فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موشن: بذار بابات بیاد..
⛔️ادامه محتواهای مربوط به روز بیست و هشتم شامل:
🔸تفسیرحجت الاسلام قرائتی؛
🎥 تبیین فرازها توسط حجت الاسلام حاج ابوالقاسم
🔸توضیحات استاد چیت چیان؛
🎙 کتاب صوتی خانم فضه سادات حسینی
✅ توضیحات سرکار خانم عبدالباقی
و ...
در لینک زیر موجود می باشد 👇
https://mzbah.com/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%a2%d9%86-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7-%da%86%d9%87-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%87-%d8%a7%db%8c%d8%9f/
❇️با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه بزرگواران
⛔️ با توجه به درخواست عزیزان مطالب هر روز به جهت استفاده بهتر شب قبل ارسال میشود.
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺#مسابقه_بزرگ_قرآنی
✅سوال جز بیست و هشتم:
خداوند درآیه ۱۸ سوره حشر، به کدام یک ازنكات زیر اشاره می کند؟
1⃣پرهیز از گناهان کوچک و بزرگ
2⃣ضرورت مراقبه وآمادگی برای مرگ
3⃣اهمیت و ضرورت خود شناسی
🔸همراهان قرآنی، لطفا عدد گزینه صحیح را تا ساعت ۲۴ امشب به شماره ۳۰۰۰۱۵۵۴ پیامک نمایید
📜مسطورا، سطر سطر #زندگی_با_آیه_ها
✅طرح زندگی با آیه ها (ویژه ماه مبارک رمضان )
+ ارتباط با ادمین:
@M_montazeran
─┅─🌿🌺🌿─┅──
لینک کانال مسطورا شهرستان همدان :👇👇👇
https://eitaa.com/mastoora_hmd
جلسه بیستونهم: ضرورت خوف از آخرت
میخواهم هر قدمی که برمیدارم، هر نفسی که میکشم، برای تو باشد!
میخواهم تو دلیل حرکت من باشی؛ همه حرکاتم!
میخواهم عمل کنم به درسی که اولیایت به من آموختند!
چه شیرین است ببخشی و گذشت کنی و دستگیر باشی؛
و اگر کسی خواست مزد و پاداشی بدهدت، بگویی:
«نه نیازی به مزد است و نه حتی تشکر! من گذشتم و بخشیدم برای خدا!»
پای مکتب تو بودن بزرگم کرده! درسهای تو و اولیای تو رشدم داده!
من از اولیای تو آموختم!
آموختم که دور شوم از هرچه که دوست نمیداریاش؛
و نزدیک شوم به هرآنچه میپسندیاش؛
من یاد گرفتهام قطار زندگیام را روی ریلهای تو حرکت بدهم.
من که راهورسم بندگی تو نمیدانستم! تو دستم را گرفتی.
من لجوج بودم و سرکش!
من مهربانیات را نشناختم.
نعمتهای فراوانت را ندیدم! به عتاب تو بود که برگشتم! که صدایم زدی:
«کجا میروی؟! برگرد! این دنیا برای تو نیست! تو برای این دنیا نیستی! ببین! چشمهایت را باز کن! بشنو! برای تو چیزهای بهتری آماده کردم. زندگی بینهایتی! چرا سرکشی میکنی؟ چرا نمیپذیری؟ من برای تو نگرانم! دیگر چه نشانهای برایت بیاورم که رو برنگردانی؟ نشانههای من را روی زمین ندیدی؟ خورشید و آسمان و دریا و زمین را ندیدی؟ ستارگان و حیوانات و گیاهان را ندیدی؟ پیامبرم را برایت فرستادم! صدایم را میشنوی؟ بهترین بندگانم را برایت آوردم. برای تو خونشان به زمین ریخت. برای تو زن و فرزندشان آواره و اسیر شدند. ندیدی؟ نشنیدی؟ وای بر تو! پس بترس از آتشی که برای کافرین برافروخته شده! آتشی سخت سوزان و شکننده! که برای لجبازها و بیدینها آماده شده!»
تو چقدر مهربانی! چقدر دوستم داری! چقدر زمین را پر کردی از نشانههایت!
و من چه ناسپاسم اگر به تو روی نیاورم!
باید هم بترسم از آن روزی که خشم بزرگت را ببینم؛
باید هم بترسم از روزی که پاسخم را ندهی و از من روی برگردانی؛ بزرگترین عذاب من همین است!
میترسم از روزی که تو دیگر نگاهم نکنی!
دیگر به رویت خودت نیاوری که چنین بندهای هم داشتهای!
بیمحلیام کنی و از درگاهت دورم کنی!
میترسم از روزی که با کارهایم آتش خشم تو را روشن کرده باشم!
میترسم از وقتی که مثل بندگان صالحت من را نخواهی! بیچاره و ذلیل میشوم!
عزت من تو بودی!
افتخار من داشتن تو بود!
من به گل روی تو میخواستم زنده باشم و زندگی کنم!
میترسم از روزی که در برابر تو عریان باشم!
که تمام کارهای پنهانی و زشتم برملا شود؛ همانها که خیال میکردم دور از چشم همه انجام دادهام،
غافل از اینکه تو بودی!
تو همیشه بودی! میدیدی!
میترسم از روزی که هیچ بهانهای کارساز نیست؛ دیگر نمیتوانم خودم را گول بزنم!
آن روز که زبانم بسته میشود و تمام اعضا و جوارحم به حرف میافتند؛
همه بدخواهیهایم، همه مرضهای قلبم، همه حقد و حسدهایم؛
کینهورزیهایم، شوقهایم به گناه، شیفتگیهایم به دنیا؛ همه و همه عریان میشود!
خودم را میبینم. واقعیت خودم را! و چه وحشتی دارم از دیدار با خودم!
بزرگوار بخشنده!
اگر گریان و خسته، روی به سوی تو میآورم، از وحشت آن روز است!
تو پردهپوشم باش!
تو من را در آغوشت بگیر!
من از خودم فراریام!
از سرکشیهای نفس بدقلقم
از لجاجتهای هوسهای بیحد و مرزم
من از هرآنچه که از چشم تو بیندازدم، فراریام!
من را در آتش خشمت نسوزان
که میدانم رحمت تو بزرگتر است.
پناهم بده!
ای که مهربانیات دار و ندار من است!