eitaa logo
°•|میم.چمران|•°
1.3هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
201 فایل
☕️🍩حقـیـقتـــ خــانهـ 🌳🏡 📋بیان حقایق بدون تعصب و جانبداری 📋دغدغه مند و پژوهشگر حوزه اجتماعی|تاریخی|سیاسی 📋فارغ التحصیل مهندسی عمران|عاشقِ تاریخ، نویسندگی و گیاه •°در جستجوی حقیقت و ایدئولوژی برتر جهان°• 👨‍💻نویسنده محتوا: 👷‍ @matin_chamran
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃📽معرفیِ فیلمهایِ مفید و تماشایی: مستندِ [چگونه دیکتاتور شویم] حتماً تماشا کنید و برای خودتان نکته برداری کنید. قسمتی که درباره استالین سانسور (انکار حقیقت) ست، بی نظیره! ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
127.pdf
51.5K
♡‌‌﷽♡ 🌳📚🍩☕️ ✍بہ قلمِ شین الف🍃 ━━━━💠🌸💠━━━━ ‌‏آن چه بر من می‌رود در بندت ای آرام_جان با ڪسی گویم ڪه در بندی گرفتار آمده‌ست ━━━━💠🌸💠━━━━ سعدی 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت دومِ هیات اجرایی انتخاباتی اسفندماه بود. از فرمانداریِ مشهد اعلام کردند که هیات اجراییِ منطقه
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش اول روز سه شنبه 25 خردادماه... با تعدادی که قرار بود روز انتخابات در شعبات حاضر شوند،صحبت کردم تا با روند کار آشنا شوند و اگر سوالی دارند و جایی برایشان نامفهوم است، بپرسند و پاسخ بدهم. روز چهارشنبه 26 خردادماه... صبح به بسیج دانشجویی رفتم . ساعت 11 از ستاد منطقه تماس گرفتند و گفتند سریع به آنجا بروم. ساعت 12 به آنجا رسیدم. متاسفانه باز تعدادی انصراف داده بودند... چون سامانه وزارت کشور بسته شده بود و دسترسی به آن نداشتیم، باید هر طوری می شد با انصرافی هایِ دیروز و امروز تماس می گرفتیم و می گفتیم که باید در شعبات حضور پیدا کنند... تعداد کمی قبول کردند. برای مابقی چون چاره ای نداشتیم باید به جایگزین ها تماس می گرفتیم. مشخصات شان را می پرسیدیم و آنها برای ما در پیام رسان ها ارسال می کردند و در انتها درباره مسئولیت شان صحبت می کردیم تا آشنا شوند. بعد از ناهار به سراغ سالنِ نواحی رفتیم... اینطور برنامه ریزی کردیم که: 1⃣برای هر ناحیه یک میز اختصاص داده خواهد شد و اقلامِ انتخاباتی پشت هر میز قرار خواهد گرفت(قرار بود اقلام را فرمانداری به تعداد شعباتِ هر ناحیه به ما بدهد) 2⃣پس از آنکه اقلام انتخاباتی پشت میز هر ناحیه قرار گرفت، صبح روز انتخابات رئیس هر ناحیه در کنار میز خودش مستقر شود و با حضور پیدا کردن نماینده فرماندار هر شعبه، اقلام را به او بدهد و او هم راهی شعبه خودش شود. این برنامه ما بود👆 پس از چیدمانِ کلی سالنِ نواحی، باید صبر می کردیم تا نمایندگانِ هیات اجرایی به همراه نمایندگانِ هیات نظارت به فرمانداری بروند و دستگاه ها را تحویل بگیرند و به ستاد بیاورند... ابتدا قرار بود ساعت 16 این اتفاق بیفتد؛ اما فرمانداری آن را به ساعت 20 تغییر داد... ستاد یک حیاط بسیار بزرگی داشت. چون منطقه ما حدود صد شعبه انتخاباتی داشت و روز انتخابات باید برای دریافت اقلام انتخاباتی از هر شعبه سه_چهار نفر می آمدند،قطعاً ساعت پنج_شش صبح در ستاد از شلوغی قیامت برپا می شد! به همین دلیل دور تا دور حیاط به فاصله هر سه متری شماره شعبات را به دیوار می زدیم تا صبحِ انتخابات، افراد هر شعبه فقط در همان مکان مستقر شوند تا پس از صدا زدن از طریق بلندگو فقط افراد همان شعبه به سالنِ نواحی مراجعه کنند و از شلوغی آن هم در شرایط کرونا جلوگیری شود. عصر بود که فرمانده نیروی انتظامیِ منطقه به همراه تعدادی سرباز آمدند... ساعت 16 برای آخرین بار معاون فناوری منطقه برای مسئولین فناوریِ شعبه(مسئولینِ دستگاه احراز هویت و دستگاه الکترونیکی شورای شهر) جلسه آموزشی را برگزار کرد. من هم در جلسه آموزشی شرکت کردم تا نکاتی را یاد بگیرم. تقریباً ساعت 19 بود که من از ستاد رفتم چون قرار بود بیش از 48 ساعت نخوابیم، باید استراحت می کردیم. اما شنیدم که ساعت 21 دستگاه ها را از فرمانداری به ستاد منطقه آوردند و به سالنِ نواحی منتقل کردند. زمانی که خواستند درِ سالنِ نواحی را پلمپ کنند، فرمانده نیروی انتظامی گفته بود اینجا امنیت ندارد و احتمال این هست که به آنجا حمله کنند!!! پس از بحث و جدل های فراوان که تا ساعت 24 به طول انجامید قضیه به اتمام رسید... روز پنج شنبه 27 خردادماه... ساعت 9 صبح به ستاد منطقه رفتم. ستاد شلوغ شده بود و همه در حال انجام کاری بودند. کارت های هیات اجرایی را از فرمانداری آورده بودند. حدود هفتصد کارت! ابتدا کارت ها را به تفکیک شعبات درآوردیم . (هر شعبه هفت کارت داشت که نشان دهنده حضور هفت عضو اجرایی بود) سپس هولوگرام دار کردیم. و در نهایت با افرادی که کارت شان عکس دار نبود یا با لیستِ ستاد تناقض داشت تماس می گرفتیم و مشکل را به نحوی حل می کردیم..‌. عصر بود که ناگهان ستاد تبدیل به پادگانی از سرباز شد... غروب آفتاب هم بسیجی ها به سربازهای نیروی انتظامی اضافه شدند. از عصر در سالنِ نواحی، پیکربندی دستگاه های احراز هویت و دستگاه های الکترونیکی شورای شهر توسط مسئولین فناوری در حضور هیات نظارت شروع شد که تا ساعت یک شب به طول انجامید و سپس آنها را به شعبات انتقال دادند... پایان بخش اول ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش اول روز سه شنبه 25 خردادماه... با تعدادی که قرار بود روز انت
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش دوم روز جمعه 28 خردادماه... ساعت یک و نیم شب به خانه رسیدیم و خوابیدیم. ساعت سه و نیم هم بیدار شدیم و چهار به ستاد منطقه رسیدیم. برخی از اقلام انتخاباتی که فرمانداری هنوز به ما نرسانده بود از طریق بخش نقلیه به سرعت آوردند. کم کم ستاد در حال شلوغ شدن بود. رسماً ساعت چهار و ربع کار را شروع کردیم... معاون پرسنلی در سالنِ نواحی مستقر شد و هماهنگی بین نواحی را انجام می داد... روسای نواحی کنار میز ناحیه خودشان مستقر شدند. به ترتیب شماره شعبات هر ناحیه خوانده می شد و افراد آن شعبه در سالن نواحی حضور پیدا می کردند، اقلام انتخاباتی را تحویل می گرفتند و همراه با سرباز و ناظر آن شعبه می رفتند... مشکل جایی درست می شد که یکی از این سه نفر نبود(یعنی نماینده فرماندار یا ناظر و یا سرباز) اگر هر یک از این سه نفر در هنگام تحویل گرفتن اقلام انتخاباتی نبودند، اجازه خروج از سالن به آنها داده نمی شد... من پس از آنکه کارت های انتخاباتی را به معاون پرسنلی تحویل دادم، به کمک روسای نواحی رفتم که خیلی سرشان شلوغ شده بود... از این نگران بودم اقلامی که نمایندگان فرماندار از روسای نواحی تحویل می گیرند، ناقص باشد که متاسفانه به حقیقت پیوست؛ به عنوان مثال لیست کاندیداهای شورای شهر را برخی از نمایندگان فرماندار به شعبات نبرده بودند و مردم سر صندوق ها سردرگم شده بودند! ساعت به سرعت می گذشت و تعداد شعبات زیادی مانده بودند که اقلام شان را تحویل بگیرند. به همین دلیل سرعت اعلام کردن شعبات از طریق بلندگو را بالا بردند و در نتیجه سالنِ نواحی بسیار شلوغ شده بود. تقریباً ساعت شش و نیم صبح تمام شعبات اقلام شان را تحویل گرفتند و رفتند. حال نوبت معاونت پشتیبانی بود که بسته صبحانه هر شعبه را آماده کند و به شعبات برساند... من به ساختمان اصلی ستاد رفتم. ما ده درصدِ هیات اجرایی را به عنوان رزرو در نظر گرفته بودیم، یعنی اگر تعداد افرادِ حاضر در هیات اجرایی هفتصد نفر بودند، روز قبل مازاد به هفتاد نفر تماس گرفته بودیم که ساعت پنج صبح به ستاد منطقه بیایند و در صورتی که ساعت هفت صبح یکی از آن هفت نفر حاضر در هر شعبه نیامده بود، نماینده فرماندار به ما گزارش غیبت آن فرد را می داد و سریعاً ما یک نفر از رزروی ها را جایگزین او می کردیم. یعنی مشخصاتش را روی کارت انتخاباتی می نوشتیم و راهی شعبه موردنظر می کردیم... تقریباً پنج درصد از ده درصدِ رزروی را استفاده کردیم و به شعبات مختلف فرستادیم و مابقی به خانه شان برگشتند... همزمان تعدادی گزارش کمبودِ اقلام انتخاباتی را که به ما می دادند، سریعاً توسط بخش نقلیه به شعبه موردنظر می رساندیم. ساعت هفت و نیم صبح بود. خاله من هم جزو رزروی ها بود و منتظر نشسته بود. پس از آنکه صحبتش با تلفن همراه تمام شد، نزدیک آمد و گفت ماشین دایی ام در راه بهشت رضا چپ کرده و مادربزرگم به شدت ضربه خورده... خاله ام خداحافظی کرد و به بیمارستان رفت... پدرم چند دقیقه بعد آمد و گفت سرعت ماشین زیاد بوده، حالِ دایی ام بهتر هست؛ اما احتمالاً مادربزرگم فوت کرده!!! وقتی این جمله را شنیدم یک لحظه دنیا روی سرم خراب شد... پدرم هم به بیمارستان رفت. هم به محض آنکه پدرم سوار ماشین شد، خاله ام که هنوز کنار خیابان بود، چنان جیغی کشید که گفتم حتماً خبر فوت مادربزرگم را شنیده... آنها به بیمارستان رفتند. از این ساعت دیگر نمی توانستم روی کار ستاد تمرکز داشته باشم و مدام فکرم بیمارستان و مادربزرگم بود... حالم به شدت بد بود. نمی توانستم جایی بشینیم چون حالم بدتر می شد به همین دلیل از ستاد خارج شدم و شروع به قدم زدن کردم و ذکر می گفتم و دعا می کردم که بعد از سه ماه مجدد سیاه پوش نشویم... ساعت هشت و نیم صبح بود که به پدرم زنگ زدم و گفت پزشک ها فقط گفته اند باید دعا کنید. به ستاد برگشتم. وقتی معاونِ پرسنلیِ منطقه حالم را دید گفت به بازدید شعبات برویم... از این ساعت تا پایانِ رای گیری، تمامی مسئولینِ ستادی باید به بازدید شعبات می رفتند تا اگر کمبودی وجود دارد،سریعاً رفع کنند. به سه_چهار شعبه انتخاباتی سر زدیم. تعداد مردمی که برای رای دادن به شعبات آمده بودند، کم بودند(با اینکه منطقه ما یکی از محدوده های مذهبی و انقلابیِ شهر محسوب می شد) متوجه شدیم ارتباطِ آنلاینِ دستگاه احراز هویت قطع شده و باید آفلاین به کار خودشان ادامه دهند... در یکی از شعبات زمانی که مردم دستگاه های الکترونیکی شورای شهر را می دیدند، از رای دادن به شورای شهر انصراف می دادند! غولی بود برای خودش... پایان بخش دوم ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش دوم روز جمعه 28 خردادماه... ساعت یک و نیم شب به خانه رسیدیم
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش سوم نزدیک ستادِ منطقه که بودیم، یکی از اقوام تماس گرفت و گفت به ستاد بیایم! متوجه شدم که چه شده... وقتی من را دید، نزدیک آمد و گفت تسلیت میگم، غم آخرت باشه. غم عجیبی بر دلم نشست... مادربزرگم کاملاً سالم بود و مطمئن بودم حداقل بیست_سی سال زندگی خواهد کرد. با او به خانه مادربزرگم رفتم. در حال نصب بنر ترحیم بودند. از خانه مادربزرگم صداهای بلندِ جیغ و گریه می آمد. مدام یه عده می رفتند و یه عده می آمدند... یک ساعتی آنجا بودم. چون تمام مهمان ها زن بودند، به خانه خودمان رفتم. به محض آنکه به خانه رسیدم از فشار و خستگی و غم بیهوش شدم. ساعت یک ظهر بود که بیدار شدم. پدرم هم از بیمارستان آمده بود. مدام و رگباری زنگ می زدند و می گفتند تعرفه هایِ فلان شعبه انتخاباتی تمام شده!!!! ما:😐😳 چون به هیچ وجه امکان نداشت چنین اتفاقی بیفتد... به نمایندگان فرماندارها و روسای نواحی تاکید کرده بودیم که هر زمانی تعرفه های مصرف شده به هفتاد درصد رسید، به ما اطلاع بدهید که تعرفه های اضافی بیاوریم... ما با شنیدن این جملات، به روسای نواحی و نمایندگان فرماندارها تماس می گرفتیم و می گفتیم قضیه چیه؟ مگر نگفتیم به هفتاد درصد رسید خبر بدهید؟ آنها جواب می دادند که اصلاً چنین چیزی نیست و تعداد تعرفه های مصرف شده به سی درصد هم نرسیده!!!! خلاصه متوجه شدیم این تماس ها از دوستانِ انقلابی است که نگران بودند در مناطقِ مذهبیِ شهر کمبود تعرفه صورت گیرد و کارشکنیِ عمدی از جانبِ دولت آقای روحانی به وجود بیاید... ساعت 16 حضوری به یکی از شعبات انتخاباتی سر زدیم که برخی مدام تماس می گرفتند و ادعا می کردند تعرفه ها تمام شده!!! در همان شعبه رای دادیم. به ستاد منطقه برگشتیم. تا ساعت 19 ستاد بودیم و خبر خاصی نبود. از ساعت 19 تا 24 همراه معاون پرسنلی و معاون فناوری به بازدید شعبات رفتیم... لباس مشکی، ریش و بیسیمِ همراهم باعث شده بود که سربازان نیروهای انتظامی و بسیجی ها تصور کنند از برادران اطلاعاتیم!!! خلاصه شروع کردیم به بازدید شعبات انتخاباتی... معاون پرسنلی با نمایندگان فرماندار صحبت می کرد و از اوضاع می پرسید. معاون فناوری هم به سراغ مسئولین فناوری(دستگاه احراز هویت و دستگاه الکترونیکی شورای شهر) می رفت و آمارهای لحظه به لحظه را می گرفت و مشکلات تاکنون را می پرسید... حضور مردم سر صندوق ها پررنگ تر شده بود و صف های انتخاباتی تشکیل شده بود... اما داستان سه شعبه انتخاباتی: 1⃣به محض ورود ما سه نفر به یکی از شعبِ انتخاباتی، سرباز نیروی انتظامی اجازه ورود به ما نداد و گفت کارت انتخاباتی خودتان را نشان دهید و گرنه اجازه ورود نمی دهم... من آنجا به شدت عصبانی شدم و نزدیک بود یقه آن سرباز را بگیرم، چون صفر تا صد برپایی تمام شعبات انتخاباتی با خود ما بود و آن سرباز جایی ایستاده بود که ما ایجاد کرده بودیم..‌. خلاصه کارت هایمان را نشان دادیم و وارد شعبه شدیم... آن سرباز به کناری خودش گفت قانون برای همه یکسان است، اگر فرمانده نیروی انتظامی یا سپاه هم می آمد همین کار را می کردم!!! به خودم گفتم حتماً این کار را می کردی تا بعدش با اضافه خدمت و انفرادی به استقبالت بیایند... اما پس از تمام شدن انتخابات و فروکش کردن آن خشم، کلیپی از شهید حاج قاسم سلیمانی دیدم که ایشان در فرودگاه توسط سربازی که ایشان را نشناخته بود بازرسی شده بود؛ اما مافوق آن سرباز عصبانی می شود و او را کنار می کشد و تهدید به تنبیه می کند. حاج قاسم به مافوق او می گوید تو باید او را تشویق کنی چون او به وظیفه اش عمل کرد... آری او به وظیفه اش عمل کرد! پایان بخش سوم ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش سوم نزدیک ستادِ منطقه که بودیم، یکی از اقوام تماس گرفت و گفت
📌قسمت پایانی هیات اجرایی انتخاباتی/بخش چهارم 2⃣داستان شعبه دیگر این بود که: خانمی درخواست داشت یک شعبه سیار به خانه اش بیاید؛ چون مادرش نمی توانست بیرون بیاید و رای دهد. معاون پرسنلی هم گفته بود با فرمانداری تماس بگیرد تا برایشان شعبه سیار بفرستند... من همچنان که داشتم شعبه را بازدید می کردم، یهو دیدم این خانم با صدای بلند می گوید: "من که می دانم شما طرفدارِ روحانی هستید و هر کاری خواهید کرد که آقای رئیسی رای نیاورد. الهی آقای رئیسی ریشه شما را بخشکاند! چون می دانید مردم آقای رئیسی را دوست دارند و به او می خواهند رای بدهند،پس به هر وسیله ای می خواهید آقای رئیسی با یک رای کمتر پیروز شود. دیگر عمرتان تمام شده" ما:😐 آخه چهره من به طرفداران روحانی می خورد؟ آنقدر بلند فریاد می زد که به خودم گفتم الان مردم می آیند و ما را می زنند... دفاع نکرده و کتک خورده خواهیم شد! آش نخورده و دهن سوخته... 3⃣نوبت به بازدید آخرین شعبه انتخاباتی رسید: همچنان که به سمت ستاد منطقه در حرکت بودیم، معاون پرسنلی به راننده گفت همین اولین کوچه را وارد شوید... به محض آنکه ماشین به راست پیچید، انگار وارد دنیای جدیدی شدم! با اینکه بیش از دو دهه از زندگیم را در مشهد بوده ام و بسیاری از محله ها را رفته ام؛ اما اینجا انگار جا مانده بود... به یقین نود و پنج درصد مردمِ غرب مشهد تاکنون آنجا نرفته اند و از وجود آن خبر ندارند... سبک زندگیِ آن محله با غرب مشهد(مانند بلوار وکیل آباد) از زمین تا آسمان هم بیشتر است... از زمین بود تا کهکشان دیگر!!! به هیچ وجه نمی توانم واقعیتِ آن محله را در قالبِ کلمات توضیح بدهم... آنجا بود که تا عمقِ جان شکافِ طبقاتی را درک کردم... البته شکاف طبقاتی که نبود، شکافی بود از انباری تا پنت هاوس... آن محله نمادِ خالصِ تبعیض و بی عدالتی بود... اینجا بود که متوجه شدم جمهوری اسلامی در این زمینه نمره مردودی گرفته است... هر چه می رفتیم به شعبه انتخاباتی نمی رسیدیم... چه محله بزرگی بود! خلاصه به آن رسیدیم. آن شعبه انتخاباتی من را به معنای واقعی کلمه شوکه کرد... حتی بیشتر از خودِ محله! آن شعبه انتخاباتی، یک مدرسه بود. صفِ انتخاباتی آن شعبه با هیچ شعبه دیگری قابل مقایسه نبود... صف تا درِ مدرسه ادامه پیدا کرده بود. فقر از چهره تمام رای دهندگان می بارید... اما همزمان آن جمعیت یک حسِ خوبی داشت... یک حسِ آرامش... چه قرابت جالبی دارد: فقر و تعهد، فقر و ایمان، فقر و جان سپردن در راه اعتقادات و ایدئولوژی... ساعت 12 شب به ستاد منطقه رسیدیم. پدرم گفت که به خانه بروم. نگران مادرم بودم که حال غمش دوچندان شده بود... از اینجا ارتباطم با ستاد و اخبار آن قطع شد؛ اما فردا متوجه شدم که روسای نواحی تا ساعت شش_هفت صبح حضور داشتند و آخرین مسئولِ ستاد هم تا ساعت ده صبح حضور داشته است. حرفِ آخر؛ حضورم در ستادِ انتخاباتیِ یکی از مناطق مشهد تجربه بسیار خوبی بود؛ اما من و تمامِ مسئولین ستاد تعهد کردیم که دیگر به آنجا برنگردیم... حضور در یک شعبه انتخاباتی به هیچ وجه با حضور در ستاد منطقه یکسان نیست! افرادی که مسئولیت در شعب انتخاباتی دارند حداکثر 48 ساعت حضور و فعالیت دارند در حالی که مسئولینِ ستادِ مناطق سه ماه باید حضور و فعالیت داشته باشند! به همین دلیل است که هر دوره انتخابات مسئولین ستادی عوض می شوند؛اما تا حدودی مسئولین شعب ثابت هستند! حقوقی که فرمانداری برای هیات اجرایی در نظر گرفته بود، پانصد هزار تومان تا یک میلیون تومان بود!!!!! که البته باید خدمت شما عرض کنم که با گذشت سه ماه هنوز همین حقوقِ ناچیز را واریز نکرده اند... شما بفرمائید نیروی اجرایی با چه انگیزه ای بیاید؟ پایان بخش چهارم ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📍حال که یک امام جمعه پیدا شده و قاطعانه عدالت را در محدوده خود برقرار کرده است، اینگونه با بهانه های واهی او را کنار زدند... چرا شورای سیاست گذاری ائمه جمعه درباره تغییر ائمه جمعه ده_بیست ساله تصمیمی نمی گیرد؟ این ائمه جمعه ده_بیست ساله در جامعه خود چه اصلاحی ایجاد کرده اند؟ آیا امیدی برای قشر مستضعف جامعه ایجاد کرده اند؟ چرا برخی به تفکرِ ریاکارانه معتقد شده اند؟ چرا معتقد به فرقه حرفیون شده اند؟ یعنی فقط یاد گرفته اند حرف های خوب بزنند؛اما در عمل هیچِ محض! حرف هم که باد هواست... از طرفی خود را مرید و پیرو مرحوم حکیمی و مرحوم رحیم پور ازغدی می نامند که نماد خالص عدالتخواهی بودند و از طرفی خنجر به پیکر عدالت می زنند! همه ما استاد حسن رحیم پور ازغدی را به صریح اللهجه بودن می شناسیم. ایشان یک بار می گفت پدرم خطاب به من گفت: از سخنانت متوجه شدم که محافظه کار شده ای!!!! آخه چه کسی حسن رحیم پور ازغدی را محافظه کار می داند؟ یعنی تا این حد پدرشان در این مسیر قاطع بوده اند... حال ما یک عده مسئولِ انقلابی داریم که فقط دم از عدالت می زنند؛ اما در عمل ریشه عدالتِ حقیقی را می خشکانند! ✍میم_چمران ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود ✅@matinchamran
📌سفرهایِ استانیِ آقای رئیسی بسیار خوشحال کننده و امیدوارکننده است. سومین جمعه و سومین سفر استانی... مخصوصاً سفر اخیر ایشان به استان خراسان جنوبی که از مرکز استان(بیرجند) شروع نکردند؛ بلکه از شهرستانِ استان(طبس) شروع کردند... اما دو پیشنهاد به ایشان و تیم ایشان: 1⃣روزِ سفرهای استانی آقای رئیسی مشخص است(آخر هفته) بهتر است روز سفر استانی ایشان تصادفی و ناگهانی باشد(به عنوان مثال اول هفته یا وسط هفته) 2⃣ایشان هر هفته یک سفر استانی می روند. یعنی شش روز تهران هستند و یک روز سایر استانها. بهتر است هر هفته حداقل دو سفر استانی داشته باشند. ایران یعنی سی و یک استان نه فقط تهران... رئیس جمهور باید تمرکززدایی کند. باید وقت و انرژی خود را بین تمام استانها تقسیم کند. در حال حاضر زمان آقای رئیسی شش به یک است(شش روز تهران و یک روز سایر استانها) ✍میم_چمران ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود ✅@matinchamran
128.pdf
71.8K
♡‌‌﷽♡ 🌳📚🍩☕️ ✍بہ قلمِ شین الف🍃 قسمت صد و بیست و هشتم و پایانی رمان این هم قسمت آخر رمان که تقدیم نگاه گرمتون می‌شه. از همراهیتون بسیار خرسندم🌸 ممنون که در این چند ماه با ضحی همراه بودین، آدرس مشاهده ضحی در تلگرام، ایتا و اینستا صفحه آخر گذاشته شده پی‌دی‌اف کامل خدمتتون ارسال می‌شه ان شاء الله. نشر این رمان صدقه جاريه است. از الان به دوستایی که منتشر می‌کنن خدا قوت و قبول باشه می‌گم. ما رو از شنیدن نظرات زیباتون محروم نکنید حرفی، حدیثی، انتقاد و پیشنهادی بود با جان و دل پذیرا هستم. ان شاءالله خدا توفیق بده برای رمان‌های آینده که ارسال می‌شه رعایت کنیم کتاب خوب بخوانیم 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
📍مدرس خیابانی استاندار سیستان و بلوچستان شد. ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود ✅@matinchamran
🍃ایمان، در هوای صاف و زمین آرام، محک نمیخورد. تکان و طوفان، آغاز پرسش است. شوک، عمقِ ریشه هایِ اندیشه را نشان میدهد. شوک، شک میآفریند. به راستی ارتداد از بهترین کتابهایی ست که خوانده ام؛ مرا به کوچه و خیابانهایِ تهرانِ دهه پنجاه می برد... برای یامین پور نوشتن همین یک کتاب کافیست... بوی خوشی دارد مبارزه در راه ایدئولوژیت... آرامشِ عجیبی دارد. اساساً این باور، عقیده و یا ایدئولوژی(هر چه شما اسمش را می گذارید) انسان را زنده نگه می دارد، رشد می دهد... انسانِ مبارز برای خودش آرمانگرایی می کند... که شاید روزی به آن برسد... {از طرف یک جوانِ جامانده از دهه پنجاه} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📍اگر بپرسند: به کدام دوره زمانی دوست داری برگردی؟ خواهم گفت: تهرانِ دهه پنجاه و کردستانِ دهه شصت... 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
📍چقدر این استوریِ آقای یامین پور خوب ست... {دوستانی که قبل از رشدِ علمی، کنشگریِ مجازی را یاد میگیرند. قبل از مطالعه، حرف زدن را و پیش از تحلیل، موضع گرفتن را} جامعه مذهبی و انقلابی در حال حاضر معتادِ کلیپ و پُست و پادکستِ با محتوای انقلابی شده! قبل از آنکه وارد عرصه رسانه ای نیروهای انقلاب شوید، بایستی پژوهشگرِ انقلابی شده باشید! ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📍مدرس خیابانی استاندار سیستان و بلوچستان شد. ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود ✅@matinchamran
📍یادداشتِ مدرس خیابانی تاریخ ۱۴۰۰/۰۶/۲۲ دیروز واقعاً ناراحت شدم که وزیرکشور آقای مدرسِ خیابانی را به عنوان استاندار سیستان و بلوچستان معرفی و در هیئت دولت تایید و منصوب شد!!! مهمترین، اصلیترین و ساده ترین کار قبل از تعیینِ فردی برای مسئولیتِ استانی و کشوری این است که بررسی شود آیا آن فرد پاکدست بوده؟ آیا ساده زیست بوده؟ آیا خود و اطرافیانش از رانتی استفاده نکرده اند؟ آخه نجومی بگیر آن هم در دولت آقای رئیسی و از هم فاجعه بارتر به عنوان استاندار سیستان و بلوچستان!!! که نماد محرومیت و تبعیض در جمهوری اسلامی است... این چه کاری بود که کردند؟ یکی از بهترین افراد برای این مسئولیت آقای سعید محمد بود که نگذاشتند! ایشان ابتدا قرار بود کاندیدای ریاست جمهوری شوند که از سوی شورای نگهبان صلاحیت شان تایید نشد. برخیها گفتند عیبی ندارد، حتماً در دولت آقای رئیسی، وزیر راه و شهرسازی خواهند شد که نشد! بعد گفتند باز هم عیبی ندارد، حتماً استاندار سیستان و بلوچستان خواهند شد که ان شاءالله تحولی در آنجا ایجاد خواهند کرد که باز هم نشد! باز برخی بزرگواران نیایند و بگویند مگر سهمی خواهی ست؟ خیر بنده با حضور آقای سعید محمد در انتخابات ریاست جمهوری مخالف بودم و بارها در کانال اعلام کردم؛ اما اینجا بحث شایسته سالاری، تجربه و تخصص است که بدون شک آقای محمد از آقای مدرس خیابانی برتر است. {شماره یک} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📌در روزی که همه از انتصابِ استاندار سیستان و بلوچستان ناراحت هستند و از آقای رئیسی و هیئت دولتِ ایشان انتقاد میکنند؛ عده ای هم هستند که میگویند آقای مدرس خیابانی انتخاب بسیار خوب و شایسته ای برای استانداریِ سیستان و بلوچستان بوده است!!!! بخوانید:👇 🔴ویژگی‌های حسین مدرس خیابانی به عنوان استاندار سیستان و بلوچستان 🔸 کارشناسی مهندسی مواد و متالوژی 🔸 کارشناس ارشد مهندسی صنایع 🔸 دوره دکترای مدیریت استراتژیک 🔸 مدیرعامل گروه مدیریت سرمایه‌گذاری امید وابسته به بانک سپه 🔸 قائم‌مقام وزیر صنعت، معدن و تجارت در امور بازرگانی 🔸 مدیرعامل شرکت فولاد خوزستان 🔸 مدیرعامل و عضو هیات‌مدیره شرکت هلدینگ سرمایه‌گذاری مهر اقتصاد ایرانیان 🔸 رییس هیات‌مدیره گروه تراکتورسازی ایران 🔸 نایب‌رییس هیات‌مدیره گروه توسعه معادن روی ایران ◀️ با توجه به تجربه و تخصص مدرس خیابانی در حوزه اقتصاد و سرمایه گذاری های اقتصادی ایشان یکی از بهترین مدیران اجرائی برای استان محروم سیستان و بلوچستان است. ◀️ عمده محرومیت های استان سیستان و بلوچستان تاکنون عدم جذب سرمایه گذار در حوزه های مختلف اقتصادی، نرخ بالای بیکاری و نیز عدم استفاده از ظرفیتهای صادرات و واردات بخصوص با توجه به هم مرز بودن با پاکستان و نیز اتصال به آبهای آزادبوده است. ◀️ قطعا یک مدیر اقتصادی و عملیاتی با تجربه و تخصص در امر سرمایه گذاری و امور بازرگانی میتواند به بسیاری از نیازهای این استان و استانهای همجوار پاسخ مثبت دهد. ◀️ یکی دیگر از محاسن مدرس خیابانی برای این پست عدم سیاسی بودن ایشان هست که این ویژگی میتواند در حوزه های مدیریتی استان کمک شایانی برای او و مردم محروم استان سیستان و بلوچستان باشد. بنده به این افراد👆 لقبِ قبیله گرا میدهم... هر آنچه قبیله خودی انجام دهد، فوق العاده ست و بهترین کارِ ممکن را انجام داده! و هر آنچه قبیله غیرخودی(دشمن) انجام دهد، بدترین کارِ ممکن ست! {حتی اگر دشمن همان کارِ قبیله خودی را انجام داده باشد مثال: آقای مدرس خیابانی در دولت آقای روحانی از دیدگاه برخی انقلابی ها یک نجومی بگیر است؛ اما به محض انتصابش در دولت آقای رئیسی یک انتخابِ شایسته است!} {شماره دو} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
📌در روزی که همه از انتصابِ استاندار سیستان و بلوچستان ناراحت هستند و از آقای رئیسی و هیئت دولتِ ایشا
📌نقدِ علمی به این تعریف و تمجیدِ قبیله گرا گونه: "سابقه" و "عملکرد" دو واژه ای ست که اکثریتِ جامعه دچار اشتباه بین آنها شده و این دو را از لحاظ مفهومی یکسان میدانند. معمولاً توجه ای به تفاوت آنها نمیکنند و به سادگی از کنار آن میگذرند! سابقه یعنی در طولِ مدتِ خدمت چه مسئولیت و منصب هایی داشته اید؟ {که غالباً اگر دوست و آشنایی بین مسئولینِ کشوری داشته باشید، به راحتی میتوانید چند مسئولیتِ همزمان! را کسب کنید؛ مخصوصاً عضو هیات مدیره شدن مثل آب خوردن است!} به تعداد عضو هیات مدیره بودنِ آقای مدرس خیابانی دقت کنید👆 بین خودمان بماند طرف{یک شخصیتِ مهم} به خاطر اینکه کارنامه سوابقی اش خالی نباشد [چون برای گرفتنِ مسئولیتِ جدیدِ مهم، ظاهر خوبی ندارد] به دوستش [که مسئولیتِ کشوری داشته] گفته که برای او در حد سه تا شش ماه حکم مشاور و عضو هیات مدیره یکی از شرکتها را بزند تا خدای ناکرده لیست کارنامه سوابقش کم نباشد! اما عملکرد چیست؟ عملکرد همچون سابقه داشتن مثل آب خوردن نیست! عملکرد یعنی در آن منصب و مسئولیتی که داشته اید، تاکنون چه کرده اید؟چه وعده هایی داده اید؟ لیست اقدامات تان چه بوده؟ آیا به وعده هایتان عمل کرده اید؟ آیا تحول ایجاد کرده اید؟ که غالباً اگر شما دقت کرده باشید شخصیت هایی که میخواهند مسئولیتِ کشوری و استانی بگیرند، لیستِ سوابقِ خود را می گویند نه اقدامات و عملکردِ خود را! {شماره پایانی} ✍میم_چمران ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
📌سخنی ناب روزی امتحان جامعه شناسی ملل داشتیم. استاد سر کلاس آمد و میدانستیم که 10 سئوال از تاریخ کشورها خواهد داد. دکتر بنی احمد فقط 1 سئوال داد و رفت: مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر در تاریخ معروف است؟‼️ از هر که پرسیدم نمیدانست. تقلب آزاد بود چون ممتحنی نبود اما براستی کسی نمیدانست. همه 2 ساعت نوشتیم از صفات برجسته این مادر؛ از شمشیرزنیش، از آشپزی برای سربازان، از برپا کردن خیمه ها در جنگ، از عبادتهایش و … استاد بعد 2 ساعت آمد و ورقه ها را جمع کرد و رفت. 14 تیر 1354 برای جواب آزمون امتحان تاریخ ملل رفتیم. در تابلو مقابل اسامی همه با خط درشت نوشته شده بود مردود! برای اعتراض به ورقه به سالن دانشسرا رفتیم. استاد آمد گفت کسی اعتراض دارد؟⁉️ همه گفتیم آری! گفت خوب پاسخ صحیح را چرا ننوشتید؟! پرسیدیم پاسخ صحیح چه بود استاد؟ گفت: در هیچ کتاب تاریخی نامی از مادر یعقوب لیث صفار برده نشده، پاسخ صحیح "نمیدانم" بود. همه 5 صفحه نوشته بودید اما کسی شهامت نداشت بنویسد "نمیدانم"!❌ ملتی که همه چیز میداند ناآگاه است. بروید با کلمه زیبای نمیدانم آشنا شوید، زیرا فردا روز گرفتار نادانی خود خواهید شد… ما گرفتار نادانی خود شدیم… 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
Dhuha(1).pdf
6.99M
♡‌‌﷽♡ 🌳📚🍩☕️ ✍به قلم شین الف🍃 پی دی اف کامل رمان پیرشدن به سن نیست! به این است که: ورزش نکنی، کتاب نخوانی... عاشق نشوی، هدیه ندهی... محبت نکنی، مهمانی نروی... پیری به سن نیست به کیفیت دل است! در یک کلبه‌ی جنگلی پذیرای شما خوبان هستیم به صرف جرعه ای کتاب قرار ما روزانه ساعت ۳_۴ عصر با رمان زیبای ضحی بجای اینکه چندتا کتاب بخونی یک کتاب خوب رو چند بار بخون وقتی که تو خونه نشستی و نمیتونی سفر کنی به فکرت پَر و بال بده و ذهنت رو پرواز بده به گوشه گوشه‌ی دنیا و حال دلت رو خوب کن📚🦋 رمان ضحی از اون رمان‌های حال خوب کنه از اونا که جواب خیلی از سوالاتت رو میگیری [از این پیام چند ماه می‌گذره، باورتون می‌شه‼️ و حالا ما چند روزی هست که رمان ضحی رو تموم کردیم اینم پی‌دی‌اف کامل تقدیم نگاهتون به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی‌ست... 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
📍معرفی نویسنده📚 ولفگانگ گوته✅ چند نکته از زندگی گوته: ☑️بیش از ده هزار نامه و سه هزار طراحی از گوته به جا مانده است. ☑️او در سن ۲۵ سالگی یک چهره مشهور ادبی به شمار رفته و در سال ۱۷۷۵ به خاطر رمان «رنج‌های ورتر جوان» به موفقیت زیادی رسید. ☑️او در جنبش‌های ادبی متعددی شرکت داشت. ☑️گوته جدای از ادبیات و دانش، در سیاست نیز دستی داشت. ☑️کمک‌های او به نقشه‌کشی پارک گیاه‌شناسی وایمار و بازسازی کاخ دوک که در سال ۱۹۹۸ هر دو جزو میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیدند، قابل ستایش است. ☑️اولین کار علمی بزرگ گوته کتاب «دگردیسی گیاهان» بود که بعد از بازگشت از ایتالیا در سال ۱۷۸۸ نوشته شد. ☑️در سال ۱۷۹۱، او به مدیریت تئاتر وایمار گماشته شد و در سال ۱۷۹۴ دوستی خود را با «فردریش شیلر»، نمایشنامه نویس، تاریخ نگار و فیلسوف برجسته آغاز کرد. ☑️در همین زمان مدیریت، او دومین رمان خود یعنی «کارآموزی ویلهلم مایستر» را نوشت. ☑️ فائوست یکی از برجسته‌ترین آثار او در تاریخ ادبیات اروپا به شمار می‌رود و آهنگسازان زیادی مانند موتزارت، شوبرت یا بتهوون را تحت تأثیر قرار داد. ☑️ فیلسوف آلمانی، « آرتور شوپنهاور »، رمان کارآموزی ویلهلم مایستر را یکی از چهار رمان برتر آن زمان نامید. ☑️تمام خواهرها و برادرهای او به جز «کورنلیا» در سنین پایین درگذشتند. ☑️پدر و معلم‌های خصوصی او تمام رشته‌های مهم آن زمان به ویژه زبان‌های گوناگون مانند لاتین، یونانی، ایتالیایی، انگلیسی و عبری را به او آموختند. ☑️او حتی در زمینه رقص، سوارکاری و شمشیربازی نیز آموزش دید. ☑️اگر چه علاقه اولیه او به طراحی بود اما خیلی زود به ادبیات روی آورد و در آن ماندگار شد. ☑️او از سال ۱۷۶۵ تا ۱۷۶۸ در دانشگاه لیپزیگ به تحصیل حقوق پرداخت. ☑️در سال ۱۷۷۰ او با نام مستعار اولین مجموعه شعرش را منتشر کرد. 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
🍃یَاس، آفت بزرگی ست نباید بگذاریم جلو بیاید نباید شورِ مبارزه جایش را به خستگی و وادادگی و کوفتگی بدهد. برای یک مبارز، یکنواختی عین مرگ ست... ارتداد {از طرف یک جوان جامانده از دهه پنجاه} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍جامعه را تحلیلگر و پژوهشگر بار بیاورید... ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود ✅@matinchamran
📍شاید مصاحبه تی وی پلاس با چند دختر و پسرِ نوجوان و جوانِ طرفدارِ محمدرضا گلزار را دیده اید که مجری از آنها از دنیای بدون گلزار میپرسد... برای بسیاری از جامعه مذهبی و انقلابی این سوال درست شده که مگر چنین چیزی امکان دارد؟ حتی برخی از بس شگفت زده شده اند، رو به ساختگی بودن مصاحبه آورده اند. بنده با ساختگی و یا واقعی بودن این مصاحبه کاری ندارم؛ اما چنین حقیقتی مخصوصاً در قشر نوجوانِ جامعه وجود دارد. میتوان گفت بخشی از قشر نوجوانِ جامعه فداییِ گلزار هستند! چند سال پیش یکی از اقوام نزدیک بنده که نوجوانی بود، داستانی را برایم تعریف کرد. داستان از این قرار بود که گفت: دوستم برای دیدن محمدرضا گلزار با کلی ذوق از مشهد به تهران میرود. انگار اکران فیلم سینمایی بوده و قرار بوده گلزار در آن اکران حضور پیدا کند. خلاصه گلزار می آید و چند دقیقه ای صحبت میکند و میرود. در هنگام رفتن، زمانی که سوار ماشین میشود و شروع به حرکت میکند، این دختر خانم جلو می آید تا با گلزار(که درون ماشین نشسته بود) عکس سلفی بگیرد. گلزار هم بی توجه به او با ماشین از روی کفشِ آن دختر خانم رد میشود. تصور نکنید آن دخترخانم افسردگی پیدا کرد که گلزار به او توجه نکرده است. برعکس؛ آن کفشِ رد شده با ماشینِ گلزار را به اتاقش برد و همانند یک جام طلایی فوتبال در بهترین قسمت اتاقش گذاشت تا هر روز با کلی ذوق به آن نگاه کند و انرژی و انگیزه بگیرد! نوجوانانِ امروزِ جامعه، هر کدام به یک یا چند سلبریتیِ ایرانی یا خارجی چنان علاقه ای دارند که حاضرند جانشان را فدای او کنند! این حقیقتی غیرقابل انکار است... ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده می شود ✅@matinchamran
4_5866182284108893008.mp3
3.78M
🎧 باهم گوش کنیم موسیقی بی‌کلام موسیقی Run Deep اثر مایک هاو نوازنده چندین ساز و آهنگساز انگلیسی گیتار آکوستیک بسیار زیبا، آرامشبخش و دلنشین 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
🍃📽معرفیِ فیلمهایِ مفید و تماشایی: مستندِ "برادران خونی مالکوم ایکس‌ و محمدعلی" یکی از طولانی ترین مستندهاست که به مالکوم ایکس و محمدعلی کلی میپردازد و از این لحاظ که امسال هم تولید شده، بسیار جالب میباشد. این مستند چند نکته جالب و عجیب دارد؛ حتماً ببینید... 🪴کارخانه تولیدِ حال خوب|کانالِ میم.چمران ✅@matinchamran
°•|میم.چمران|•°
🍃📽معرفیِ فیلمهایِ مفید و تماشایی: مستندِ "برادران خونی مالکوم ایکس‌ و محمدعلی" یکی از طولانی ترین م
✍نکاتی که بنده از این مستند👆 برداشت کردم را عرض میکنم: گروه "امت اسلام"، گروهی است که اعضای آن از سیاه پوستانِ مسلمانِ آمریکایی تشکیل شده است. اعضای این گروه لباس های متحدالشکلی دارند(مشابه نظامی ها) و رهبر گروه را فرستاده و پیام آور خدا میدانند! به عبارتی به هیچ وجه نباید مخالف سخنان و دستوراتِ رهبر گروه صحبتی کنند و یا رفتاری را مرتکب شوند. در یک جمله: مخالفت با رهبر گروه، گناه نابخشودنی ست. رهبر این گروه در بازه زمانیِ حضورِ مالکوم ایکس در این گروه، فردی به نام الایجا محمد بود که هم اکنون رهبری آن به دست لوییس‌فراخان میباشد. مالکوم ایکس پس از اسلام آوردن به گروه "امت اسلام" پیوست و یکی از شخصیتهایِ ارشد این گروه شد. اما اختلافات مالکوم با الایجا محمد باعث شد که او از گروه امت اسلام جدا شود! جداییِ مالکوم دلایل مختلفی داشته است اما یکی از مهمترین آن، موضع گیری بر سر ترور رئیس جمهور آمریکا، جان اف کندی، بود. الایجا محمد پس از ترور کندی گفت ما از این اتفاق بسیار شوکه(ناراحت) شدیم و کندی حامی سیاه پوستان بود. الایجا محمد تاکید کرده بود اعضای گروه در این باره نباید هیچ نظری بدهند.(یعنی حرف، حرف منه) اما مالکوم برخلاف سخن و تاکیدِ الایجا محمد سخنرانی کرد! و از کشته شدن رئیس جمهور آمریکا ابراز خوشحالی کرد! الایجا محمد سخنانِ مالکوم را رد کرد... از اینجا به بعد الایجا محمد، مالکوم را ممنوع الفعالیت کرد؛ یعنی مالکوم دیگر حق نداشت با برچسب گروه امت اسلام سخنرانی کند و اعضای گروه هم حق نداشتند با او ارتباطی داشته باشند! با اینکه مالکوم در اعتقادات و باورهای اسلامی مدیون الایجا محمد بود اما از آن روز به بعد دشمنی را در پیش گرفتند و محمدعلی کلی هم که یکی از طرفدارانِ سرسختِ الایجا محمد بود رابطه برادرانه اش با مالکوم را قطع کرد. این اتفاق بنده را یاد مباحثه(مشاجره) داغ بین شهید آیت و شهید بهشتی در روز هفتم تیرماه 60 انداخت. شهید بهشتی بر این باور بود که اگر تشکیلات و حزب(جمهوری اسلامی) به یک نظر نهایی رسیدند، باید اعضای تشکیلات مطیع آن عقیده(نظر) باشند و قبول کنند اما شهید آیت این نگاه را قبول نداشت... همین موضوع بین الایجا محمد و مالکوم ایکس افتاد! به نظر بنده باید ابتدا نظرِ نهاییِ تشکیلات که اشتباه میباشد را همراه با عقیده و دیدگاه درست(و همراه با مستندات) گفت؛ چنانچه باز هم تشکیلات بر نظر خودش پایبند بود، آنها به راه خود و ما هم به راه خود... قرار نیست عقیده و دیدگاه درست را فدایِ تشکیلات کنیم! در این موضوع[پذیرفتن نظرنهاییِ تشکیلات]، گروه امت اسلام(در قضیه ترور کندی) و حزب جمهوری اسلامی(در قضیه میرحسین موسوی) مشابه هستند. {دقت کنید اینجا یک مساله گفتمانی، اعتقادی و ایدئولوژیک ست نه یک مساله اجرایی} ⛔️اینجا حقیقت طور دیگری دیده میشود ✅@matinchamran