#به‌وقت‌تولد⇩🥲 اگه از مـن بشنویـد میگـم زندگـی سراسر رنـجِ و سختـی .. ولی بزرگ شـدنِ با رنـج ، توی سالھـای کودکـی خیلی تلخـه ... من این تلخی رو جرئـه جرئـه چشیدم ! گفتـن ازش این طومـار رو بسیـار طول میـده ؛ همین رو بگـم فقط : بـارها و بـارها پیـش میـاد روزهـایی رو بگـذرونی که سنگین ترین وزنـه‌ی دنیـارو بخوای بلنـد کنـی اونم بلنـد کردن خودتـه از روی زمیـن :) در اوج تلخـی و ناامیـدی و بی‌کسـی ! راهـی نـداری جز خـودت هم کسـی رو نـداری ! درنهایـت قـوی میشی و آمـاده‌ی هر پیش‌آمـدی .. منِ سال گذشتـه ، برای بار هـزارم بهـش ثابت شـد که هیچ‌چیـز از هیچکس بعیـد نیسـت . یا در یک جملـه ‹نبایـد دل خـوش کرد ›‌ ؛ به هیـچ‌چیـز، به هیـچ‌کس ... امیـدوارم امسـال با ملایـمت‌های زنـدگی هم برخـورد داشتـه باشـم :) - به‌وقـتِ‌پنجم‌آبان¹⁴⁰³🌱 #حرف‌دل

حالم شبیه رزمنده جامونده از یه گردانه شهید هست . . دقیقا همون قدر دل شکسته . . دقیقا همون قدر تنها . .

همه شهیدن ولی بعضیا شهادتشون خاصه..شهادتشون روضه است.. پهلوشون تیرمیخوره...سر میدن...اربااربا میان...میسوزن... امروز سالروز شهادت اونیه که غریب گیراوردنش... امروز سالگرد شهادت آرمان علی وردی بود آرمان عزیزی که شنیدم حتی از نیروهای کنترل اغتشاشات هم نبوده.. صرفا به خاطر اینکه ظاهر بسیجی داشت بهش گیر میدن و وقتی تو کوله ش کتب ونوشته های مربوط به حوزه رو میبینن ومیفهمن طلبه است شکنجه اش میکنن ولی سر اعتقاداتش میمونه. یه عزیزی میگفت فیلم هایی از شکنجه ی آرمان علی وردی هست و اعترافاتی از این حرومی هاهست که ما به خاطر پدر و مادرش نمیتونیم پخششون کنیم پدرش امروز گفت بلایی به سرش اوردن که یه مسیر ۴٠ متری و چهل دقیقه اومده بود..  باز خوب اومده...  یه آقایی و سراغ دارم وقتی بهش خبر دادن اگه میخوای یه بار دیگه زهرات و زنده ببینی عجله کن یه مسیر چند قدمی و نتونست بیاد سریع بیاد میگن می اومد و میخورد زمین ولی بازم لا یوم کیومک یا اباعبدالله... شیخ مفید میگه اکبر که افتاد حسین با اسب از خیمه ها بیرون زد.. پشت سرش زینب دوید...  قاعده اینه امام باید زودتر برسه... ولی شیخ مفید میگه زینب از حسین زودتر به بدن اکبر رسید..

مثل‌اینکه‌همچنان‌تولد‌ها‌ادامه‌داره:) یه‌جوری‌امروز‌سوپرایز‌شدم‌‌اصلا‌نگم‌براتون توسط‌کسایی‌که‌واقعا‌یه‌درصدم‌ازشون‌ انتظار‌‌نداشتم..🥲 شاید‌‌کلا‌یک‌ماه‌بود‌که‌با‌هم‌آشنا‌شده‌بودیم‌‌ ولی‌بچه‌ها‌سنگ‌تموم‌گذاشتن‌ دم‌همتون‌گرم:)✌️🏻

یادته تو نجف بهت گفتم: «من اصلا نمی‌دونم چرا اینجام؟ ولی حالا که راهم دادی، بزار مسالمت‌آمیز التماست کنم و کار رو به قسم و اینا نکشون! خونه و ماشین و پول و همسر و بچه مچه و کار و مخاطب و اینا نمی‌خوام، خودت دست دلم رو بگیر، از تو این کثافتی که گیر کرده بیار بیرون. همین!» این همینِ آخر رو یه جور گفتم که دلت بسوزه! آدمای دور و برم، حال و احوالم، کارایی که می‌کنم، وقتی که برا آدما می‌ذارم، وقتی که آدما برام میذارن، همه رو یه جوری بچین که تهش بگن: به هرجا رسید با مولا رسید!

به قول اون داش مشتی که رفته بود جلو کعبه و گفته بود: آخدا ما نخود و لوبیا هم که می‌خریم با سنگ و خاکش می‌خریم تو هم همینجور با ما تا کن.. ما هم می‌گیم ارباب، تو هم لای خوبات چارتا بد و بدردنخور مثل ما رو هم بخر.. #مناجات‌خودمونی

آدم بهشت بره بازم میخواد برگرده کربلاء ..

اون لحظه‌ای که تو روضه می‌خوای همراه جمعیت، امام حسین رو صدا بزنی و یهو یاد لحظات سیاه و چرکی میفتی که سرگرم گناه بودی و از امام حسین خجالت می‌کشی و صدای یاحسینت توی گلوت خفه میشه ! به والله که امام حسین خجالت‌زده‌هایی که خودشون رو بین جمعیت روضه قایم می‌کنن، هم پناه میده..

حسینی باش، نه هیئتی.. چون اگه گرم هیئت بشید، حسین‌تون رو همونطوری که خودتون ‌دوست ‌داريد و باب ميل‌تونِ می‌سازید و هرکس که ‌با میل‌تون مخالف باشه ‌می‌گید با حسین ‌مخالفِ، ولی اگه حسینی باشید هیئت و رفتارتون رو بر مبنایِ حسین ‌می‌سازید. هیئتی ‌شدن کاری نداره، کافیه ‌‌ریش بذارید و با پیرهن ‌مشكی ‌از این هیئت به اون هیئت برید، حسینی شدنه که دشوارِ...