eitaa logo
مطلع ِعشقآنه
206 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
148 فایل
محب‌وصی، ولایت، طرح‌ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگیست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری مسابقه‌‌احکام‌ِامربه معروف درمزارشهدا، راهپیمایی ها و . . . و برگزاری‌کلاس‌مجازی کتاب مطلع‌عشق(رهنمودهارهبرانقلاب به زوج‌هاجوان). ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
#طرح_ولایت
#طرح_ولایت
بسم الله العلیم الخبیر گفت تو چه کردی که الان بعد۸سال مطالب و مبانی ها در ذهن و خاطرت هست؟ . گفتم: اولین اینکه بگم داخل دوره که بودم تا هرچقدر وقت پیدا می کردم هر درسی که استادها درس می دادند و جزوه، مطالعه می کردم. . _ بعد دوره چی _ما که تهران بودیم استاد عابدی.نژاد را هماهنگ کردم پنج شنبه ها می آمدند کارگاه نقد کتاب در راستای برگزار می کردند. . جلسه اول یک مروری از کل معرفت شناسی گفتند. به بچه ها هم گفته شد یک دور ، کتاب را مرور کنند. خودم هم به همین نسبت یک بار کتاب را خواندم دوباره. .. ۱۰تا برهان داشت کتاب سروش، قرار شد هر جلسه یکی بیاد نقد یکی از برهان ها را انجام بدهد. نقد برهان اول با خودم بود. ... بنده چون مجبور شدم نقد کنم چندتا کتاب در این زمینه نگاه انداختم. یک کتاب نقد پلورالیسم از آیت الله ربانی مطالعه کردم. یک کتاب شمول گرایی از دکتر نبویان. . .. سالها بعد که می خواستم کتاب معرفی کنم برای بچه ها با اساتید مشورت کردم. کتاب م شناخت شهیدمطهری کتاب آقای حسین زاده موسسه امام چاپ کرده‌. فکر کنم اسمش درآمدی بر معرفت شناسی بود. ولی در کل ، مطالعه کتاب خود به شکل چندباره توصیه می شود. البته نه روزنامه وار. بلکه با دقت. و جمله جمله و کلمه کلمه. کتاب ، یک بخش های دارد که مرتبط با معرفت شناسی است و بخش هایی مرتبط با . ... کتاب حتما مرور شود آن قسمت هایی که نفهمیدید کنارش یک ن بگذارید. بعد پیگیری کنید تا ابهام اش برایتان برطرف بشود.
#طرح_ولایت
محترم برای توصیف است. مثلا فلانی محترم است. احترام مومن واجب است. اینکه جدیدا میگن #نظر محترم است. نظر که محت م نامحترم نمی شود. #نظر و #گزاره و #کلام و #حرف و ... درست و نادرست ، کاذب و صادق و ...می شود. #معرفت_شناسی #طرح_ولایت #واژگان_عوامانه
01 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - ایمان 1.mp3
زمان: حجم: 12.65M
📻 پای منبر استاد سید علی حسینی خامنه ای 🎙صوت کامل طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن 💠 ﺟﻠﺴﻪي اول : اﯾﻤﺎن ۱ 🗓 پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۵۳ شمسی، دوم رمضان المبارک ۱۳۹۴ قمری 🆔 @tvelayat_ir
04 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - ایمان زاینده و همراه با تعهدات عملی.mp3
زمان: حجم: 14.79M
📻 پای منبر استاد سید علی حسینی خامنه ای 🎙 صوت کامل طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن 💠 ﺟﻠﺴﻪي چهارم : ایمان زاینده و همراه با تعهدات عملي 🗓 یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۵۳ شمسی، پنجم رمضان المبارک ۱۳۹۴ قمری 🆔 @tvelayat_ir
❇️ رشد تعبد 🔰 آنچه برای دانشجویان در دانشگاه مهم است، یکی مسئله رشد ایمان مذهبی و اندیشه اسلامی در ذهن‌ها و دل‌های آنان است و یکی رشد روحیه تعبد در آنان، یعنی تسلیم خدا بودن. خودسازی فکری، اخلاقی و انقلابی برای دانشجویان یك فریضه است. «مقام معظم رهبری» ۱۳۷۹/۱۲/۰۹ - بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر 🆔 @tvelayat_ir
داستان پیاده‌روی‌اربعین بنده در سال ۱۳۹۳: تمام تلاش ها را کرده یی امکان رفتن میسور نشده ست طلبه یی... به واسطه مادر به جناب پدر درخواست ۳۰۰و۴۰۰تومان پول خواسته یی تا بروی... اما مادر پیغام داده پدر می.گوید چه کاریه! پارسال رفتی...هرسال که نمی روند! دلت می گیرد... قرض از کجا بگیری که عمرا نمی توانی بپردازی...دو هفته ۱۰۰تومان نمی دهد... پنج.شنبه می روی هیئت پناهیان شهداگمنام... آنجا پناهیان شدید از پیاده روی اربعین رفتن حمایت می کند می گوید یا خودتان بروید یا پول بدهید کسی که می تواند برود... ... از هیئت آمدم یکی از بچه های شریف گفت آقای...شما چرا نمی روی؟ گفتم پول ندارم گفت جقدر می خواهد؟ گفتم حداقل ۳۰۰تومان حساب‌ش را نگاه کرد گفت به انداره خودت و خودم دارم...زنگ پدرش جواب منفی داد گفت آقای...چه کنم؟ نمی خواهی من بدهم؟ گفتم فکر می کنم خبر می دهم خیلی خیلی سخت بود برام...که کسی که یک روز من مسئول‌ش بوده ام از او پول بگیرم چقدر وضع ام بد است😭 پیامک دادم: به ۲شرط قبکل می کنم ۱. به کسی نگویی به من دادی ۲. بعدا از من نخواهی گفت باشد شماره کارت؟ فرستادم ریخت فردا صبح . جمعه صبح: با اشک و بغض جمع کردم کوله ام را... بغض بابت اینکه: جناب پدر ما این مبلغ پول برایش چیزی نیست اما بنده اینقدر ذلیل شدم از کوچکتر از خودم مجبورم پول بگیرم 😭😭😭 شب به ابراهیم پیام دادم حاجی جا داری؟ گفت خبر می دهم بعد گفت پاشو بیا جا دارد اتوبوس مان صبح با بغض از خانه خارج شدم به سمت ترمینال آزادی. داخل مسجد ترمینال دراز کشیدم می خواستم گریه کنم یکی با عینک دودی و لباس لجنی آند بالا سر با ما زد من را... گفتم خدا کیه؟؟ وقتی صدام زد...فهمیدم ابراهیم است... نزدیک مرز آمدم از خودپرداز بانک ایران پول بکشم نداد! کلا جیب ِابراهیم شد جیب ِمن [ ] اول به کاظمین رفتیم. او با چند نفر می خواستند بروند سامراء... اما حرف و حدیث بعضی‌ها من را ترساند اما یکطرف قضیه پول و کرایه‌ش بود مردد بودم که وقتی به تصمیم رسیدم ابراهیم رفته بودم... ما به نجف رفتیم... از صبح تا آخر شب که ابراهیم برسد خیلی دلم گرفت... و البته نگران ِنگران...نکند اتفاقی برایش افتاده باشد... فردا بعد زیارت حرم امیرالمؤمنین‌ع آماده بستن کوله ها برای پیاده روی به سمت کربلا می شدیم...همزمان کوله می بستیم که یکی ما دوتا را دید گفت شما برادر یید؟ از این سوال خیلی خوشم آمد... [البته مگر برادری به خون است و استراک پدرها جسمی؟ نه به اتصال روح و قلب هاست و اشتراک پدرهای معنوی]