هدایت شده از ۲واجب فراموش شده
داشتم آماده می شدم که بزنم بیرون.
مادر شروع کرد داد سخن را که:
ما جمعه کوه بودین زن ها این طورو دخترها آنطور برهنه بودند ...
به داداشت می گفتم این ها حیا ندارند!؟
داداشت(کوچکتره ها) می گفت تو نگاه نکن
.
.
بعد رو به من می گفت تو هم دیدی چیزی نگی ها!
گفتم نگی پای تو هم می نویسند
گفت نخیر قبر اون حدا قبر ما جدا
گفتم اولا فعلا که قبر نگذاشتند ثانیا تو همون قبر می پرسند چرا دیدی چیزی نگفتی؟!
پای تو هم گناه او را می نویسند
.
#به_من_چه
#به_تو_چه