بدی
از ترس به گریه افتادم و با دست شروع کردم به زدن توی سر و صورت خودم.
آرمین که دیونه بازی منو دید ماشین و گوشه خیابون نگه داشت و دستام و گرفت.
هنوز هم اروم نبودم و داشتم جیغ می زدم که عربده آرمین ساکتم کرد.
_بتمرگ سر جات چرا یهو جنی شدی؟!
موجی بودی و من خبر نداشتم با کی می خوابم؟!
𝐉𝐨𝐢𝐧,𝐢𝐧↷
•❥❪ 💙࿐