هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۲۴۳
#فرزندآوری
من سی و شش سالمه، بیست سالگی ازدواج کردم با اینکه بچه ها رو خیلی دوست داشتم ولی برای خودم از ته دل دعا میکردم خدا بچه نده !!!
من عاشق همسرم بودم فکر میکردم اگه بچه دار شیم حس خودم بین بچه و اون تقسیم میشه و همینطور ارتباطمون کمرنک میشه!! هر کی هم ازم سوال میکرد با شوخی میگفتم من دو سه قلو میخوام 😄 نعوذ بالله فکر میکردم از خدا برنمیاد😶
به خاطر همین فکرهای بچه گانه بعد چهار سال تقریبا ناخواسته خدا یه دختر بهم هدیه کرد سر بارداری و به دنیا اومدن دخترم و بعدش که یه مشکل جزئی کلیه داشت، خیلی اذیت شدم به خاطر همین خیلی از مادر شدنم لذت نبردم و این باعث شد بارداری دومم با شش سال فاصله باشه و باز هم ناخواسته ولی خیلیییی شیرین، دخترم خیلیی شیرین و در عین حال شلوغه با اینکه الان هفت سالشه از دیوار راست بالا میره ...😘😘
طبق همون باور غلطی که تو نسل ماها جا انداختن، منم با داشتن دوتا بچه خودمو خوشبخت تصور میکردم. گوشمم بدهکار کسی نبود همینجا بگم ما چهار خواهریم که هر کدوم از اونا با وجود سن کم حداقل سه تا بچه دارن ...
منم همون شوخی رو تکرار میکردم که دوقلو میخوام ...اگه خدا میده بده !!
دختر کوچیکم شش سالش بود و منم سی و پنج ساله، همسرم بچه میخواست و با شوخی میگفت حالا که ولی امرم دستور داده صد تا به من میرسه 😂😂😂 بچه هام هم دعای روز و شبشون داشتن نینی بود...
سال قبل سه روز تو خونه مون روضه گرفتم و به امام حسین متوسل شدم بلافاصله باردار شدم. گفتم اگه پسر باشه اسمشو به عشق امام حسین علیه السلام حسین میذارم ولی همسرم میگفت به احترام پدر شهیدش و زنده نگه داشتن یاد و نام ایشون یحیی میذاره. من خیلی مخالف بودم احساس میکردم اسم یحیی با اینکه اصیله ولی کمی بزرگه برا بچه !!
دو ماهه باردار بودم و هنوز کسی اطلاع نداشت جمکران بودیم یه لحظه حالم یه جوری شد دو رکعت نماز خوندم و بعدش تفالی به قرآن زدم این آیه سوره ی مبارکه مریم اومد که ...انا نبشرک بغلام اسمه یحیی... کلا به هم ریختم خیلی هم گریه کردم. اومدیم خونه به همسرم گفتم هر چی شما بگی اونم دید راضی شدم گفت قرعه میندازیم 😅
چند روز بعدش رفتیم مشهد با یکی از خواهرام تماس تلفنی داشتم بهش گفتم روبروی ضریح اقام چی برات بخوام؟گفت هر چی واسه خودت میخوای برا منم بخواه منم همون شوخی همیشگی ... گفتم دو قلو میخوام 😂
گفت اونو انشاالله خدا بهت میده، برا من سلامتی و ...
برای اولین بار با اصرار دکتر سه ما و نیمه رفتم سونو... دکتر ازم پرسید دو قلو باردارین ؟؟؟ اول کمی دُور وبرمو نگاه کردم گفتم با منین؟! گفت بعله و گفت قل اول سمت راست .......ووو
منم شروع کردم گریه و ... گفتم خدایا شکرت که منو لایق این معجزه قرار دادی !!
از شدت خوشحالی داشتم بال در میاوردم بقیه خانواده هم همینطور ...
الان پسرای من چهار ماهو تموم کردن و من هر روز خودمو خوشبخت ترین زن روی زمین میدونم به خاطر داشتن زینب و زهرا و حسین و یحیی
خدا هر روز منو با معجزه های بزرگش غافلگیر میکنه و منم دوست دارم فریاد بزنم و بگم عاشقتم خداااا 😍😍😍😍😍
حالا هم از خدا توفیق و سلامتی خواستم بچه هامو لایق سربازی امام زمانم تربیت کنم و اگه لایقم بدونه اولاد سالم و صالح زیاد بهم عطا کنه
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۲۴۶
#فرزندآوری
#عقیم_سازی
باسلام وقتی پیامی که درباره پیشنهاد عقیم سازی بود، خوندم، یاد خودم افتادم واقعا همینطوریه؛ وقتی به دکترم گفتم میخوام لوله هامو ببندم، خیلی استقبال کرد. با وجود اینکه من هنوز ۳۵ سال داشتم و الان خیلی افسوس میخورم که چرا هیچ کس مخالفت نکرد و منو از تصمیمم منصرف نکرد😔
البته همه اینطور نیستن ولی وقتی بچه چهارمم رو باردار بودم موقع سونوگرافی تو بیمارستان و دکتر هر وقت میخواستم بگم چهارمیه، خجالت میکشیدم و همه با تعجب برخورد میکردند انگار یه جرمی مرتکب شده بودم 😳😔
اطرافیان از پدر و مادر بگیر تا مادر شوهر و پدرشوهر که دیگه هیچی اصلا باخجالت و ترس آنها رو از بارداریم سومی و چهارمی باخبر کردم، فامیل هم که دیگه معلومه نگاه های تمسخر آمیز و پر سرزنش😢
خلاصه که فکر کنید در دوران بارداری که یک خانم باید بهش آرامش بدن باید به چه چیزایی فکر میکردم، واقعا هنوز خیلی طول میکشه تا این باور غلط فرزند کمتر..... از ذهن مردم پاک بشه، من به عنوان یک خانم که با این عقاید غلط اطرافیان جنگیدم و پیشقدم فرزندآوری شدم واقعا کار سختیه 😅 اما شدنیه...
نمیدونم چطوری دیگران به خودشون اجازه میدن تو خصوصی ترین مسئله آدم که تعداد فرزندان هست دخالت کنند و یکسره بگن دیگه بسه😳 من که از دومین بچم همش اینو شنیدم دیگه بسه..
الانم از کاری که تحت تاثیر حرف دیگران کردم. (عقیم سازی) شدیدا پشیمونم.
بچه داری راحت نیست ولی شیرینه با همه سختیاش. البته من چون پسر اول و دومم به فاصله دو سال به دنیا آمدند و بچه اول (چون خودمون تجربه نداشتیم) خیلی گریه و بیقراری میکرد و شیطنت داشت. شاید اگر خدا فرزند بعدی رو به اون سرعت بهم نمیداد، دیگه به بچه دار شدن فکر نمیکردم ولی الحمدلله پسر دومم فوق العاده آروم بود به لطف خدا🙏بعد اون دوتا دیگه همه میگفتن مواظب باش دیگه بسه، نیاری (از سر دلسوزی) خیلی اذیت شدی.
همین حرفا باعث شد ۸ سال به بچه دارشدن فکر نکنیم اما بعد اون خودم خیلی دلم بچه میخواست ولی متاسفانه بارداری چهارمم در ماه دوم به دلیل از کار افتادن قلب جنین سقط شد😢 و اینجا بود که خدا به من فهموند همه چیز به خواست خداست نه خواست بنده ها تا خداوند نخواد هیچ موجودی پا به این دنیا نمیذاره، دیگه بیصبرانه منتظر نی نی کوچولو بودم حس کسایی که بچه دار نمیشن رو داشتم تا اینکه سومین فرزندم با فاصله ۱۰ سال از دومی به دنیا اومد وخدا وقتی دخترم ۲ سال و نیمه بود، پسر کوچولومونو هدیه داد.
الان به لطف و عنایت خدا پسر اولم ۱۶، دومی ۱۴، دخترمون ۴ سال و نیم و پسر کوچولومون ۲ سالشه.
خدارو شکر میکنم با این کانال آشنا شدم دیگه وقتی پیامارو میخونم میبینم خیلیا مثل من هستن😊
خواهش میکنم
1_ برای بچه دار شدن به حرف دیگران توجه نکنید، خودتون برای تعداد بچه ها تصمیم بگیرید هر چند تا ...
2_من هر دو نوعشو داشتم بچه ها با فاصله کم و زیاد ،باور کنید فاصله کم خیلی بهتر از زیاده
3_ وقتی آدم بچه دار میبینید کمکش کنید. هیچ کس دلش نمیخواد خدایی نکرده بچه هاش با شیطنتشون برای کسی مزاحمت ایجاد کنن، چه میشه کرد بچه هستن دیگه😀
4_ هیچوقت کاری رو نکنید که بعدش پشیمون بشید و راه برگشتی نداشته باشید (عقیم سازی)😔
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۲۴۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
تمامی قوانین زندگی در خانواده من، طبق دستورات اهل بیت علیهم السلام و قرآن حکم میشد نه حرف مردم... از ازدواج گرفته تا مادیات و سبک زندگی😊
ازدواج در سن کم، از طرف خدا و اهل بیت علیهم السلام نه تنها منع نشده، که توصیه هم شده... پس همه عمل کردیم.
البته تربیت ما با بقیه فرق داشت و از سن تکلیف، بیشتر از دغدغه تحصیل، مادرم دغدغه عفت، پاکدامنی و کدبانو بودن ما رو داشتن...
الگو ما حضرت زهرا سلام الله علیها بود. برای همون وقتی ۱۴ ساله میشدیم، برای ازدواج آماده بودیم.
من ۱۴ سالگی ازدواج کردم ما جهیزیه نمیدیم مگر ضروریات زندگی. من اول زندگی تلویزیون، جارو برقی، بوفه، تخت خواب و چیزا که واجب اولیه نبود، نداشتم. همسرم هم ۲۰ سالش بود، تازه کار پیدا کرده بود.
مهریه من چون در روز تولد امام حسین عقد کردم، از همسرم خواستم به نیت ِ . . .
من چون خانه مادرم، بافتنی و خیاطی یاد گرفته بودم، گاهی برای سرگرمی در خانه انجام میدادم و همسرم بیرون خونه روزی حلال میآورد.
کوثر خانم که بدنیا اومد همسرم کارش رونق گرفت، رسمی شد و کم کم روزیمون بیشتر... تلویزیون و جارو برقی برام خرید و از خونه چهل متری به خونه ۶۵ متری کوچ کردیم. الان هم فرزند دوم رو باردار هستم و تصمیم دارم برای افزایش نسل شیعه، فرزندان زیادی بیارم.
البته اینم بگم که تمام خرید خانه ما کالا ایرانیه. همسرم میگه خرید کالای خارجی خیانت به کشور و مذهب شیعه است چون جوانان ایرانی تنها اقتصاد شیعه دنیا رو بدست دارن باید حمایت کرد😊
من درس خوندن رو دوس داشتم اما پرورش انسان رو بیشتر😊
تو اون دنیا بیشتر از تحصیلات عالیه، مادر مفید بودن و همسر خوبی بودن و اینکه چند تا شیعه برای حضرت زهرا پرورش دادم، بدرد من میخوره.
اینکه اون دنیا بتونم سرم رو جلو حضرت زهرا سلام الله علیها بگیرم بالا و بگم این سرباز ها رو من برای فرزند شما امام مهدی عج تربیت کردم.
بنظرم شنیدن این حرف بیشتر حضرت زهرا خوشحال میکنه تا بگم به خاطر گرفتن فوق لیسانس و دکترا، فرصت ازدواج و مادر شدن رو از خودم گرفتم😊
البته اهل مطالعه هستم. به خاطر همین عضو کتابخانه شدم و هر ماه چندتا کتاب می گیرم تا بخونم...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#سوال_مخاطبین
در رابطه با تجربه ۲۵۷
قطعا مثل همه زوجهای دیگه مشکلاتی رو دارن اما این همه احساس لذت از کجا میاد ؟؟؟؟
و اینکه ۳ تا فرزند اولشون خیلی فاصله سنی شون کمه، میخواستم ازشون بپرسین چجوری تونستن؟؟ خیلی سخته واقعا...
#تجربه_من ۲۶۱
#فرزندآوری
#قدردان_همسرم_هستم
من دختری بودم که تو دوران مجردی نمیدونست ظرف شستن یا کار خونه چیه!! دختری لوس و پرتوقع از پدر و مادر، وضعیت اجتماعی و اقتصادی خیلی خوب، مرفه به تمام معنا و البته درس خون...
من شکر کردن و حمد خدا رو بلد نبودم و وا اسفا به من با اون همه نعمت...
موقعی که ازدواج کردم با آقای طلبه درس خارج ۲۵ ساله فکر میکردم زندگی فقط و فقط عشق و احساس، خوشگذرانی، خرج و برج، رستوران رفتن، مسافرت کردن هست ولی کم کم با واقعیت زندگی آشنا شدم و البته افسرده و این همه رویا پردازی برمیگرده به تربیت و جایگاهی که خانوادم برای من که تک فرزند بودم، تو خونه پدریم ایجاد کرده بودن...
من وقتی پسر اولم را باردار شدم از روی بچگیم ذوق کردم، گریه کردم، جیغ زدم ولی وقتی پسرم به دنیا اومد توانایی شنیدن گریه هاشو نداشتم. زورم میومد شب بیدار بشم برای شیر دادن و هزار چیز دیگه که فکر میکردم فاجعه به سرم اومده. پسرم ۱۰ ماهه شد، فهمیدم باردارم سر پسر دومم تقریبا به جنون رسیدم ولیییییییییی یه شب خواب دیدم که حضرت زهرا س (خودم و خانوادم و تک تک فرزندانم به فدای خودشون و اولادشون) به همراه حضرت زینب س انگشتری به من دادن که ۵ تا نگین داشت. خوابمو برای پدرم تعریف کردم، ایشون با خنده و تقریبا شوخی گفتن بابا قراره ۵ تا بچه داشته باشی... منم کلی خندیدم و میگفتم وای خدا نکنه(😂😂 اونوقت بود که خداوند فرمودند هرچی که من میخوام همونه ) و شد.
من فرزند اولم ۱۰ ماهه بود که دومی باردارشدم، دومی ۷ ماهش بود که سومی باردار شدم، سومی یکسال و ده ماهش بود که چهارمی را باردار شدم چهارمی ۲ ماهش بود که پنجمی را باردار شدم.
واقعا سخت بود من خیلی بی تجربه بودم ولی خداوند برای من فرشته هایی گذاشتن که کمک حالم باشن از جملههههههه مادر شوهرم ایشون برای تک پسرش و من واقعا از خود گذشتگی کرد من وقتی باردار میشدم مادر شوهرم بچه های قبلی را میبرد خونشون تا من راحت باشم. همسرم هم تو یه تایمی برام مستخدم میگرفت پولش به سختی جور میشد ولی مجبور بودیم.
همسرم خیلی پا به پام میاد، خیلی درکم میکنه، عشق بین ما همه چیزو لذت بخش میکنه...
شکرا لله و حمدا لله خداوند نعمت به من دادن...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۲۸۷
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#معرفی_کتاب
من ۳۱ سالمه و خداروشکر، مادر ۷ فرزند هستم. در سن ۱۸ سالگی با همسرم که ۲۰ سالشون بود، ازدواج کردم. ازدواج ما تقریبا ساده بود و با یه سفر کربلا زندگی خودمون رو شروع کردیم. جهیزیه ام هم نسبتا ساده بود ولی الان که فکر میکنم میبینم ساده تر از اون هم میشد باشه. گرچه که ما نه مبل داشتیم، نه تخت، نه آینه شمعدان ونه یه سری چیزهای دیگه که ضرورت نداره ولی دوست داشتم که بازم ساده تر باشه...
۲۰ سالم بود که فرزند اولم به دنیا آمد.
تعداد زیاد بچه ها با فاصله کم خیلی خوبه، درسته سختیهایی داره ولی می ارزه، بعدشم دنیا جای راحتی نیستش، یه صبحانه هم بخوای بخوری باید براش زحمت بکشی. آباد کردن آخرت هم تلاش و زحمت میخواد. چه بهتر کاری باشه که مطابق با ذات ما خانمها همخوانی داشته باشه😊
وقتی بچه ها چندتا باشن تربیت هم راحت تره، چون گاهی خودشون پلیس همدیگه میشن و مراقب کارها و رفتار هم هستن😜
فاصله سنی کوچولوهام با هم کمه، بیشتریشون ۲ سال و ۷ ماهه😉 بهم میگفتن درحق بچه ها ظلم میکنی، چون شیرشون رو کامل نمیخورن.....ولی الان که خوشیهاشون رو با هم میبینم با خودم میگم درحقیقت اونایی درحق بچه هاشون ظلم میکنن که یکی یا دوتا بچه دارن و فرزندان شون رو از داشتن خواهر و برادر محروم می کنند. به نظر من همه دلایلی که افراد برای بچه نداشتن یا کم داشتن میارن همش برمیگرده به تنبلیشون... زورشون میاد به خودشون سختی بدن(گرچه ظاهرش سخیته، ولی شیرینیهاش خیلی زیاده) خودشون رو راحت میکنن و بهانه های عجیب و غریب میارن.
همسرم موافق فرزندآوری بودند و در مواقع بیکاری شون، خیلی کمک کارم هستن (گرچه که خیلی مشغله های بیرون از منزل دارن) مخصوصا موقعی که بچه ها کوچکتر بودن،کمک ولی الان که سه تاشون بزرگترن، کمک کارم هستند.
بابت تربیت شون هم باید باز هم خداجون خیلی هوامون رو داره،کتابای تربیتی استاد عباسی ولدی(من دیگر ما)و و چگونه با فرزند خود گفتگو کنم و.... هم در زمینه تربیت فرزند غوغاست که خوندم و چند دوره کلاس هم شرکت کردم.
اوقات بیکاری هم خیلی کم دارم و اصلا تلویزیون نگاه نمیکنم. کلاسهای مختلف شرکت میکنم که برا دین و دنیا و آخرتم مفید باشه، از کلاسهای اخلاق و احکام و.. گرفته تا همسرداری و تربیت فرزند و... حتی کلاس برا بچه های دیگه هم برگزار میکنیم و کار فرهنگی انجام میدم.
خانواده همسرم به شدت مخالف فرزند زیاد هستند و من تا ۴_۵ و گاها تا ۶ ماهگی بارداریم رو از اونها مخفی میکردم. و خانواده خودم هم که از جهت دلسوزی مخالف بودند. ولی نظر من و همسرم اینه که با خدا معامله کردیم، همه سختیهاش رو هم به جون میخریم، ان شاالله ازمون قبول کنه و توفیق بده که فرزندام سربازای امام زمان بشن و در رکاب آقا شهید بشن که چه آرزویی بهتر از این....
یادمه وقتی ۵ تا بچه داشتیم. و مستاجر بودیم، بهمون میگفتن دیگه بسه، کسی بهتون خونه نمیده میخواین چکار کنین؟؟؟ ما هم به دنبال خونه اجاره ای، اما خداجون برامون خونه ای جور کرد که صاحب خونه شدیم و جالب بود که خودمون هم باورمون نمیشد، خب حیف نیست با همچین خدای خوب و مهربون و بزرگی که داریم معامله نکنیم؟ توجه کنین عزیزای گلم ما ابد در پیش داریم که این زندگی۶۰_۷۰ سال ما در مقابلش چشم برهم زدنی بیشتر نیست.... پس حیف نیست این فرصت محدودمون رو از دست بدیم☺☺
حالا بماند که خدا جون به خاطر هر کدوم از این دسته گلام، چقدر به ما لطف کرده و میکنه....
فرزند زیاد هم برا آخرتمون خوبه (افزایش نسل شیعه و محب اهل بیت علیهم السلام) هم برا کشورمون خوبه (جلوگیری از کاهش نسل و پیر شدن جمعیت) و هم برای خودمون خوبه (باقیات الصالحاتن) پس به سختیش می ارزه، حیفه تنبلی کنیم. دو روز دنیا خیلی زود میگذره. ببینیم ما کجای کاریم؟؟☺
ان شاالله خداجون کمکمون کنه و قبل از اینکه دیر بشه و جز افسوس و پشیمانی کار دیگه ای از دستمون برنیاد متوجه بشیم و برای فرزندآوری اقدام کنیم.
من که از همین الان ماتم دارم بچه هام بزرگ بشن چکار کنم😭😭 دوست دارم همینطور کوچیک بمونن و من براشون مادری کنم و باهاشون بازی کنم😜😝
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۲۹۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#هجرت
#سبک_زندگی_اسلامی
من ۱۸ سالگی عقد کردم، ۲۰ سالم بود که فرزند اولم بدنیا اومد.
اون موقع بیخیال درس شده بودم. چون فقط روی فعالیت های هنری متمرکز بودم، ۱۰ سال فقط دوره های خیاطی رفتم و مربی شدم. تمام اون مدت چون بچه هام خیلی کوچیک بودن و پشت سر هم مامانم خیلی کمکم بود.
بعد که خدا دوقلوها رو داد. تصمیم گرفتیم مستقل باشیم. دور از همه یکم به زندگیمون برسیم. خدا ۵ تا دسته گل بهمون داده بود که کلی انرژی و وقت میخواستن برای همین از تهران رفتیم.
۳ سال چابهار بودیم و ۲ ساله که زاهدان هستیم. الان ۵ ساله از همه آشناها دور شدم. چون دیگه تحمل نگاه و حرف های معنی دار بقیه رو نداشتم.
دختر کوچکم مرداد ماه امسال به دنیا آمد. دخترم سه قلو بود، اما قسمت به ماندن همین خانم کوچولو بود فقط...
ما در خانواده ای هستیم که همه تک فرزند یا نهایت دوتا بچه دارن خیلی حرف شنیدم و ناراحت شدم ولی چون خیلی به نظر دیگران اهمیت نمیدم اونا الگوی زندگیم نبودن. من قبل از حرف آقا برای فرزند آوری همیشه میگفتم الگوی زندگی ما اهل بیت علیهم السلام و امامان ما هستن حتی در فرزندآوری... برای همین میگفتم تا جایی که جسم انسان اجازه بده، فرزند باید داشته باشه، خودم دوست دارم به نیت امام هشتم، ۸ فرزند داشته باشم ان شاء الله...
پسر بزرگم کلاس هشتم و در مدرسه تیز هوشان درس میخونه، فرزندان من بچه هایی با مدیریت قوی و تربیت اجتماعی هستن، چون شرایط چند فرزندی بچه هارو اینجوری بار میاره
الحمدالله تا جایی که از دستمون بر اومده براشون انجام دادیم و نگذاشتیم احساس کنن چون تعدادشو
#تجربه_من ۲۹۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#هجرت
#سبک_زندگی_اسلامی
من ۱۸ سالگی عقد کردم، ۲۰ سالم بود که فرزند اولم بدنیا اومد.
اون موقع بیخیال درس شده بودم. چون فقط روی فعالیت های هنری متمرکز بودم، ۱۰ سال فقط دوره های خیاطی رفتم و مربی شدم. تمام اون مدت چون بچه هام خیلی کوچیک بودن و پشت سر هم مامانم خیلی کمکم بود.
بعد که خدا دوقلوها رو داد. تصمیم گرفتیم مستقل باشیم. دور از همه یکم به زندگیمون برسیم. خدا ۵ تا دسته گل بهمون داده بود که کلی انرژی و وقت میخواستن برای همین از تهران رفتیم.
۳ سال چابهار بودیم و ۲ ساله که زاهدان هستیم. الان ۵ ساله از همه آشناها دور شدم. چون دیگه تحمل نگاه و حرف های معنی دار بقیه رو نداشتم.
دختر کوچکم مرداد ماه امسال به دنیا آمد. دخترم سه قلو بود، اما قسمت به ماندن همین خانم کوچولو بود فقط...
ما در خانواده ای هستیم که همه تک فرزند یا نهایت دوتا بچه دارن خیلی حرف شنیدم و ناراحت شدم ولی چون خیلی به نظر دیگران اهمیت نمیدم اونا الگوی زندگیم نبودن. من قبل از حرف آقا برای فرزند آوری همیشه میگفتم الگوی زندگی ما اهل بیت علیهم السلام و امامان ما هستن حتی در فرزندآوری... برای همین میگفتم تا جایی که جسم انسان اجازه بده، فرزند باید داشته باشه، خودم دوست دارم به نیت امام هشتم، ۸ فرزند داشته باشم ان شاء الله...
پسر بزرگم کلاس هشتم و در مدرسه تیز هوشان درس میخونه، فرزندان من بچه هایی با مدیریت قوی و تربیت اجتماعی هستن، چون شرایط چند فرزندی بچه هارو اینجوری بار میاره
الحمدالله تا جایی که از دستمون بر اومده براشون انجام دادیم و نگذاشتیم احساس کنن چون تعدادشون بیشتر از دوستانشون هست، کمبودی خواهند داشت ولی با رعایت قناعت و دوری از تجمل گرایی، همیشه دوست دارم زندگی ساده و زیبایی داشته باشیم ان شاء الله و همسرانی خوبی قسمت بچه هام و
تمام جوانان بشه...
باشگاه میرن استخر میرن و خیلی کارهای دیگه انجام میدن و خوبی این ها این است که از همدیگه خیلی چیزها یاد میگیرن، اخلاق های بد رو به هم تذکر میدن و همه این ها به خاطر تعداد فرزندان هست.
خداوند روزی همه موجودات زنده رو ضمانت کرده البته روزی فقط خوردن نیست. ادب و تربیت درست و آینده خوب و خیلی چیز های دیگه هست
که خود خداوند عنایت میکند ان شاء الله
خانواده ها فکر میکنند برای بچه بهترین وسایل رو بخرن، بهترین پدر و مادر روی زمین هستند در صورتی که فرزند ما بیشتر از هر چیزی نیازمند خواهر و برادر است.
بچه های امروز جامعه ما متاستفانه تک فرزندانی هستن که قدرت مدیریت ندارن و در کارهاشون نمیتونن مستقل رفتار کنن، پسر بزرگ بنده الان توانایی درست کردن بعضی غذا ها رو داره، تمام بچه ها در تمام امور خانه و در تکالیف به همدیگر کمک می کنند. ما در خانه مسئولیت ها رو تقسیم می کنیم تا همه در کنار هم خوش باشیم.
من در خانه گلهای زیادی نگه داری میکنم و مسئولیت آبیاری رو به بچه ها دادم. بچه ها ۴ نوع طوطی دارن که خودشون بهشون رسیدگی میکنن البته در تمام موارد من نظارت میکنم و بهشون توضیح میدم که چکار باید انجام بدن
و تمام این کارها و همشون دوست دارن و خودشون خواستن بخریم.
در حال حاضر دانشجو هستم و در دانشگاه هم علمی کاربردی درس میخونم. وقتی رفتم چابهار، دیپلم هم نداشتم، درسم رو خوندم دیپلم رو گرفتم پیش رو هم خوندم، بعد دانشگاه قبول شدم برای دانشگاه هم علمی کاربردی رفتم که بعد از ظهر ها کلاسام باشه که همسرم پیش بچه ها باشه بعضی وقتها شده بود ایشون نمیتونستن بیان من با بچه ها میرفتم کلاس چون کسی رو نداشتم که مراقب بچه هام باشه. خلاصه خیلی سخت فوق دیپلم رو گرفتم.
از صبح که بچه ها میرن مدرسه بیدارم تا حدود ۱۰ الی ۱۲ شب در طول روز نمیخوابم، چون به کارهام نمیرسم. زمان درس خوندنم هم شب تا صبح هستش. وقتی امتحان دارم شب تا صبح درس میخونم و نمی خوابم. سخت بودنش که واقعا سخته، ولی آدم برای هر چیزی که با ارزش هست، باید تلاش کنه و سختیش رو هم به جون بخره
به نظرم این ها همه عنایت خداست. و من زندگیم رو دوست دارم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
مطلع ِعشقآنه
#تجربه_من ۳۰۶
#فرزندآوری
#سبک_زندگی
من متولد ۶۳ هستم و فارغ التحصیل رشته فنی از دانشگاه شریف. سال ۸۵ ازدواج کردم و با همسرم که ایشون هم شریفی بود برای ادامه تحصیل به کانادا رفتیم. البته من پذیرش نداشتم و ایشون از یکی از بهترین دانشگاه های کانادا پذیرش گرفت. من بعد از رفتنم شروع کردم زبان خواندن و حدود دو سال طول کشید که تافل و امتحانات ورودی دانشگاه اونجا رو بدم. تافل اونجا دادن از ایران دادن بسیار سختتر بود و نمره ای که دانشگاه میخواست هم بالا بود. البته از اولش هم تصمیم داشتم بعد از ورود به دانشگاه بچه دار بشم و با کمک همسرم بزرگش کنیم. دوستام همه میگفتن این چه کاریه و نمیتونی خوب درس بخونی ولی من میگفتم من یه چیز با ارزش تو زندگیم رو فدای یه چیز دیگه نمیکنم. هر چیزی جای خودش رو داره و نمیخوام به خاطر درس ،سن طلایی بچه دار شدنم بگذره.
خلاصه با کلی حساب و کتاب باردار شدم. ولی اصلا حساب ویار رو نکرده بودم. من فقط به زمان بندی بارداری و تولد بچه فکر کرده بودم. درگیر ویار بسسسیار سخت شدم و نتونستم برم دانشگاه و موقعیت اون دانشگاه خوبه رو از دست دادم.
اولش خیلی غصه می خوردم چون من از خیلی دیگه از دوستام از نظر رزومه بهتر بودم و اونها داشتن درس میخوندن ولی من نه. بعد به لطف خدا، واقعا لطف خدا با خودم خیلی فکر کردم. افکارم کلا تغییر کرد. من الان معتقدم که ما قربانیه تربیت غلط و جو غلط آموزشی شدیم. من از ابتدایی تست میزدم که راهنمایی مدرسه خوبی برم که بعد دبیرستان خوبی برم که دانشگاه خوب قبول بشم. یعنی تمام عمرم فقط و فقط تنها ارزش ذهنیم درس بود و موقعیت خوب اجتماعی. خودم و خانوادم خیلی به شرایطم افتخار می کردیم.
ولی بعد فکر کردم که من اصلا برای این منظور خلق نشدم. وظیفه ای که خدا رو دوشم گذاشته از باب زن بودن مادر بودنه. اصلا خدا چرا من رو زن خلق کرد با تمام قابلیت های منحصر به فرد مادری؟ فرضا من اگه بهترین مهندس بشم واقعا کار من رو هیچ مردی نمیتونه بکنه؟ و اینکه چه کاری ارزشش بیشتر از انسان پروری هست؟ من اگه خودم وارد جامعه بشم فقط یه نفرم ولی با بچه هایی که تربیت کنم خیلی حضور بیشتر و موثر تری در جامعه خواهم داشت. خلاصه خیلی در این باب فکر کردم و حرف دارم که الان مجالش نیست توضیح بدم و سرتون رو درد بیارم.
من الان سه تا پسر دارم و چهارمین پسرم رو هم باردارم. انشاالله خدا بهم دختر هم بده ولی به همه دختر دارها سفارش میکنم که اول از همه چیز مادر بودن رو برای دختر هاتون ارزش کنید. دختر باید دلیل خلقت خودش رو بدونه، تمام قابلیتهای خدا دادی رو در وجودش پرورش بده تا بتونه طبق فطرت الهی از وجود خودش و مادر بودنش لذت ببره.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ٣٠٨
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#سبک_زندگی
من یه خانم ۳۱ ساله هستم. ۱۰سال پیش ازدواج کردم. خودم مشهدی هستم و همسرم اهل اصفهان. همسرم در شهر مشهد دانشجو بودن و ما هم دانشکده ای بودیم☺️ ایشون مرد متدین و با اخلاقی هستن شکر خدا.
ازدواجمون خییلی ساده و بدون تجملات بود. خودم و همسرم با هم برا خرید وسایل خونمون به بازار رفتیم و تقریبا هفتاد درصد وسایل لازم برا زندگی مشترک رو ایشون خریدن و اصلا به خاطر جهاز و این رسم و رسومات نه تنها اصراری نداشتن بلکه اصلا اعتقادی به رسوم غلط ندارن. گفتن هرچی لازم و ضروریه برامون خودمون می خریم.
سال ۹۴ اولین بچمون به دنیا اومد یه دختر خوشگل و چشم رنگی مثل باباش😊
بارداری خیلی خوبی داشتم. اصلا ویار و... نداشتم. سختی های زیادی در طی دوران زندگی مشترکمون داشتیم اما همش با ایمان قوی همسرم و توکل کردن به خدا حل شده و شیرینی ها بیشتر نمود داشته تا سختی ها.
دخترم توی یکی از بیمارستانهای دولتی مشهد به دنیا اومد. در جوار حرم امام رضا علیه السلام.
دخترم که به دنیا اومد لحظه شماری می کردم برا دیدنش تا بیارنش و بهش شیر بدم و روی ماهشو ببینم اما بهم گفتن بچتون تو بخش مراقبت های ویژه کودکان هست و مشکل تنفسی داره.
خلاصه حدود یازده روز بیمارستان بودیم و دخترم چهار روزه بود که به خاطر بیماری فتق دیافراگم عمل شد و خداروشکر الان که حدودا چهار سال و نیمه هست دیگه مشکلی نداره.
با مادر همسرم توی یه خونه مشترکاً زندگی می کردم با دو تا برادرشوهر مجرد. حمام و دستشویی و آشپزخونه و همه چیز مشترک بود و فقط برای خواب می رفتیم طبقه بالا که خونه خودمون بود و فقط یه اتاق بود. از صبح که پا میشدم چادر و روسری و ساق دست و جوراب....می پوشیدم و میرفتم پایین.
اما در کنار همسرم که بودم اصلا سختی ها رو نمیدیدم. اونقدر که برای دیگران که از بیرون زندگی ما رو میدیدن زندگی تو این شرایط سخت بود، برای من سخت نبود. چون همسری همراه و باایمان دارم الحمدلله.
دخترم که به دنیا اومد، بنّایی مختصری کردیم و همون طبقه بالا یه حمام و دستشویی و آشپزخونه درآوردیم و تقریبا مستقل شدیم.😍 این هم از رزق دخترم بود. الان دومین بچه مون رو باردارم به لطف خدا وارد ماه چهارم بارداری شدم. و به رزق هر بچه ای شدیدا معتقدیم.
ان شاءالله قصد داریم بچه سوم و چهارمو با فاصله سنی کم بیاریم، با دعای شما دوستان عزیز.
زندگی بالا و پایین زیاد داره اما با توکل به خدا و توسل به ائمه علیهم السلام همه مشکلات قابل تحمله.
به جوونا توصیه می کنم زود ازدواج کنن و زود بچه دار شن تا ان شاءالله نسل شیعه هر روز بیشتر از قبل بشه. ان شاءالله سربازان امام زمان عج روز به روز بیشتر بشن الهی آمین.
کانال «دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۱۲
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
من سال ۸۷ عقد و سال ۸۸ عروسی کردم. عقد و عروسیم بسیار ساده و ازدواج مون دانشجویی بود، همسرم نه سربازی رفته بود نه کار ثابت داشت، سال آخر کارشناسی بود، فقط با ایمان و توکل به خدا تصمیم به ازدواج گرفتیم، با اینکه بالا شهر تهران تو خونه ویلایی و تو راحتی بزرگ شده بودم، زندگیم رو تو خونه اجاره ای ۶۰ متری زیرزمین شروع کردم.
یک ماه بعد از عروسی همسرم کنکور ارشد قبول شد و درسش رو ادامه داد، در کنارش برای تامین پول کرایه خونه و مخارج خونه، تدریس میکرد و حتی پیک موتوری بود. خودم هم کار میکردم و برا کنکور ارشد درس میخوندم، سال ۹۰ قبول شدم و دانشجوی ارشد شدم و سال ۹۱ پسرم به دنیا اومد سال ۹۲ ارشدم تموم شد، و درحالیکه دانشجوی ممتاز بودم و سهمیه دکترا داشتم بخاطر شرایط زندگی و پسرم ادامه ندادم و البته پشیمان نیستم☺️
۴ سال تو اون خونه بودیم و بعد ۱/۵ ساله دیگه بازم یه زیر زمین دیگه اجاره کردیم و ۲ سال بعد یه خونه دیگه و همینطور تا الان در این ۱۰ سال ۵ تا خونه عوض کردیم و هنوز مستاجریم ....
همسرم بعد از اتمام ارشد تازه رفت سربازی و من با یه بچه کوچیک چند ماه تنها بودم و همسرم یه شهر دیگه😞 سال ۹۳ پسر دومم رو باردار شدم، همسرم برای انجام یه دوره آموزشی ۸ ماه نبود، فقط آخر هر دو هفته میومد سر میزد، خیلی دوران سختی بود، من یه بچه کوچیک داشتم که داشتم از پوشک میگرفتمش و یکی باردار بودم....اما با هر سختی بود توکلم به خدا بود و گذشت.
پسرم سال ۹۴ به دنیا اومد و اوایل خیلی سخت بود. بخصوص سرزنش اطرافیان که زود آوردی و .....اما ما راضی بودیم چون فاصله سنی بچه ها سه سال بود و همبازی بودن...
خدا به ما عنایت کرد و همسرم بالاخره بعد ۵ سال زندگی کار ثابت با حقوق کم پیدا کرد و زندگی ما در جریان بود، این سالها فقط اجاره نشینی و اثاث کشی سخت بود بقیش شیرینه و با توکل به خدا میگذره.
چند ماهه عضو کانال عالی شما شدم و تصمیم گرفتم سومی رو بیارم، الان الحمدلله سه ماهه باردارم، از برکت فرزند بگم که با تولد هر کدوم رزقش جلوتر اومد و حالا که سومی رو باردار شدم، بهمون خبر دادن تا چند ماه آینده از طرف کار همسرم بهمون خونه میدن😁😁😁😁
خیلی خیلی خوشحالم، درسته اونم کلی اجاره میگیرن و خونه اش قدیمیه اما بهتر از اثاث کشی هستش.
یه توصیه خواهرانه بگم بهتون تو زندگی به حرفای منفی اطرافیان که تو دلتون رو خالی میکنه، حتی نزدیکان، توجهی نکنین، ما هنوز به خانواده شوهرم نگفتیم که سومین بچمون رو باردارم، چون سر دومی خیلی سرزنشمون کردن، رزق و روزی رو خدا میده،سختی بچه هم اول برای مادره (بارداری و زایمان و...) بعدش پدر... پس الان فکر کنید و وظیفتون رو بشناسین و به این نیت که بچه هاتون سرباز آقا بشن بزرگشون کنین، برام خیلی دعا کنین، محتاج دعای تک تک شما هستم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۳۱۹
#فرزندآوری
#عوارض_سزارین
با سلام خدمت شما و مخاطبان کانال
انصافا کانال بسیار جذابی دارید من اگه چند روز نتونم به کانالتون سر بزنم دلم تنگ میشه و در عوض هر وقت پیامها رو میخونم بهم انگیزه میده و حتی باعث میشه با بچه هام خوش رفتارتر باشم.
من متولد ۶۹ هستم و لیسانس IT و همسرمم هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی. الان خانه دارم و همسرم همیشه با افتخار در مورد خانه داری من صحبت میکنن مخصوصا پیش همکاران شون.
الانم یه دختر خانوم ناز چهارونیم ساله و یه آقا پسر کوچولوی سه ماهه دارم به لطف و مرحمت خدا.
همیشه از موقعی که مقطع راهنمایی بودم دوست داشتم حداقل سه فرزند داشته باشم با وجود اینکه اونموقع ها یادمه فرزند کمتر زندگی بهتر تبلیغ میشد.
با اینکه مادرم و مادرهمسرم خودشون قربانی این سیاست غلط شدند ولی خداروشکر خیلی همراهن و الان تشویق میکنن که فرزند بیشتری بیارید ولی من سر بارداری دومم دیدم که اکثر جامعه دید خوب و مثبتی به فرزند بیشتر ندارن حتی تو دانشگاه همسرم که علوم پزشکی هم هست و زیر مجموعه وزارت بهداشت بعضی از کارمندای خانوم که متوجه بارداری من شده بودن به همسرم اعتراض کرده بودن که چه خبره تو این دوره و زمونه یکی کافیه و این حرفها... ولی من گوشم به این حرفا بدهکار نبود و برای بارداری های بعدی مصمم بودم.
اینم بگم که برای زایمان اولم نظرم زایمان طبیعی بود ولی چون موقعیت جنین بریچ بود و سرش بالا بود اجبارا و با علم به عوارضش، سزارین زایمان کردم و بعد از زایمان خیلی اذیت شدم حتی نمیتونستم موقع راه رفتن قدمو صاف کنم ولی دلیلشو نمیدونستم.
تو بارداری دومم تو دو ماه آخر خیلی خیلی اذیت شدم یعنی هر حرکت جنین یه عذاب شدیدی برای من بود با این حال باز تصمیم گرفتم زایمان طبیعی داشته باشم که با پزشکمم مشورت کردم و گفت که تو متون هم اومده که بعد از دو سال از سزارین ممکنه و توصیه هم میشه زایمان طبیعی انجام بشه ولی گفت که من بالا سرت نمیام و موقع درد باید بری اورژانس اونجا پزشک مقیم هست منم با اینکه ناراحت شدم 😢😔😞 ولی منتظر بودم پسرم با زایمان طبیعی به دنیا بیاد تا این که چهل هفته از بارداری گذشت و خبری نشد😬 و چون گاهی فشارم بالا پایین میشد پزشکم تصمیم گرفت سزارین بشم.
سر عمل بهم گفت که چسبندگی مثانه داری، منم ازش پرسیدم مشکل خاصیه گفت نه، منم چون تخصصی تو پزشکی نداشتم به خودم گفتم حتما چیز خاصی نیست و خلاصه پسر قندعسل ما به دنیا اومد و تو اتاق ریکاوری وقتی همسرم اومد و جویای حالم شد موضوع رو بهش گفتم، دیدم با نگرانی رفت با خانوم دکتر صحبت کرد. ایشونم گفته بود توصیه میکنیم دیگه باردار نشن وقتی اینو شنیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد😢😢 چون تصمیم داشتم حداقل سه تا فرزند داشته باشم و با کمک پروردگار، سرباز برای امام زمانم تربیت کنم با اینکه خودم نالایقم.
الانم هر وقت یادم میفته خیلی ناراحت میشم و همیشه از عوارض سزارین تو دوستا و فامیل میگم ولی متاسفانه اکثرا ترجیح میدن تحت عمل جراحی سنگین سزارین برن اما دردهای زایمان طبیعی رو تجربه نکنن.
به هر حال این تجربه ای که من داشتم و دوست دارم خانومهایی که این مشکلو داشتن و راه حلی براش پیدا کردن ما رو هم راهنمایی کنن.
التماس دعا
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۹۶
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#مادری
من ۱۴ سالم بود ازدواج کردم😍
خیلی ازین اتفاق راضیم خداروشکر
اگه یه خواستگار خوب و متدین واسه دخترم پیدا شه اونم ۱۴ سالگی عروسش میکنم.
چند سال پیش میگفتم چرا منو زود عروس کردین؟ من اگه درس خونده بودم الان اینجور بودم، الان اونجور بودم. خب خیلی درسم خوووب بود همه ی معلما میگفتن چرا زود عروس شدی😡 تو که اینقدر درست خوب بود
زود که عروس شدی ولی زود دیگه بچه نیاری ولی کو گوش شنوا😇
من بچه دوست داشتم گوشم بدهکار نبود😄
خیلی دوست داشتم دستم تو جیب خودم باشه ولی همسرم اصلا راضی نبودن نه با درس نه با کار، منم نشستم تو خونه و مشغول بچه بزرگ کردن شدم
خداروشکر نمیدونم چجوری یه کلاسی واسمون پیش اومد به نام تدبر در قرآن و ما این کلاس رو شرکت کردیم الان نزدیک به یک سال و خورده ای هست که هفته ای یه روز میرم و کلا نگاهم به زن و زندگی عوض شده اصلا چی فکر میکردم و چی شد قبلا میگفتم میخوام برم سر کار، آقای همسر میگفتن نعععع😁الان اگه به زور بخوان منو بفرستن سر کار من میگم نععع
چون فهمیدم واقعا هیچ لذتی بالاتر از همسر بودن و مادر بودن نیست که نیست😍😍
خداروشکر الان خودم رو خوشبخترین خانم میدونم.
یکی از دوستام دوتا لیسانس و یکی از دوستام دادگاه سر کار میره، یه روز باهم صحبت میکردیم اون دوتا به من میگفتن ما درس خوندیم و تو نخوندی حالا تو جلو تر از مایی.... واسه همینم دوست دارم بچه هام زود ازدواج کنن.....
سال ۸۶ ازدواج کردم وقتی پسرم به دنیا اومد میگفتم سه سالش که شد دوباره یکی دیگه میارم. همه میگفتن آفرین چقدر کار خوبی میکنی البته بعضی ها هم بودن که میگفتن معلومه خیلی درد مندی نداری، منم بهشون میگفتم اتفاقا دردمندی هم دارم ولی هیچ چیز مثل بارداری و زایمان طبیعی نیست واقعا شیرینه😍😍
وقتی پسرم سه سالش شد، همه منتظر بودن که من باردار شم ولی نشد دیگه پسرم ۴ سالو ۴ ماهه که شد دختر نازنینم به جمع ما پیوست. وقتی دردهای زایمان شروع شد فقط خدا رو شکر میکردم و میگفتم ممنونتم خدا که همچین دردی رو به من دادی هر لحظه همینو میگفتم با اینکه حتی نمیتونستم نفس بکشم.
خلاصه دختر نازنینم به دنیا اومد و دوباره گفتم بعد سه سال یکی دیگه میارم و الآن ۵ ساله میگذره و هر روز مشتاق تر از دیروز ولی نمیدونم شاید صلاح نیست...
نمیدونم چه حکمتیه که خدا دوباره ازون فرشته هاشو به من نمیده😢😢
دخترم خیلی بهانه گیر بود یه دقیقه هم از من جدا نمیشد. ۳ سالش که بود به همسری میگفتم بیا اقدام کنیم ولی ایشون میگفتن نععع اگه بخوای باردار باشی و به این دختر کوچولو هم برسی اذیت میشی سخته و ....دلیلای مختلف
تا خلاصه باردار شدم خیلی خوشحال بودم ولی خدا نخواست که واسم بمونه هشت هفته که بودم، سقط شد و من چققققدر حالم بد بود من که به همه حرفای خوب خوب میزدم، نمیدونم چم شده بود الان یه ماهه که میگذره و جناب همسر میگن تا دو سه سال دیگه اصلا حرفشم نزن😭😭😭
من عاشق بچه ام الان دیگه همه میدونن
جاری هام دوتا کوچولوی خوشگل دارن دلم واسشون غنج میره اصلا روزی نیست که به خدا نگم خدااااایا فرشته میخوام ولی نمیدونم چه گناهی رو مرتکب شدم.
خیلی وقت پیش بود که میخواستم پیام بذارم ولی گفتم باشه هر موقع سومی اومد ولی دیدم سومی قرار نیست بیاد گفتم پیام بذارم شاید اعضای کانال واسم دعا کنن😭😭
چند وقته اینقدر چله برداشتم اینقدر متوسل شدم، به اماما، شهدا چقدر قسمشون دادم، چقدر به مادرای شیرده و باردار گفتم واسم دعا کنن ولی انگارررر.....
خواهش میکنم هرکس این متن رو خوند واسم دعا کنه یک قلو دو قلو سه قلو، اصلا هرچی صلاحمه خدا بهم عنایت کنه ان شاالله
التماس دعا