فاصله اجتماعی باید ۱/۵متر باشد وگرنه بی فایده ست کمتر از این.
بعد در جایی در مترو که فضا کاملا بسته ست نه فاصله فایده یی دارد نه این فاصله ممکن است.
جالب این است که ایستاده روبرو و کنار شخص نشسته باشی هیچ فاصله یی نباشد مهم نیست اما نشسته مهم است؟
ببخشید برا ویروس نشسته و ایستاده فرق دارد؟
یعنی من در مترو بدون هیج فاصله یی روبرو آقای نشسته بایستم ایراد ندارد کنارش بنشینم ایراد دارد!؟
التماس تفکر
در تصویری ک از مترو ژاپن دیدم از پیج اینستای فرهنگ نوشت، همچین اجباری برای فاصله در مترو نبوده -چه اصلا امکان پذیر نبوده- ففط ماسک در مکان ها بسته عمومی اجباری ست.
شما وقتی مشاغل را باز گذاشتی و بازار را که منجر به ازدحام مترو است کنار هم ننشستن چه فایده یی دارد وقتی در مترو افراد بهم چسبیده اند!؟
✅ هیچی نگو...
دختر امام: در ازدواج دختر خودم ... موقعی که خطبهی عقد ایشان را خواندند و ما خصوصی خدمت ایشان بودیم به دختر من نصیحت کردند که: «تو هر وقت شوهرت وارد میشود و دیدی خیلی عصبانی است و حتی در آن عصبانیت به تو تهمت زد و یک چیزهای خلاف گفت، تو در آن موقع به ایشان هیچی نگو، بعد از آنکه از عصبانیت افتاد، بعدها بگو این حرفت تهمت بوده» و بعد برگشتند رو به داماد کردند و گفتند: «شما هم همینطور، اگر یک وقتی وارد شدید و دیدید ایشان عصبانی است، آن موقع تذکرات را ندهید.»
📚 برداشتهایی از سیره امام خمینی - ج ۱ - ص ۴۷
#آداب_همسرداری
هدایت شده از 👨🏻🎓 آکادمی آموزشی مبین ✏️
فصاحة غلام وفائدة نحوية.
أرسلَ أحد أمراء بني أمية ابنهُ ذا السبعة أعوامٍ إلى البادية ليتفتَّح لُبّه وعقله ، وليأخذ اللغة من البدو فقد كانوا أهل فصاحة،
وحينما أراد أن يعلمهُ القرآن أرسلهُ الى شيخٍ في نواحي دمشق ،
فقالَ الشيخُ للطفل سأقرأُ عليكَ سورة المسد ، فردد من خلفي ، وقرأ الشيخ " تَبَّتْ يدا " فقالَ الطفلُ " تَبَّت يدان " ، فنهره الشيخ وقال له ، قُل تبت يدا ، فكرر الطفلُ تبت يدان ، فغضب الشيخ وأخذَ الطفلَ الى الأمير وأخبرهُ أنَّ الطفل لا يُريدُ أن يتعلم وحكى لهُ ما حدث ،
فطلبَ الأميرُ من ولده أن يردد " تبت يدا " ولكنَّ الطفل كرر قوله " تبت يدان " فاحتار كل من كان بمجلس الأمير إلا إعرابيٌ من البادية ، قالَ لهم أنا أُعلِّمُ الطفل ، وأخذ بيدهِ وقالَ له :
قل يا بُنيَّ ، " تبت يدا أبي لهبٍ " فقال الطفلُ تبت يدا أبي لهبٍ !!
فالتفت الأعرابي للأمير وقالَ لهُ :
هذا غُلامٌ فصيح ،فالمثنى لا تُحذف نونه إلا إذا كان مُضافاً ، والعربُ لا تقول تبت يدا ، ولكنها تقولُ تبت يدان !!! فأُعجِب القومُ بفصاحةِ الغلام !
@arabic_media
هدایت شده از خبر مهم 🇮🇷
🔴 صفر تا صد قضیه #درگیری_شخصی دو خانواده در آبادان
🔺 دختر مهاجم به منزل كارمند پالايشگاه آبادان:
🔸 موقع حادثه از شدت عصبانيت حالت طبيعي نداشتم، من از قبل زير نظر پزشك مغز و اعصاب هستم.
🔸 وارد خانه كه شدم اعضاي خانواده جيغ مي زدند و فرار مي كردند؛ به حراست خبر دادند و داد مي زدند دزد دزد.
🔸 در دستم کاتر بود و برای دفاع از خودم آن را همراه داشتم!
🔺 پدر دختر مهاجم: خصومت اينها شخصي و بين خودشان بود، دخترم با قرص هاي اعصاب خودش را نگه داشته و پرونده پزشكي دارد.
🔹 همسر كارمند پالايشگاه آبادان كه مورد هجوم دختر مسلح قرار گرفت:
🔸 به محض اينكه زنگ در خانه را زد با چاقو زير گلوي بچه ها گذاشت و دست پسرم را زخمي كرد!
🔸 با شوكر در خانه مي چرخيد و طلب پول و دلار و طلا مي كرد!
🔸 اسيد و تينر و چاقو همراهش بود و مي گفت انتخاب كنيد چطور شما را بزنم!
🔸 من مادرم و نمي توانستم شاهد به خطر افتادن جان بچه هايم باشم.
🔹 یکی از كاركنان حراست فيزيكي پالايشگاه آبادان:
🔸 به ما گزارش ورود سارق مسلح را دادند و وقتي رسيديم با صحنه درگيري زنان صاحب خانه با دختر جوان مواجه شديم كه مجروح هم شده بود.
🔸 دختر مهاجم شوكر و چند چاقو و تيز بر همراه داشت و يكی از اعضای صاحبان خانه را مجروح كرده بود.
🔸 براي اينكه زنی همراه ما نبود كه دختر مهاجم را بازرسي بدني كند همكار ما مجبور بود كه به هر شكلي او را مهار كند و اگر نرسيده بوديم معلوم نبود نتيجه ضرب و شتم دو طرف چه مي شود.
🔸 کار زشت همکارم را تایید نمی کنم و او الان بازداشت است.
📌 پینوشت: آغاز رسانه ای شدن این ماجرای کاملا شخصی، توسط اکانت توییتری «داریوش معمار» صورت گرفته که صاحب این اکانت یک ضد انقلاب است که به خارج از کشور فرار کرده و در موضوعات مربوط به آبادان از جمله اغتشاشات سال های گذشته نقش فعالی را ایفا کرده است.
🔹 او میخواسته از این قضیه که یک درگیری کاملا شخصی بوده که هر روز ممکن است بین خانواده ها در هر جای دنیا رخ بدهد، با دروغ پردازی و مظلوم نمایی سوژه ای ضد زن علیه نظام، شکل بدهد که البته با اقدام به موقع دادستانی و اطلاع رسانی به موقع رسانه ها، در هدف خود ناکام ماند.
🔥 @mahramaneh1
#تجربه_من ۳۹۶
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#مادری
من ۱۴ سالم بود ازدواج کردم😍
خیلی ازین اتفاق راضیم خداروشکر
اگه یه خواستگار خوب و متدین واسه دخترم پیدا شه اونم ۱۴ سالگی عروسش میکنم.
چند سال پیش میگفتم چرا منو زود عروس کردین؟ من اگه درس خونده بودم الان اینجور بودم، الان اونجور بودم. خب خیلی درسم خوووب بود همه ی معلما میگفتن چرا زود عروس شدی😡 تو که اینقدر درست خوب بود
زود که عروس شدی ولی زود دیگه بچه نیاری ولی کو گوش شنوا😇
من بچه دوست داشتم گوشم بدهکار نبود😄
خیلی دوست داشتم دستم تو جیب خودم باشه ولی همسرم اصلا راضی نبودن نه با درس نه با کار، منم نشستم تو خونه و مشغول بچه بزرگ کردن شدم
خداروشکر نمیدونم چجوری یه کلاسی واسمون پیش اومد به نام تدبر در قرآن و ما این کلاس رو شرکت کردیم الان نزدیک به یک سال و خورده ای هست که هفته ای یه روز میرم و کلا نگاهم به زن و زندگی عوض شده اصلا چی فکر میکردم و چی شد قبلا میگفتم میخوام برم سر کار، آقای همسر میگفتن نعععع😁الان اگه به زور بخوان منو بفرستن سر کار من میگم نععع
چون فهمیدم واقعا هیچ لذتی بالاتر از همسر بودن و مادر بودن نیست که نیست😍😍
خداروشکر الان خودم رو خوشبخترین خانم میدونم.
یکی از دوستام دوتا لیسانس و یکی از دوستام دادگاه سر کار میره، یه روز باهم صحبت میکردیم اون دوتا به من میگفتن ما درس خوندیم و تو نخوندی حالا تو جلو تر از مایی.... واسه همینم دوست دارم بچه هام زود ازدواج کنن.....
سال ۸۶ ازدواج کردم وقتی پسرم به دنیا اومد میگفتم سه سالش که شد دوباره یکی دیگه میارم. همه میگفتن آفرین چقدر کار خوبی میکنی البته بعضی ها هم بودن که میگفتن معلومه خیلی درد مندی نداری، منم بهشون میگفتم اتفاقا دردمندی هم دارم ولی هیچ چیز مثل بارداری و زایمان طبیعی نیست واقعا شیرینه😍😍
وقتی پسرم سه سالش شد، همه منتظر بودن که من باردار شم ولی نشد دیگه پسرم ۴ سالو ۴ ماهه که شد دختر نازنینم به جمع ما پیوست. وقتی دردهای زایمان شروع شد فقط خدا رو شکر میکردم و میگفتم ممنونتم خدا که همچین دردی رو به من دادی هر لحظه همینو میگفتم با اینکه حتی نمیتونستم نفس بکشم.
خلاصه دختر نازنینم به دنیا اومد و دوباره گفتم بعد سه سال یکی دیگه میارم و الآن ۵ ساله میگذره و هر روز مشتاق تر از دیروز ولی نمیدونم شاید صلاح نیست...
نمیدونم چه حکمتیه که خدا دوباره ازون فرشته هاشو به من نمیده😢😢
دخترم خیلی بهانه گیر بود یه دقیقه هم از من جدا نمیشد. ۳ سالش که بود به همسری میگفتم بیا اقدام کنیم ولی ایشون میگفتن نععع اگه بخوای باردار باشی و به این دختر کوچولو هم برسی اذیت میشی سخته و ....دلیلای مختلف
تا خلاصه باردار شدم خیلی خوشحال بودم ولی خدا نخواست که واسم بمونه هشت هفته که بودم، سقط شد و من چققققدر حالم بد بود من که به همه حرفای خوب خوب میزدم، نمیدونم چم شده بود الان یه ماهه که میگذره و جناب همسر میگن تا دو سه سال دیگه اصلا حرفشم نزن😭😭😭
من عاشق بچه ام الان دیگه همه میدونن
جاری هام دوتا کوچولوی خوشگل دارن دلم واسشون غنج میره اصلا روزی نیست که به خدا نگم خدااااایا فرشته میخوام ولی نمیدونم چه گناهی رو مرتکب شدم.
خیلی وقت پیش بود که میخواستم پیام بذارم ولی گفتم باشه هر موقع سومی اومد ولی دیدم سومی قرار نیست بیاد گفتم پیام بذارم شاید اعضای کانال واسم دعا کنن😭😭
چند وقته اینقدر چله برداشتم اینقدر متوسل شدم، به اماما، شهدا چقدر قسمشون دادم، چقدر به مادرای شیرده و باردار گفتم واسم دعا کنن ولی انگارررر.....
خواهش میکنم هرکس این متن رو خوند واسم دعا کنه یک قلو دو قلو سه قلو، اصلا هرچی صلاحمه خدا بهم عنایت کنه ان شاالله
التماس دعا