تابخورندگان شک و یقین
داشتم این سکانس را میدیدم که یاد شما افتادم. مهندسی از فضاپیما جدا شده بود و توی خلاء تاب میخورد. پری رقصان میان تاریکی که داشت از ترس جان میداد. و خب چقدر شبیه ماها بود. ماهایی که هروقت به سختی مبتلا شدیم یقینمان شک شد. هروقت به زرورق روزگار دل بستیم، زندگیمان فلج و همهچیز کج و معوج شد. ما شدیم مرکز عالم و عالم شد طوافکنندگانی گرداگرد ما. خیال کردیم مرکز ماییم و هستی و مافیها در مدار ما. اما سر که بالا کردیم، دیدیم خودمانیم و خودمان. کسی نیست که دور ما بچرخد و این ماییم که دورخود میگردیم. سرگردان و حیران. جداافتاده و رقصان.
و خب میدانید آقاجان! ما جاماندگان راه حق و حقیقت، تابخورندگان شک و یقین، دو دلهای مسیر پرفراز و نشیب ایمان، دلمان بند عطوفت شماست. میدانیم تقلای ما را که ببینید، دست میگیرید، راه نشان میدهید و برمیگردانید. همانطور که خودتان فرمودید: «هیچ گرفتاری مرا زیارت نمیکند مگر آنکه خداوند گرفتاریش را برطرف کرده و شادمانش میکند.» و ما جاماندگان اربعین با سلامی از بعید شما را زیارت خواهیم کرد به این امید که گرهها باز کنید...
#مشایه
#جا_مانده
@masture