#بهشت_زهراس #شهید_علی_خلیلی #معرفی_کتاب_خوب #کرونا #شهید_علی_نیری #سرباز_ارتش_بهشت_زهراس #مترو_حرم_مطهر #چرخ_باری #استخاره #نیکمت #تقویم_۹۹ #سررسید_۹۹ #تقویم_حاج_قاسم #تقویمه_یازهراس #مادر_شهید #طلبه_پایه_هفت #دانشجو_دانشگاه_قم #دانش_آموز_ششمی #همکلاسی_پسر_شهید_احمدی_روشن #ساکن_قیطریه #بی_حجابی_زائران_شهدا #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #ترویج_احکام #مسابقه_احکام
#بهشت_زهراس #شهید_علی_خلیلی #معرفی_کتاب_خوب #کرونا #شهید_علی_نیری #سرباز_ارتش_بهشت_زهراس #مترو_حرم_مطهر #چرخ_باری #استخاره #نیکمت #تقویم_۹۹ #سررسید_۹۹ #تقویم_حاج_قاسم #تقویمه_یازهراس #مادر_شهید #طلبه_پایه_هفت #دانشجو_دانشگاه_قم #دانش_آموز_ششمی #همکلاسی_پسر_شهید_احمدی_روشن #ساکن_قیطریه #بی_حجابی_زائران_شهدا #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #ترویج_احکام #مسابقه_احکام
دیروز، پنجشنبه از فعالیت فرهنگی #بهشت_زهراس که برمی گشتم در پله برقی مترو دیدم دو خانمی که چه با وسواس دستکش های نازک نایلونی خود را دست کرده بودند و دست به هرجایی نمی زدند....
اما موهایش گناه بود در معرض انظار
با بار چرخم از آنها زدم جلو... رسیدم یکجا نشستم. از من که خواستن عبور کنند گفتم موهایتان را بپوشانید مریضی می شوید ها
گفت عیب نداره!!!!!
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #بی_حجابی_بی_حجاب_ها
#مترو_نوشت
. با دوست مان داشتیم صحبت می کردیم دیدم دست برد سمت کولهش کاغذ در آورد چیزی نوشت بقیه کاغذ را گذاشت داخل کوله.
ذهنم سوال شد چه چیزی نوشت برای جی نوشت!
اول گفتم می خواد به من بدهد
دیدم یکدفعه رفت سمت راست
هرچی دنبال گذاشتم دیدم دختر بی حجابی نیست که به اون بدهد ...
دیدم رفت رفت ...
معمایی شد برام به چه کسی می خواهد بدهد کاغذ را؟
دیدم یک آقایی ست که با لباس ورزشکارهای والیبالیست که کل دست ها و مقداری از ران ک زانو عریان بود ...
کاغذ را داد آمد ...
گفتم عجب چطور دیدی
تقدیر و تشکر کردم ازش
ایشان کسی بودند که در مسابقه احکام #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر شرکت کرده بودند و جایزه برهگده بودند در #بهشت_زهراس
با من شرط ها را مرور می کرد موقع پیاده شدن دیدم آن آقا را گفتم از جهت شرعی که نمی توانیم بگیم منگر است اما از جهت قانونی چرا
مطلع ِعشقآنه
امر به معروف های امروز
#بهشت_زهراس:
رفتیم بالاسر مزار پدر رفیقم که جانباز۲۵درصد بود.
نزدیک مزار پدرشان، چندتا دختر که موها بلند را لخت گذاشته بودند بیرون... لکن دوتا مرد هیکلی کنارشان بود... من کمی بی حال بودم... اما رفیفم رفت تذکر داد و نترسید و چیزی هم نشد ...
.
داخل مترو خط یک :
.
فکر کنم ایستگاه علی آباد را رد کرده بودیم که دوتا دختر با موها بلند و لخت و عریان وارد شدم
رفیقم: ای وای اینا را دیگه چی کار کنیم!؟ به نظرم تعمدی بیرون گذاشتن... گوش نخواهند کرد...
گفتم کاری ندارد صبر کن بینیم اونا زودتر پیدا می شوند یا ما. اگر اونا زودتر پیاده شدند بهشون میرم میگم اگر من که باز میرم میگم میرم.
.
تو این بحث ها درگوشی بودیم که یکی از #دخترها که(پاهاشون برهنه بود صندل پاشان و مچ بالاتر لخت... صورت آرایش) ...
دقیقا کنار من آمد ایستاد
دچار درکیری ذهنی بودم: چی بگم؟ از چی شروع کنم 🤔
یه لحظه حس کردم دوقلو اند خدا انداخت زبونم بگم
دوقلو یید؟
_بله.
سریع دست کردم توی نایلون جوایز ام... دوتا تقدیم جیبی حاج ق اسم درآوردم بهش دادم
گفتم یکیش براشما یکی هم برای خواهرتون...
...
گفت ممنون.
گفتم فقط این موهاتونو بزارین تو گناهه ...
این دختره رفت پیش خواهرش یکیش را داد به اون یکی.
آن خواهره گفت چقدر میشه
گفتم هیچی
فقط یک عرضی داشتم به خواهرتون گفتم
.
باورتون نمیشود بعدش دوتاشون شروع کردند موها بلندددد شونو تو لباس شان...
باز پرسید چقدر میشه؟ گفتم #هدیه بود
خیلی لحظه لذت بخشی بود...
من باب تشکر، یک کتاب شناسنامه شهید حاج ق اسم را هم درآوردم بهشون بدهم
البته از رفیقم پرسیدم خودکار و کاغذ داری پیشت؟
گفت آره
اصلا حال نداشتم اما شروع کردم یک متن نوشتم گذاشتم لا آن کتاب بهشون دادم.
.
دوتا دختر۱۹ساله با یک بیان نرم و #محبت یک مقدار زیادی از گناه علنی شان کاهش پیدا کرد ...
.
امام زمان عج شب جمعه یی قبول بفرما ... #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#بی_حجابی
هشت هزارتومان در راه اسلام و حجاب دوتا دختردوقلو۱۹ساله خرج شد تقبل الله منا هذا بضاعتنا
داستان و تجربه #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر را باید بنویسم جمعه غروب در نسبر #بهشت_زهراس به منزل ... خط یک مترو....
هزینه اسنپ نبود. مجبور بودم بخاطر درد کمر.
چندنفر خیر پیدا شد هزینه اسنپ داده شد رفتم.
اسنپ گرفتم ۳۷هزارتومان.
حدود۴ رسیدم سرمزار. اما راه را بسته بودن بخاطر مراسم با خواهش به سدباز که اسنپ است برمی گردد قبول کرد ماشین برود داخل.
.
البته نبود آدم محسوس بود که کمتر شده بود.
#مزارشهدا_تهران #بهشت_زهراس
#جوائز #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #احکام #مسابقه