#تذکر_موفق یا ناموفق 🤔
#کمک #راهنمایی #مسیر #حجاب_گردن_سینه
#موقعیت_مناسب_تذکر
#پزشک_زنان #مترو #نمایشگاه_بهاره #مترو_بهشتی #صادقیه #کانادا
از #نمازجمعه کتابها را جمع کردیم با ماشین مسئول فروشگاه روایت فتح ، آندیوم خالی کردیم فروشگاه. در مسیر داخل ماشین دوستمتن که بودم شدیا حالت فسار و تهوع گرفته بودم گفتم ممنون نمیتونم با ماشین ات بیام من با مترو می روم.
اینجا مترو است خداحافظ.
مترو #دروازه_دولت که پیاده شدم
هنگام پایین رفتن، در پله ها تعدادی دخترو پسرجوانی مترو دیدم که رو پله ها نشستن. پسرها و دخترها چهره شون تیره بود شدیدا اما جالب یک دختری بود چهره اش خیلی روشن بود. حدس زدن دانشجویان_غیرایرانی اند کنجکاو شدم برم بپرسم اهل کجایید؟
که واقعا حال جسمی ام هنوز مساعد نبود...
گیج و میج بودم بخاطر حالت #تهوع...
باید بسمت کهریزک می رفتم قبل پله برقی به خانمی که روسری اش افتاده بود گفتم: خانم شال تون افتاده" خود خانم پوشاند اما دوستش گفت منتظر بودیم شما بگویید"
که بعد تو مترو فهمیدم که مسیر اشتباه رفتم . ایستگاه #شهیدبهشتی پیاده شدم. باید مسیر را معکوس می کردم و می رفتم آن طرف سکو.
قبل پله هایی که بسمت کهریزک خط یک(جنوب) پایبن بروم، خانمی دیدم که آقایی راهی گفت و رفت. من پرسیدم کجا میخاین بروید؟
گفت #صادقیه
گفتم بیاین #ایستگاه_امام_خمینی ره لاید عوض کنید بسمت #صادقیه
اول که طبق خیرخواهی خواستم مسیر را بگم.
چون مسیرش به من می خورد دیدم بار ِخریدش دو سه نایلون است . گفتم میخاین کمک کنم؟(از همان اول که دیدمش #پوشش_گردن یعنی ناپوشیده بود ...روسری اش هم روسری بچه! اما خب موهاش معلوم و آشکار نبود خداراشکر..
.گفتم الان که کمکش دارم می کنم میتونم بهتر تذکر بدهم و موثرتر)
#تذکر_موفق یا ناموفق
#کمک #راهنمایی #مسیر #حجاب_گردن_سینه
#موقعیت_مناسب_تذکر
#پزشک_زنان #مترو #نمایشگاه_بهاره #مترو_بهشتی #صادقیه #کانادا
از #نمازجمعه کتابها را جمع کردیم با ماشین مسئول فروشگاه روایت فتح ، آندیوم خالی کردیم فروشگاه. در مسیر داخل ماشین دوستمتن که بودم شدیا حالت فسار و تهوع گرفته بودم گفتم ممنون نمیتونم با ماشین ات بیام من با مترو می روم.
اینجا مترو است خداحافظ.
مترو #دروازه_دولت که پیاده شدم
هنگام پایین رفتن، در پله ها تعدادی دخترو پسرجوانی مترو دیدم که رو پله ها نشستن. پسرها و دخترها چهره شون تیره بود شدیدا اما جالب یک دختری بود چهره اش خیلی روشن بود. حدس زدن دانشجویان_غیرایرانی اند کنجکاو شدم برم بپرسم اهل کجایید؟
که واقعا حال جسمی ام هنوز مساعد نبود...
گیج و میج بودم بخاطر حالت #تهوع...
باید بسمت کهریزک می رفتم قبل پله برقی به خانمی که روسری اش افتاده بود گفتم: خانم شال تون افتاده" خود خانم پوشاند اما دوستش گفت منتظر بودیم شما بگویید"
که بعد تو مترو فهمیدم که مسیر اشتباه رفتم . ایستگاه #شهیدبهشتی پیاده شدم. باید مسیر را معکوس می کردم و می رفتم آن طرف سکو.
قبل پله هایی که بسمت کهریزک خط یک(جنوب) پایبن بروم، خانمی دیدم که آقایی راهی گفت و رفت. من پرسیدم کجا میخاین بروید؟
گفت #صادقیه
گفتم بیاین #ایستگاه_امام_خمینی ره لاید عوض کنید بسمت #صادقیه
اول که طبق خیرخواهی خواستم مسیر را بگم.
چون مسیرش به من می خورد دیدم بار ِخریدش دو سه نایلون است . گفتم میخاین کمک کنم؟(از همان اول که دیدمش #پوشش_گردن یعنی ناپوشیده بود ...روسری اش هم روسری بچه!