در موضوع #نکاح_دختر_باکره پس از رشد و بلوغ میان فقیهان امامیه اختلاف است. برخی معتقدند وی بدون اذن ولی نمیتواند ازدواج کند. بر این پایه، ازدواج او با اذن ولی خواهد بود. در اینجا به سخن شهید اول در کتاب لُمعه بسنده میکنیم. چنین میگوید: «لا ولایة فی النکاح لغیر الابِ و الجدِّ له و الحاکم و الوصی… لا علی البِکرِ البالغه الرشیده فی الاصح… ولو عضلها فلا بحث فی سقوط ولایتِه.»
در آغاز ایشان ولایت بر نکاح را مختص به پدر و جدّ پدری و حاکم و وصی میداند؛ سپس در بیان قول مشهور فقیهان امامیه میگوید چنین ولایتی بر دوشیزه بالغ و رشیده وجود ندارد و سرانجام میگوید این ولایت در صورت «عَضل» (یعنی کارشکنی ولیّ در ازدواج و جلوگیریِ از آن، با وجود تمایل دوشیزه) ساقط است ودختر در ازدواج استقلال دارد. از فقیهان معاصر بسیاری اذن پدر در نکاح را شرط میدانند؛ هرچند برخی جوازی برای چنین اذنی نمیبینند و برخی دیگر معتقدند رشیده باکره در نکاح مانند پسر رشید احتیاج به اجازه ولی ندارد و میتواند مستقل عمل کند. برخی میان عقد دائم و منقطع قائل به تفکیک هستند. فقیهانی که اجازه ولی در نکاح دختر باکره بالغه را لازم میدانند، معتقدند چنانچه زنی تمایل به ازدواج با مردی را داشته باشد که از لحاظ شرعی و عرفی کفو او است، لکن ولیّ اجازه نمیدهد، یا آنکه ولیِّ او به نحوی غایب است که اجازه او ممکن نیست و دختر احتیاج به ازدواج دارد، اذن ولی لازم نیست.