eitaa logo
مستوره | فاطمه مرادی
468 دنبال‌کننده
289 عکس
54 ویدیو
1 فایل
🔹کلمه‌های یک مادر سیاست‌خواندهٔ دست‌به‌قلم 🔹ارتباط با من: @fatememoradiam 🔹لینک ناشناس برای گفتگو: https://gkite.ir/es/10095556 🔹من در فضای مجازی: https://zil.ink/fatememoradiam
مشاهده در ایتا
دانلود
. اسم من را بگذارید کشتهٔ راه نوشتن. پانزده ساعت کار پیوسته. نتیجه؟ افتضاح @masture
. داشتم فکر می‌کردم اگر پیامبران خدا می‌دانستند حقی هست اما هیچ وحی‌ای نمی‌شنیدند، چه می‌شد؟ اگر یوسف نبی ته چاه تنهایی‌اش، فرشته‌ی پیام‌رسانی نمی‌دید و مژدهٔ پایان درد نمی‌شنید چقدر دوام می‌آورد؟ یا اگر مریم مقدس خودش می‌ماند و نوزادی که توی گهواره سخن نمی‌گفت، چگونه باورنکردنی‌ها را اثبات می‌کرد؟ اصلا اگر آدمی می‌ماند با گره‌هایی که هیچ دستی بازشان نمی‌کرد، چه باید می‌کرد؟ . می‌دانید آقا! ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که حتی خرده‌وحی هم وجود ندارد. برای همین وقتی کم می‌آوریم، شک می‌کنیم و از همه‌جا فرار می‌کنیم به صحن و سرای شما رو می‌آوریم. می‌آییم تا قلب‌های سراسر شک‌مان را دستی بکشید و طاهرشان کنید. تا ایمان‌های در آتش سوزان‌مان را «بردا سلاما» کنید و از هرچه غیر اوست بشورانید. . می‌دانید آقا! ما می‌آییم تا دوباره قول بدهیم و از نو بشکنیم و سر پایین بیندازیم. اما باز می‌آییم چون می‌دانیم دعای شما حکم گلستان ابراهیم، شکاف دریای موسی، چشمهٔ جوشان زیر پای اسماعیل را دارد. می‌دانیم شما قرارست معجزه‌ها کنید و دردهایی دوا کنید. فقط کافیست وحی کنید و شفایمان دهید. این لطف را می‌کنید آقا؟ میلادتان بر قلب‌های خسته‌مان هزاران بار مبارک🌱 @masture
. پروردگار نازپَرورده نمی‌خواهد تربیت کند «إنَّ الله إذا أحَبَّ عبداً غَتَّهُ بالبلاءِ غَتّاً» خداوند اگر بنده‌ای را دوست داشته باشد، او را در بَلاها می‌فشارد. مُحبّتِ خدا این است. آیت‌الله حق‌شناس @masture
. زنانی که با انقلاب زنده شدند روایتم از چهار بانوی شریف که پیشامدها و اتفاقات انقلاب قلب‌ها را درک کردند و قصه‌های ناگفتهٔ بسیاری از سیر آگاهی و انتخاب زنان در سینه دارند. در مدتی که مشغول مصاحبه، تدوين و نگارش این متن بودم، ذهنم درگیر بود که چرا این روایت‌ها و زیسته‌های ناب را تبدیل به کتاب نمی‌کنیم تا ماندگار شوند. از هر چهار بزرگوار و عزیزانشان که ما را با هم آشنا کردند، بسیار ممنونم. لینک مطالعهٔ ضمیمهٔ جمعهٔ روزنامهٔ ایران 👇🏻 https://irannewspaper.ir/sp-213/13 @masture
از خودتون باید شروع بکنید.mp3
2.89M
. مُقَدرات، دستِ خداست؛ هرچه هست از اوست. آقا روح‌الله(ره) 🌱 @masture
. «یتیم» قصهٔ فوق‌العاده. پیچش‌های داستانی عالی. فقط اول نسخهٔ 2009 رو ببینید بعد نسخهٔ 2022. اگر کارگردان‌های متفاوت هردو فیلم رو فاکتور بگیریم، می‌تونیم بگیم فیلم داره معکوس روایت می‌شه. 2009: orphan 2022: orphan, first kill @masture
. خلاصه ببینید اون پنج نفر اصلی زندگی‌تون کیه. شما مجموعه‌ای از اون پنج نفرید. @masture
هدایت شده از از نگاه راحله 🕊️
به چه می‌اندیشی؟ @salehi_raheleh
. وسط کارهای خانه احساس کردم دلم تنگ رفیقی‌ست. گوشی را برداشتم و برایش نوشتم «خیلی دلم برات تنگ شده». برایم نوشت «من‌ تو‌ فکرتم همه‌ش، دیروز داشتم می‌گفتم کاش حالش خوب شده باشه.» تند نوشتم که خوبم. که دو روزی‌ست می‌توانم تمرکز کنم، بخوانم و حسابی بنویسم. بی‌اینکه حواسم پرت شود یا گاه‌و‌بی‌گاه سراغ غمی کهنه توی پستوی دلم بروم. حتی می‌خواستم برایش بنویسم که بخاطر همین «کاش»ها با هر جان‌کندنی بود، سرپا شدم. می‌خواستم بگویم آدمی وقتی افسرده می‌شود و رنجور، وقتی نفسش می‌گیرد و غم توی چهارستون جانش لانه می‌کند، چشمش فقط پی یک چیز است. اینکه یک نفر باشد که بگوید «بهت نیاز دارم.» او بگوید و افسرده‌دل تمام مارپیچی را که رفته برگردد. دیگر فکر نکند به ته مسیر دنیا رسیده و آخر خط بی‌چاره‌های هفت آسمان خداست. یکی بگوید و او فقط برگردد طوری‌که انگار دوباره از نو زاده می‌شود... @masture
هدایت شده از چیمه🌙
هدایت شده از چیمه🌙
. این قابلمه دوستی است که از تهران برای ناهار آمده بود خانه ما (@masture). دیشب گفت قرمه‌سبزی پختم من هم قرار شد برنج بگذارم. ناهار خوردیم، بچه‌ها بازی کردند و حالا رفته توی هتلی که در خیابان ارم گرفته‌اند. من دارم ظرف‌های عصرانه را جمع‌وجور می‌کنم و به این فکر می‌کنم که چقدر خوب شد یک روز به خودم جرات دادم و بهش پیشنهاد دوستی دادم. کلاس یادداشت‌نویسی مطبوعاتی مجازی اسم نوشته بودم. همین دوستم شاگرد اول کلاس بود. خیلی خوب یادداشت می‌نوشت‌. تمرین‌های کلاسی را طوری می‌نوشت که استاد می‌گفت با کمی بازنویسی آماده انتشار هستند. یک روزی که من از پس نوشتن یک یادداشت ساده هم برنمی‌آمدم رفتم و بهش پیام دادم و گفتم: «می‌شه با هم دوست بشیم؟!» و باب آشنایی را به همین سادگی باز کردم. چند سال با هم نوشتیم و خواندیم و خودمان را به درد و دیوار کوبیدیم تا آن مرحله لعنتی و پرفشار را رد کردیم. می‌دانستم تنهایی از پسش برنمی‌آیم. من آدم دورهمی و انگیزه دادن و انگیزه گرفتن هستم. توی کار انفرادی می‌خشکم و احساس بیهودگی می‌کنم. بدون اغراق جان کندیم تا برسیم به جایی که برای گرفتن سفارش کار فقط احتیاج به گرفتن موضوع از سفارش دهنده باشیم و بقیه را خودمان بنویسیم. آن‌قدر نوشتیم تا با یک ف برسیم به فرحزاد و نوشته‌هایمان بدون دستور بازنویسی سردبیرها استحقاق انتشار در سایت‌ها و مجلات را داشته باشند. خوشحالم که برای ساختن بعضی از دوستی‌ها خودم پیش‌قدم شده‌ام. بارها این کار را کرده‌ام. شاید یک روز همه را لیست کنم و درباره‌شان بیشتر بنویسم. درباره نقش مهمی که بعضی دوستانم در زندگی من داشته‌اند. درباره تمام تصویرهای مجازی که حالا ارزش این را دارند که حقیقی و همیشگی شوند. @chiiiiimeh .