eitaa logo
مطلع ِعشقآنه
210 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
148 فایل
محب‌وصی، ولایت، طرح‌ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگیست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری مسابقه‌‌احکام‌ِامربه معروف درمزارشهدا، راهپیمایی ها و . . . و برگزاری‌کلاس‌مجازی کتاب مطلع‌عشق(رهنمودهارهبرانقلاب به زوج‌هاجوان). ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
آیا از نظر شرعی همین کافی است که انسان اگر دید کسی می خواهد مرتکب اِثم یا عدوان شود، فقط کمکش نکند؟اما این کافی است؟
آنچه شرط ِوجوب ِ است، یقین به ایمنی از ضرر است. آیا حرکت ِ این شرط را داشت؟ چندنفری که اعلام خطر و ضرر کردن دررابطه با نهی_از_منکر_امام عبدا..مطیع جابربن ا..انصاری عبدا..عمر عمرعبدالرحمن حارث عبدا..بن جعفر عبدا..بن عباس محمدواقدی زاره بن صالح عمرو بن سعید و...
بیش از ۱۰نفر آمدند گفتند:"آقا نرو؛ کشته می شوی!" هنگامی که امام وصیت نامه اش را به محمدحنفیه داد. محمد گفت برو مکه. امام پذیرفت. ۲روزمانده به اتمام ماه از بسمت خارج شد. اوایل عازم شد. هنگام خروج از مکه، گفت برو امام قبول نکرد و فرمود پیغمبرص وعده شهادت به من داده است و آیه استرجاع را خواند. ص۷۰ منزل دوم
۲نفربگویند وحود دارد، اقامه شده که وجود دارد همین کافی است همه به امام گفتند: اگر بروید آخر این سفر است پس چرا امام به آن سفر مبادرت کرد؟ از نظر در : است. ص۷۰ آقا شراآایط داره
بیش از ۱۰نفر آمدند گفتند:"آقا نرو؛ کشته می شوی!" هنگام خروج از مکه، گفت برو امام قبول نکرد و فرمود پیغمبرص وعده شهادت به من داده است و آیه استرجاع را خواند. ص۷۰ منزل دوم مردم الان: آقا شراآایط داره
همان ایستگاه اول که می خواستم سوار قطار مترو بشوم. یک خانمی دیدم که شلوار تنگ بود و شبه مانتویی که با باد بلند شده بود و تمام برجستگی هاش نمایان بود. تو یک واگن داخل شدیم. سلام کردم گفت متوجه نشدم باز سلام کردم. عزاداری محرم را تسلیت و قبول باشد گفتم . گفتم اینکه پوشیدید معلومه آدم معتقدی هستید. این چیزها براتان مهمه. خانم خوبه اندام اش پوشیده باشد الان باد زده بود همه چیز معلوم بود. . می خواست برود کرج. راهنمایی کردم امام می خواست پیاده بشود خط عوض کند تو پست ها اینستا دنبال مطلبی که شروط حجاب شرعی نوشته بودم گشتم. نت یاری نکرد. سریع برگه برداشتم ... خلاصه نوشتم. در لحظه آخر دادم بهش. .
تا ایستکاه تئاترشهر چندتا تذکر دادم کسی بددهنی نکرد و توهین. مورد آخری تو خروجی زیرزمین چهارراه ولیعصر بود دختر سفیدپوشیده. پاچه پا عریانی. و یک وجب موها بسبب عقب نشینی شال اش عریان بود. اکل گفتم بگم نگم؟ بگم؟ نگم؟ شیطان و نفس درون خواهش می کرد و وسوسه که نگو اینکه فلانه و بهمانه... دیالوگی آماده کردم برگشتم سلام کردم عصر بخیر گفتم جملات فکر شده را گفتم و رفتم آخرش عذرخواهی(حالا برای چی گفتم نمی دانم) . دم در خروج هم یک خانمی ایستاده بود دقیقا کنار پایان پله برقی. سلام کردم عصر بخیر. گفتم میخام یک تذکری به شما بدهم این موهاتونو بپوشونید گناهه. هیچی نگفت. مورد بعدی دقیقا دو متر جلوتر. سریع گفتم خواهرم موهاتونو بپوشانید و رفتم . وقتی میخام بیام مترو ، انگار میخام گریه کنم 😢😭😭