eitaa logo
مدافع حجاب [ 🇵🇸 ]
1.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
24 فایل
کپی باذکر صلوات به نیت فرج :) @matinam13 مدافع حجاب https://eitaa.com/joinchat/2357919798Cfd7dc28651
مشاهده در ایتا
دانلود
ایـشان فـرمود: «بـا من چکار داری؟ چرا اینقدر طـلب مرگ می‌کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده. » فـهمیدم ایـشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بـودم. امـا بـاخودم گفتم: اگر ایشان اینقدر زیبا و دوسـت داشـتنی اسـت، پـس چرا مردم از او می‌ترسند؟! مـی‌خواستند بـروند کـه بـا الـتماس جـلو رفتم و خـواهش کـردم مـرا بـبرند. الـتماس‌های من بی‌فایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به ســرجایم و گــویی مـحکم بـه زمـین خـوردم! در هـمان عـالم خواب ساعتم را نگاه کردم. رأس سـاعت ۱۲ ظـهر بـود. هوا هم روشن بود! موقع زمـین خـوردن، نیمه چپ بدن من به شدت درد گـرفت. در هـمان لـحظات از خواب پریدم. نیمه شـب بـود. مـی‌خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بـــــدن مـــــن شـــــدیداً درد مــــی‌کرد!! خـواب از چـشمانم رفـت. ایـن چه رؤیایی بود؟ واقعاً من حضرت عزرائیل را دیدم!؟ ایشان چقدر زیبا بود!؟ روز بـعد از صـبح دنـبال کـار سـفر مشهد بودم. هـمه سـوار اتـوبوس‌ها بـودند کـه متوجه شدم رفــقای مـن، حـکم سـفر را از سـپاه شـهرستان نگرفته‌اند. سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سـرعت بـه سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت، سـر یـک چـهارراه، رانـنده پیکان بدون توجه به چـراغ قـرمز، جـلو آمـد و از سـمت چـپ با من برخورد کرد. آنـقدر حـادثه شـدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم. نـیمه چـپ بـدنم بـه شـدت درد می‌کرد. راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید می‌لرزید. فکر کرد من حتماً مرده‌ام. یـک لـحظه بـا خودم گفتم: پس جناب عزرائیل بـه سـراغ مـا هم آمد! آنقدر تصادف شدید بود کـه فکر کردم الان روح از بدنم خارج می‌شود. به ســـاعت مـــچی روی دســـتم نــگاه کــردم. سـاعت دقیقاً ۱۲ ظهر بود. نیمه چپ بدنم خیلی درد می‌کرد! یـکباره یاد خواب دیشب افتادم. با خودم گفتم: «ایـن تـعبیر خـواب دیشب من است. من سالم مـی‌مانم. حـضرت عـزرائیل گفت که وقت رفتنم نـرسیده. زائـران امـام رضا علیه‌السلام منتظرند. باید سریع بروم. » از جا بلند شدم. راننده پیکان گفت: شما سالمی! گـفتم: بـله. مـوتور را از جـلوی پیکان بلند کردم و روشـنش کـردم. بـا اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم. رانـنده پـیکان داد زد: آهـای، مـطمئنی سالمی؟ بـعد با ماشین دنبال من آمد. او فکر می‌کرد هر لـحظه ممکن است که من زمین بخورم. کاروان زائـران مـشهد حـرکت کردند. درد آن تصادف و کـوفتگی عـضلات من تا دو هفته ادامه داشت. بـعد از آن فـهمیدم کـه تا در دنیا فرصت هست بـاید بـرای رضـای خـدا کـار انجام دهم ودیگرحرف ازمرگ نزنم.... (ادامه دارد) @matinam13
📚(تجربه نزدیک به مرگ) بایدبرای رضای خداکارانجام دهم و دیگر حــرفی از مـرگ نـزنم. هـر زمـان صـلاح بـاشد خـودشان بـه سراغ ما خواهند آمد، اما همیشه دعـا می‌کردم که مرگ ما با شهادت باشد. در آن ایـام، تلاش بسیاری کردم تا مانند برخی رفقایم، وارد تــشکیلات سـپاه پـاسداران شـوم. اعـتقاد داشـتم کـه لـباس سـبز سپاه، همان لباس یاران آخــر الــزمانی امــام غــائب از نــظر اســت. تـلاش‌های مـن بعد از مدتی محقق شد و پس از گـذراندن دوره‌هـای آمـوزشی، در اوایـل دهه هـفتاد وارد مـجموعه سپاه پاسداران شدم. این را هـم بـاید اضافه کنم که؛ من از نظر دوستان و هـمکارانم، یک شخصیت شوخ، ولی پرکار دارم. یـعنی سعی می‌کنم، کاری که به من واگذار شده را درسـت انـجام دهـم، امـا هـمه رفقا می‌دانند کـه حـسابی اهـل شـوخی و بـگو بخند و سرکار گذاشتن و... هستم. رفـقا مـی‌گفتند که هیچکس از هم‌نشینی با من خسته نمی‌شود. در مـانورهای عـملیاتی و در اردوهـای آموزشی، هــمیشه صـدای خـنده از چـادر مـا بـه گـوش مـی‌رسید. مـدتی بـعد، ازدواج کـردم و مشغول فـعالیت روزمـره شـدم. خـلاصه اینکه روزگار ما، مـثل خیلی از مردم، به روزمرگی دچار شد و طی می‌شد. روزها محل کار بودم و معمولاً شب‌ها با خانواده. برخی شب‌ها نیز در مسجد و یا هیئت مـحل حـضور داشـتیم. سـال‌ها از حضور من در میان اعضای سپاه گذشت. یک روز اعلام شد که بــرای یــک مــأموریت جـنگی آمـاده شـوید. ســال ۱۳۹۰ بــود و مـزدوران و تـروریست‌های وابـسته بـه آمـریکا، در شـمال غـرب کشور و در حوالی پیرانشهر، مردم مظلوم منطقه را به خاک و خـون کـشیده بـودند. آنـها چـند ارتـفاع مهم مـنطقه را تـصرف کـرده و از آنجا به خودروهای عـبوری و نـیروهای نـظامی حمله می‌کردند، هر بار که سپاه و نیروهای نظامی برای مقابله آماده مـی‌شدند، نـیروهای این گروهک تروریستی به شـمال عـراق فـرار می‌کردند. شهریور همان سال و بـه دنبال شهادت سردار جان‌نثاری و جمعی از پـرسنل تـوپخانه سپاه، نیروهای ویژه به منطقه آمـده و عـملیات بـزرگی را بـرای پـاکسازی کـل منطقه تدارک دیدند. (ادامه دارد) ________________________ @matinam13
📚(مجروح عملیات) عـملیات بـه خـوبی انـجام شد و با شهادت چند تـن از نـیروهای پـاسدار، ارتفاعات و کل منطقه مـرزی، از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پـاکسازی شد. من در آن عملیات حضور داشتم. یـک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه کردم، حس خیلی خوبی بود. آرزوی شـهادت نـیز مـانند دیـگر رفقایم داشتم، امـا با خودم می‌گفتم: ما کجا و توفیق شهادت؟! دیــگر آن روحـیات دوران جـوانی و عـشق بـه شــهادت، در وجــود مــا کــمرنگ شـده بـود. در آن عـملیات، بـه خـاطر گـرد و غبار و آلودگی خـاک مـنطقه و... چـشمان مـن عـفونت کرد . آلـودگی مـحیط، بـاعث سـوزش چـشمانم شده بـود . این سوزش، حالت عادی نداشت. پزشک واحـد امـداد، قـطره‌ای را در چشمان من ریخت و گـفت: تـا یـک سـاعت دیگه خوب می‌شوی. سـاعتی گـذشت امـا هـمینطور درد چـشم، مرا اذیت می‌کرد. چـند مـاه از آن مـاجرا گـذشت. عـملیات موفق رزمـندگان مـدافع وطـن، باعث شد که ارتفاعات شـمال غـربی بـه کلی پاکسازی شود. نیروها به واحـدهای خـود بـرگشتند، امـا مـن هنوز درگیر چـشم‌هایم بـودم. بیشتر، چشم چپ من اذیت می‌کرد. حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم. در ایـن مـدت صـدها بـار بـه دکترهای مختلف مـراجعه کردم اما جواب درستی نگرفتم. تا اینکه یک روز صبح، احساس کردم که انگار چشم چپ مـــن از حـــدقه بــیرون زده! درســت بــود! در مـقابل آیـنه که قرار گرفتم، دیدم چشم من از مـکان خودش خارج شده! حالت عجیبی بود. از طرفی درد شدیدی داشتم. (ادامه دارد) ________________________ @matinam13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• وَقتِےفَہمیدَم‌چِقَدردُنیاقَشَنگ‌اسٺ‌کِہ" یِڪ‌چادُر:)" آن‌چِنان‌امنیَٺےبَرای‌ِمَن‌ایجاد‌ڪَرد؛ کِه‌دَرواژِه‌نِمـیتَوان‌توصیفَش‌‌ڪَرد‌! •‌
«بِنَفْسِي أَنْتَ أُمْنِيَّةُ شَائِقٍ يَتَمَنَّی» جانم فدایت، تو آرزوی هر مشتاقی هستی که تمنای رسیدن به تو را دارد.🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختࢪ که بــاشـی آࢪزوت شهادت باشه.. مادࢪکه شوی حججی میپࢪوࢪانی..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از بگوییم ❤️ مامعتقدیم امام زمان(عج) حیّه... صحبت های شیرین 🎙استاد عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اگر با دلِ صاف و ساده 🖤 بریزی دوتا مشت گندم🕊 گره میگشاید🥺 سَر دور هَشتُم گِره میگُشاید🍃
تا زمانی که ظلمی هست، تا زمانی که کفری است این مبارزه هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• وَقتِےفَہمیدَم‌چِقَدردُنیاقَشَنگ‌اسٺ‌کِہ" یِڪ‌چادُر:)" آن‌چِنان‌امنیَٺےبَرای‌ِمَن‌ایجاد‌ڪَرد؛ کِه‌دَرواژِه‌نِمـیتَوان‌توصیفَش‌‌ڪَرد‌! •
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝بوی امام رضا میاد از در و دیوار حرم... 🎙نماهنگ زیبای خونه‌ی امن با صدای سجاد محمدی بمناسبت وفات حضرت فاطمه‌ی معصومه سلام الله علیها 📎 س 📎 س 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
چند تا بک گراند زیبا براتون آوردم هرچه میخواهد دل تنگت بنویس روشون و ادیت کن جانم دل تنگتم 👇🏻👇🏻👇🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای : بنده ادم خشک مقدسی نیستم اما اختلاط بین زن و مرد از نظر شرعی مشکل دارد، مگر در مجالس رسمی !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا