eitaa logo
مطالب ناب در منبر
4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
1.8هزار فایل
👈 مطالب کانال: ــــمناقب وفضایل اهلبیت علیهم‌السلام ــــنقدوهابیت وجریان یمانی وتصوف ــــمطاعن ومثالب دشمنان ــــمنابر اعتقادی‌، معرفتی ــــصوت دروس حوزوی ــــPDFکتب اعتقادی ــــمداحی کانال دیگر ما👇 @Fishe_menbar ارتباط با ادمین @Abdulhossein235
مشاهده در ایتا
دانلود
قرار بود زمستان شود بهار چه شد قرار بود به سر آید انتظار چه شد مدینه منتظر فارس الحجاز بُوَد قرار بود رسد از ره آن سوار چه شد قرار بود که یک صبح جمعه بوسه زند به مقدمش حجر و رکن و مستجار چه شد قرار بود تنِ قاتلان زهرا را کند ز خاک برون و کشد به دار چه شد به دربِ سوخته چشمی هنوز دوخته است نشسته آمدنت را به انتظار.. چه شد اگر چنین گله از ما کنی، روا باشد: که ادعا بگذارید، اضطرار چه شد؟ بیا تو روضه بخوان و بگو در آن «روزی که شد به نیزه سرِ آن بزرگوار» چه شد به چشمِ زینب کبری، غبار، پرده فکند بیا بگو که چو بنشست آن غبار چه شد بیا «هَوَيْتَ إِلَى الْأَرْض» را تو معنا کن تنی که بود در آن، تیرِ بیشمار چه شد؟ کسی به خیمه نیاورد نعش عبدالله میان معرکه در اوج گیر و دار چه شد همه شنیده، تو دیدی ـ فدای چشم ترت ـ که ده سوار چه کردند و شهسوار چه شد جماعتی که بُوَد فرششان پرِ جبریل چو پابرهنه دویدند روی خار چه شد طنین العطش از قتلگاه می‌آمد به خیمه‌گاه رسید آب خوشگوار.. چه شد برای جایزه چون شد جدا سر شهدا در آن میانه تو دانی که شیرخوار چه شد چو کرد قافله آهنگ کوفه - واویلا - چو خواست عصمت صغری شود سوار چه شد به سمت راست، جسد را نهند در دل قبر بگو تنی که نمی‌ماند برقرار چه شد شنیده‌ام دخلت زینبٌ علی ابن زیاد به طعنه گفت که آن عزت و وقار چه شد چو دید شه ز روی نی: ز بی کسی با شمر کند تکلم ناموس کردگار چه شد کنار تربت شه چون رسید خواهر زار چو خواست آب بریزد بر آن مزار چه شد سؤال آخر خود با اشاره می پرسم میان قتلگه احکامِ احتضار چه شد 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
ای همه وجود من4_5794303888991453437.mp3
زمان: حجم: 841.3K
🍃 نجوا با امام‌زمان (عجل‌الله‌فرجه‌الشریف) 👈🏼 ای همه وجود من فدای خاک پای تو 👈🏼 تعجیل در ظهور ۱۴ مرتبه صلوات ➖ أللهم عجل لولیك الفرج ➖ أللهم صل علی محمّد وآل محمّد 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
علی فانیصوت «زیارت آل یاسین».mp3
زمان: حجم: 19.79M
🍃 زیارت آل یاسین 👈🏼 امام زمان علیه‌السلام فرمودند: این‌طور به من سلام بدهید 👈🏼 أجرك الله ياصاحب الزمان 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
اگرچه از غریبی‌ات، پرت شده حواس‌ها و نیست در هوای تو، سر خداشناس‌ها هنوز در نماز شب به فکر درد شیعه ای شده قنوت تو دعا، برای ناسپاس‌ها چقدر گریه جای ما، چقدر توبه جای ما به دوش توست از چه رو تمامی تقاص‌ها بیا و جان ببخش این نگاه بی‌تو مرده را که بشنوی ز اشک ما، حدیث التماس‌ها نگاه مرده ای که از قصور دائمش شده حضور تو میان ما، شبیه ناشناس‌ها چقدر ادّعا ولی، همیشه بی‌سعادتیم که زیر سایه ات چنین فقیر یک زیارتیم اگر هنوز شام‌ ما، سحر به نور تو نشد هنوز کوچه های ما، پُر از عبور تو نشد دلیل فاصله شده گناه سینه های ما که سینه های ما دمی اسیر شور تو نشد چه انتظار و ندبه‌ای، که آخر توسّلات حوائج دل همه، فقط ظهور تو نشد چقدر روبه روی تو، گناه کرده منتظِر کسی به فکر غربت دل صبور تو نشد حواس شیعه نیست که، غریب این زمانه کیست به قول مادرت کسی، شکسته دل تراز تو نیست دوباره مجلس عزا دوباره خون جگر شدی دوباره بی قرار آن ندای پشت در شدی میان شعله مادرت خلیل را صدا زده تو بی گمان شنیده ای، که دست بر کمر شدی گریز روضه های تو همیشه حرف کوچه شد و بعد آن چو مادرت، همیشه محتضر شدی میان‌ کینه دیده‌ای، جسارت غلاف را میان کوچه شاهد جفای چل نفر شدی غریب غائب از نظر، بیا امام منتَظَر که با ظهور تو شب ِ غم علی شود سحر (عبدالمحسن) 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
یوسفی نیست در عالم که خریدارِ تو نیست عاشقی نیست که مجنون و گرفتارِ تو نیست غمزه ی نازِ تو مستانه خریدن دارد سَرِ بازاری به این گرمی بازارِ تو نیست دلِ زخمی شده ی عـاشق بیمارت را مرهمی جز نگهِ نرگس بیمارِ تو نیست دیدنت چشم و دلی پاک و زلال می خواهد ور نه هر بی سر و پا لایق دیدارِ تو نیست سده ها گذشته از غیبت طولانی تو سیصد و اَندی هنوز یار وفادارِ تو نیست ظاهراً لشگرِ اَنبوهی هوادارِ تواند باطناً که خبر از خیلِ طرفدارِ تو نیست نکند وادی ما کوفه ی ثانی بشود و بگویند که نیا،اینجا کسی یارِ تو نیست پدرت چاه غمی مَحرمِ اسرارش بود من بمیرم که کسی مَحرمِ اسرارِ تو نیست 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
ای مرهم شرار جگر یابن فاطمه بر شام تار ِ شیعه سحر یابن فاطمه هر جمعه در هوای ظهور تو مانده‌ایم امّا نیامد از تو خبر یابن فاطمه حق را شکست داده سپاه ِ نفاق وظلم کی می رسد زمان ظَفَر یابن فاطمه از دست ِما مقیم بیابان شدی، ببخش برگرد بین شیعه دگر یابن فاطمه بنگر که روبه روی حسن روی مادرت نیلی شده ست بین گذر یابن فاطمه در پشت درب خانه تو را می‌زند صدا با سوز و آه و دیده‌ی تر یابن فاطمه بین گدازه‌های در ِ نیمه سوخته بر سینه‌اش نشسته شرر یابن فاطمه روی ضریح ِ سینه‌ی او، میخ داغ ِدر از خود به جا نهاده اثر یابن فاطمه او شد سپر برای علی و برای او محسن شده ست همچو سپر یابن فاطمه بشکسته است شاخه‌ی طوبا و از برش روی زمین فتاده ثمر یابن فاطمه با دست بسته خوانده تو را مرتضی بیا ای مرهم شرار جگر یابن فاطمه (عبدالمحسن) 🔆 کانال 🆔 @heydariam_heydari110 🆔 @abdolmohsen158
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود تا نيايي گره از كار بشر وا نشود كاخ ظلم و ستم افراشته سر تا به فلك پس چرا خيمه‌ي عدل تو ، سرِ پا نشود تا خداوند جهان اذن قيامت ندهد پاك از لوث ستم ، صفحه‌ي دنيا نشود دين و ايمان بشر وزر و وبالش گردد صحت آن اگر از سوي تو امضا نشود هر كه آزار دهد با عملش قلب تو را مورد مغفرت خالق يكتا نشود روز محشر كه سرائر همه ظاهر گردد در كف هر كه بود خط تو ، رسوا نشود رهرو وادي تقوا و فضيلت نبود آن كه در زمره عشاق تو احصا نشود لطف تو گر نشود شامل موساي كليم شامل حضرت او ، آن يد بيضا نشود تو اگر ياري عيساي پيمبر نكني مرده احيا ز دم عيسي نشود وعده‌ي روز ظهور تو كه داده است خداي دارم اميد كه موكول به فردا نشود تا تو اي منتظَر از پرده نيايي بيرون شادمان مادر تو حضرت زهرا نشود صله بر آنكه تقاضا كند از درگه تو  دور از شأن تو بينيم كه اعطا نشود ملتجي واي به حال تو و بخت بد تو نظري گر به تو از جانب مولا نشود 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
نشد زیار سفر کرده ام مرا خبری نیامد از سرکویش نشانی و خبری نسیم صبح به کویش اگرکنی گذری بگو به دوست که ما را زخاطرت نبری کریم درب به روی بینوا نمی‌بندد گشای درب حریمت به روی دربدری به سرو ناز اگر قامتت کنم تشبیه غلط بود که تو از سرو ناز نازتری سحر به یاد تو از خواب ناز برخیزم به این امید که بینم جمال تو سحری زهجر تو کف افسوس می‌زنم بر هم چرا که زآتش هجران نمانده بال و پری 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
کی به سر می رسد خداوندا! شب یلدای غیبت مولا... تر و خشکِ زمانه سوخته‌اند آه از این روزگار وانَفسا غرقه‌ی منجلاب فقر و رفاه شده دنیای دون و مافیها شده دنیای بی امام زمان باتلاق فساد و کفر و ریا شَبِ یلدای غیبتِ خورشید شرر، انداخته به جانِ سَما مردم ِ دشت در به در شده‌اَند در فراقِ تلألؤ و گرما یک دقیقه، نه یازده قرن است به درازا کشیده این یلدا کی رسد صبح انتقام بتول؟ کی رسد طالب دم ِ زهرا؟ شبِ یلدای مهر عالمتاب آن قَدَر گشته اَست پابرجا که شده زرد، ساقه و گل و برگ که شده خشک، چشمه‌ و دریا شب یلدای دوری از مهدی زده آتش به قلب انسان‌ها خبر فوریِ ظهور ای کاش... پخش گردد سریع در دنیا خیرُ الْاَعمال در شب یلداست به ظهور ولیّ عصر، دعا رَبّنَا اكْشِفْ هُمومَ صاحِبِنا رَبّ ِ عجّل ظُهورَ مولانا چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۱ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🔷🔶 👈🏼👈🏼 قال رسول الله صلی الله علیه و آله: كَيفَ أنتُم إذَا استَيأَستُم مِنَ المَهدِيِّ، فَيَطلُعُ عَلَيكُم صاحِبُكُم مِثلُ قَرنِ الشَّمسِ يَفرَحُ بِهِ أهلُ السَّماءِ وَالأَرضِ؟ إذا غابَ عَنهُمُ المَهدِيُّ، وأَيِسوا مِنهُ. 📝 چه حالی خواهید داشت آن موقع که از (ظهور)  مهدی علیه‌السلام ناامید شده‌اید و ناگهان صاحبتان مثل خورشید برایتان طلوع کند و اهل آسمان و زمین به آمدنش شاد شوند؟! پرسیدند: اى پيامبر خدا! و اين كِى خواهد بود؟ فرمود: هنگامى كه مهدى علیه‌السلام از چشم آنان غایب شود و از (ظهور) او نااميد شوند. 📚 منابع: ۱. دلائل الامامة، ص۴۶۸ ۲. مختصر البصائر، ص۹۰ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🔷🔶 👈🏼👈🏼 در شهر حلّه حاکمی بود که او را مرجان صغیر می‌گفتند و او یکی از ناصبیان زمان خود بود و او به قدری متعصّب بود که وقتی در مجلس خود می‌نشست، پشت خود را به (علیه السلام) که در شهر حلّه است می‌نمود‌. ➖ به او گفتند: در شهر حله مردی است به نام أبوراجح حمامی او پیوسته صحابه را دشنام می‌دهد، آن خبیث امر کرد که او را احضار کنند. چون او را حاضر نمودند امر کردکه او را بزنند و آن‌قدر او را زدند که مشرف به هلاکت شد و حتّی آنقدر به صورت او زدند که از شدت ضربات دندان‌های او ریخت، و زبات او را بیرون آوردند و او را به زنجیر آهنی بستند، بینی او را سوراخ کردند و ریسمانی را که از موی شتر ساخته شده بود داخل سوراخ بینی او کردند و سر آن ریسمان را به دست عده‌ای داده و آن‌ها را دستور داد که او را با آن همه جراحات و زخم‌های سخت در کوچه‌های حلّه بگردانند و بزنند. ➖ پس او را، به کوچه‌ها برده و آن‌قدر زدند تا به زمین افتاد و نزدیک بود بمیرد. حالت او را به مرجان خبر دادند دستور داد او را به قتل برسانند. حاضران گفتند: که او پیرمرد است و آن‌قدر جراحت به او رسیده که اگر او را نکشی خود به خود خواهد مرد و احتیاج به کشتن ندارد، خود را شریک در خون او مکن، بالاخره با شفاعت و وساطت حاضران أمر کرد که او را رها کنند، خویشاوندان أبوراجح حاضر شده و او را در حالی که زبان و صورتش ورم کرده بود به خانه بردند و شک نداشتند که در همان شب خواهد مرد. ➖ صبح فردا اهل او به نزد او رفتند، دیدند که أبو راجح ایستاده و مشغول نماز است و بدن او صحیح و سالم شده و دندان‌های ریخته او برگشته و جراحت‌های او خوب شده و اثری از آن همه جراحت در بدن او باقی نمانده، شکستگی‌های بدن و صورتش زایل شده است. ➖ اطرافیان از حالت او تعجب نموده و از او دربارهء قضیه‌اش سوال کردند. أبوراجح گفت: دیشب که مرا تنها گذاشتید و رقتید من به حالی رسیدم، که مرگ را به چشم خود دیدم و زبانی هم نداشتم که از خدا درخواست شفایم را بنمایم، پس با دل خود متوجه مولای خود صاحب الزمان(علیه السلام) شدم و از آن جناب طلب دادرسی کردم، چون هوا تاریک شد دیدم خانه تمام از نور پر شد، ناگهان حضرت صاحب العصر و الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که دست شریف خود را بر روی من کشید و فرمود: بیرون برو برای عیال خود کار کن به تحقیق که خدامتعال تو را عافیت عطا کرده است و چون صبح شد خود را به این حالتی که می‌بینید دیدم. ➖ عالم زاهد محقق شیخ شمس‌الدین محمد قارون (رحمةالله علیه) ناقل این قضیه می‌فرماید: به خدا قسم ابوراجح قبل از این جریان مرد ضعیف اندام و زرد چهره و بد صورت و کم ریش بود و من دائماً به حمامی که ابوراجح در آن کار می‌کرد می‌رفتم و او را به این حالت می‌دیدم، و لیکن بعد از این جریان با عده‌ای دیگر بر او وارد شدم، دیدم ابوراجح به صورت مردقوی و توانمند شده و قامت او رشید و ریش او بلند و صورت او سرخ شده و مانند جوانی که در بیست سالگی باشد، گردیده است و به همین حالت جوانی بود و تغییر نیافت تا آنکه از دنیا رفت رحمة الله علیه. 📚 بحارالأنوار، ج۲، ص۷۰ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🚩 عجزنامه به درگاه جانان ای کشتیِ نجات! منم مبتلای عجز بهرت سروده‌اَم غزلِ بی‌صدای عجز مثلِ حسين! حُرّ تو باشم چه می‌شود؟ دارم به تن به محضر قُدس اَت ردای عجز هر آنِ من، حکایتِ لب‌تشنگی به توست ای مُنتَهای قَدر! منم مُنتَهای عجز تا عاجزِ تو اَم به من، ابلیس، عاجز است دارایی اَم بُوَد عملِ بی ریای عجز پوشانده است حَق به تنِ تو عبای مجد پوشانده است حق به تنِ من، قبای عجز وقتی که خلقتم بُوَد از یُمنِ خلقتت درنزدِ تو چه هست به‌جانم، به‌جای عجز!؟ اِظهار عجز هاست جوابش عنایتت اِذن ثنای توست مرا در اِزای عجز مَخدوم ِ یک‌هزار و صد و چندساله اَم! شاهانِ روزگار به پیشت، گدای عجز رویَم سیاه و نوکرِ خوبى نبوده‌اَم بگذار نوکریّ ِ كمم را به پای عجز هر کس که عجزِ اوست برای تو بیشتر... بالاتر است از همه، از لطفِ جای عجز ای کاش، خاك گام تو باشم دَم ِ ظهور بیعت کنم به اَمرِ تو با اشک‌های عجز " عَجّلْ علیَ ظُهورِك َ..." ای اقتدارِ مَحض! چیزی نباشدم به درِ تو وَرای عجز کعبه به محض دیدن تو سجده می‌کند! می‌افتد آسمان به زمین از هوای عجز فرمانرَوای عالم و آدم! به محضرت... چیزی برای عرضه ندارم سوای عجز سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar