هدایت شده از مَبهوتْ³¹⁵
صبح پنجشنبه یه جنب و جوش زیبایی تو کربلا هست،
همه حرم رو آماده میکنن
میگن صاحب این خونه مهمون داره
میگن مهمونش کیه؟!
میگن امشب مادرش میاد کربلا...
بی بی که میاد از اول شب هی با مشت میزنه تو سینش میگه،
ولدی قتلوک و ما عرفوک!!!💔
و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ...
کشتند تو را!
گمان کردند نه نامی میماند...
نه نشانی!
و خدا محبت تو را در دل آدمها انداخت!
#شبجمعه
برايش نوشتم
هیچ شبی نیست مگر
یاد آن شبی که در هوایِ تو گذشت ...
میدود میانِ چشمانم و بعد ...
تا صبح باران میبارد ..
به حال و روزِ شبهای دلتنگِ من .!
براىِ سيد غريبم
پ.ن؛
شبآی کربلآی تو ...
مَبهوتْ³¹⁵
برايش نوشتم هیچ شبی نیست مگر یاد آن شبی که در هوایِ تو گذشت ... میدود میانِ چشمانم و بعد ... تا صب
دروغ چرا..
دلم به حالِ قلبِ طفلکیَم که
دوری تو سنگینش کرده ...
میسوزد..
#آشفتگی