eitaa logo
مطالب ناب در منبر
4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
1.8هزار فایل
👈 مطالب کانال: ــــمناقب وفضایل اهلبیت علیهم‌السلام ــــنقدوهابیت وجریان یمانی وتصوف ــــمطاعن ومثالب دشمنان ــــمنابر اعتقادی‌، معرفتی ــــصوت دروس حوزوی ــــPDFکتب اعتقادی ــــمداحی کانال دیگر ما👇 @Fishe_menbar ارتباط با ادمین @Abdulhossein235
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 پی‌کردن 👈🏼👈🏼 دعا امیرالمومنین محمد بن الحنفیه یوم الجمل فاعطاه رمحه و قال له اقصد بهذا الرمح قصد الجمل فذهب فمنعوه بنو ضبة فلما رجع الی والده انتزع الحسن رمحه من یده و قصد قصد الجمل و طعنه برمحه و رجع الی والده و علی رمحه اثر الدم فتمغر وجه محمد من ذلک فقال امیرالمومنین لا تأنف فإنه ابن النبی و انت ابن علی. 📝 در حضرت علیه‌السلام را خواست و نيزه خود را به او داد و فرمود: با اين نيزه متوجه جنگ شو و شتر را نيزه بزن! وقتى محمّد بن- حنفيه متوجه جنگ گرديد مانع وى شدند و محمّد بسوى پدرش مراجعت نمود، نيزه را از دستش گرفت و متوجه شتر شد و پس از زدن نيزه (کشتن جمل) نزد حضرت امير بازگشت ديدند اثر خون در نوك آن مشاهده مى‏شود. محمّد بن حنفيه از مشاهده اين موضوع صورتش سرخ شد. به او فرمود: نگران مباش! زيرا پسر است و تو پسر می‌باشى. (و مقام پسر پيغمبر از هر جهت بالاتر است). 📚 بحارالأنوار (ط - بيروت) ج۴۳ ص۳۴۵ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
28.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 کلیپی قدیمی از: علیه‌السلام را در آغوش گرفت. دست را به دستش گرفت. پشت سرش ، پشت سر صدیقه کبری . به این هیأت وارد میدان مباهله شد! ➖ همین که چشم اسقف اعظم افتاد گفت: چهره‌هایی را می‌بینم که اگر اینها دست به دعا بردارند یک نفر از نصاری در روی زمین باقی نخواهد ماند... ➖ ۱۵/ آبان‌ماه / ۱۳۸۸ ➖ _ ➖ الْحَمْدُلِله الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَالْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ‌السَّلاَمُ ➖ کلیپ قدیمی، مربوط به‌ ۱۵ سال قبل 🔘 آیت‌الله العظمی 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
◾️ 👈🏼👈🏼 مرحوم در کتاب ، می‌نویسد: قَالَ حُمَيْدُ بْنُ مُسْلِمٍ: فَإِنَّا لَكَذَلِكَ إِذْ خَرَجَ عَلَيْنَا غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ فِي يَدِهِ سَيْفٌ وَعَلَيْهِ قَمِيصٌ وَإِزَارٌ وَنَعْلَانِ قَدِ انْقَطَعَ شِسْعُ إِحْدَاهُمَا. فَقَالَ لِي عُمَرُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ نُفَيْلٍ الْأَزْدِيُّ: وَالله لَأَشُدَّنَّ عَلَيْهِ. فَقُلْتُ: سُبْحَانَ الله! وَمَا تُرِيدُ بِذَلِكَ، دَعْهُ يَكْفِيكَهُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ الَّذِينَ مَا يُبْقُونَ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ. فَقَالَ: وَالله لَأَشُدَّنَّ عَلَيْهِ فَشَدَّ عَلَيْهِ فَمَا وَلَّى حَتَّى ضَرَبَ رَأْسَهُ بِالسَّيْفِ فَفَلَقَهُ وَوَقَعَ‏ الْغُلَامُ لِوَجْهِهِ، فَقَالَ: يَا عَمَّاهْ! فَجَلَّى الْحُسَيْنُ علیه‌السلام كَمَا يُجَلِّي الصَّقْرُ. ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيْثٍ أُغْضِبَ فَضَرَبَ عُمَرَ بْنَ سَعْدِ بْنِ نُفَيْلٍ بِالسَّيْفِ فَاتَّقَاهَا بِالسَّاعِدِ فَأَطَنَّهَا مِنْ لَدُنِ الْمِرْفَقِ فَصَاحَ صَيْحَةً سَمِعَهَا أَهْلُ الْعَسْكَرِ ثُمَّ تَنَحَّى عَنْهُ الْحُسَيْنُ علیه‌السلام وَحَمَلَتْ خَيْلُ الْكُوفَةِ لِتَسْتَنْقِذَهُ فَتَوَطَّأَتْهُ بِأَرْجُلِهَا حَتَّى مَاتَ. وَانْجَلَتِ الْغَبَرَةُ فَرَأَيْتُ الْحُسَيْنَ علیه‌السلام قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ وَهُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلِهِ وَالْحُسَيْنُ يَقُولُ: بعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَمَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ. ثُمَّ قَالَ: عَزَّ وَالله عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبُكَ أَوْ يُجِيبُكَ فَلَا يَنْفَعُكَ صَوْتٌ وَالله كَثُرَ وَاتِرُوهُ وَقَلَّ نَاصِرُوهُ. ثُمَّ حَمَلَهُ عَلَى صَدْرِهِ وَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى رِجْلَيِ الْغُلَامِ تَخُطَّانِ الْأَرْضَ فَجَاءَ بِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ مَعَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَالْقَتْلَى مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَأَلْتُ عَنْهُ فَقِيلَ لِي هُوَ الْقَاسِمُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهم‌السلام. 📝 گويد: در اين گيرودار جوانى كه صورتش قرص قمر بود و شمشيرى حمايل داشت و پيراهنى پوشيده و نعلينى بپا كرده كه بند يكى از آنها گسيخته بود وارد معركه كارزار شد به من گفت: سوگند به‌خدا هم اكنون بر اين جوان حمله مى‏كنم و او را از پا درمى‏آورم. گفتم: سبحان الله! تعجب مى‏كنم از اين اراده كه كرده، دست از اين كار بردار و بگذار ديگران كه بر كوچك و بزرگ حسين عليه‌السلام رحم نمى‏كنند او را به پدران نامدارش ملحق سازند. پاسخ داد: چنين نيست به‌خدا قسم سر راه بر او مى‏گيرم و او را نابود مى‏كنم. اين سخن را گفت و به علیه‌السلام حمله كرده شمشيرى بر سر مباركش زد سرش شكافت به روى زمين افتاد. عمويش علیه‌السلام را به‌داد خواهى دعوت كرد. علیه‌السلام كه فرياد برادرزاده‏اش را شنيد مانند باز شكارى خود را به بالين وى رسانيده و چون شير ژيانى شمشير كشيده به قاتل وى حمله كرد شمشير به‌دست پسر ازدى فرود آمد و آن را به پوست آويخت آن نابكار چنان فريادى زد كه همه لشكريان صداى آن مرد را شنيدند، لشكر يورش كرده به منظورى كه بتوانند او را از دست حسين عليه‌السلام برهانند در نتيجه بدن او پامال سم ستوران شد. حميد گويد: پس از آنكه گرد و غبار ميدان فرونشست ديدم حسين عليه‌السلام به‌بالين آن جوان نشسته و او پاشنه پا به زمين مي‌مالد و آخر لحظات عمر را مى‏پيمايد. حسين عليه‌السلام كه از اين پيش‏آمد سخت متأثر بود فرمود: از رحمت خدا دور باد قومى كه تو را كشتند و فرداى قيامت جد تو دشمن آنان خواهد بود. و فرمود: گران است بر عموى تو كه او را به يارى خود بخوانى و پاسخ ندهد و اگر جوابى فرمايد سودى به حال تو نداشته باشد. سوگند به خدا دشمنان او بسيار و ياوران او اندكند. آنگاه بدن فشرده قاسم را كه از سم اسبان كوبيده شده به سينه چسبانيد و همچنان كه پاهاى او به زمين كشيده مي‌شد به‌طرف خيام طاهرات برده و او را كنار فرزندش على و ساير اهل بيتش كه به تيغ بيداد از پاى درآمده بودند بر زمين نهاد. حميد بن مسلم گويد: من آن جوان را كه قلب حسين و همه خاندانش را جريحه‏دار كرد نمى‏شناختم از كسى احوال او را پرسيدم گفت او قاسم پسر حضرت مجتبى علیهم‌السلام است. 📚 الإرشاد، شیخ‌مفید، ج۲، ص۱۰۸ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar 🆔 @Fishe_menbar