شعر هم گاهی مرا تنهاتر از من می کند
بی وفا ذهنِ مرا درگیرِ رفتن می کند
تا که میخواهم بگویم از گُل و عشق و نفس
گریه را سَر می دهد حرف از شکستن می کند
در نگاهم اشک را قربانی یِ یاری که نیست
تیغ را برداشته، تهدیدِ گردن می کند
هر چه می گویم عزیزم بیخیالِ درد و غم
باز هم چشمِ مرا مجبورِ دیدن می کند
با قلم همدست گشته گاه و بی گاه از خدا
بر دلِ من آرزوی خوبِ مُردن می کند
فاردم کم کن گله از یار شب های قفس
شعر گاهی هم تو را از درد روشن می کند
@matnashghane
ولی من هیچ وقت یادم نمیره ترم یک سر امتحان فیزیک به پسره با دستام ✌نشون دادم یعنی سوال دورو بهم برسون اونم در جواب گفت خیلی ممنون به امید پیروزی همه دانشجو ها :|
@matnashghane
🌺داستان کوتاه
💎 ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭستاﯾﺸﺎﻥ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ .
ﻣﻼ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ .
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﯽ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺑﻬﺮ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﮑﻪ
ﻓﺮﺍﻫﻢﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ .
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻣﻼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺳﮑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ : ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ .
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻼ
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ گنگ ﻭ ﮔﯿﺞ
ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﻣﻼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ
ﻣﺮﺍﻣﻴﺴﺖ ! ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﻜﻪ ﻫﺎ ﻧﻴﺎﺯﻱ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﭼﻮﻥ ﻛﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ !!
ﻭ ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮔﻮﺵ
ﺩﺍﺩﯾﺪ .ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺑﻬﺎﻳﻲ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﺪ
ﺩﻭﻡ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﺮﺩﻡ
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺟﻴﺒﻢ ﭘﻮﻝ ﺑﻮﺩ !
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ :
ﻓﻘﺮ ﺁﺗﺸﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪ .
ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﭘﺮﺩﻩ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺪﯾﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ .
ﻭ ﭼﻪ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﮑﻪ
ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺶ .
ﻭ "" ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺶ...
💙
@matnashghane
اگر نمیتوانی به کسی
امید بدهی نا امیدش نکن!
اگر شنونده خوبی هستی
رازدار خوبی هم باش!
اگر نمیتوانی
زخمی را مرهم باشی،
نمک هم نباش!
یک کلام ،انسان باشیم!
@matnashghane
298614_آهنگ-شاد-افغانی.mp3
3.65M
آهنگ شاد افعانی به افتخار یک نفر😊
@matnashghane
بنظرم هر آدمی
نیاز داره یه عوضی اونقد روش تاثیر بزاره
که دیگه اون احمق سابق نباشه
@matnashghane
سرم بر شانه ات یعنی جهانی غرقِ خوشبختی
سکوتی غرقِ غوغا و لبانی غرقِ خوشبختی
تماشایی ست باران که زبانش بند می آید
به دوشِ جنگلت رنگین کمانی غرقِ خوشبختی
الاهه دست از نازش کشید و باز برگشته
گرامافون چه میخواند؟ بنانی غرقِ خوشبختی
صدایِ نم نمِ باران و نورِ آذرخش و باد
به دیدارم میایی در پلانی غرقِ خوشبختی
لوکیشن، کلبه ای آن سویِ شالیزارِ گُم در مِه
کنارش شُرشُرِ رودِ روانی غرقِ خوشبختی
سلام و اشتیاق و شور و لبخندت سرآغازی ست
برایِ دم زدن از سالیانی غرقِ خوشبختی
به چینا چینِ دامن دامنِ رقصت بچین انگور
لبالب کن برایم استکانی غرقِ خوشبختی
تصور کن که پلکت را بهم آرام بگذاری
بخوانم سر به گوشت از جهانی غرقِ خوشبختی
صدایت میزنم تا پاسخم را "جان" بگویی باز
که باشد با همین یک واژه "جان"ی غرقِ خوشبختی
کلیدر را نوشته عشق، به به! دولتش آباد
بگو بنویسد از ما هم رُمانی غرقِ خوشبختی
زمین روزی به پایان میرسد اما به نامِ ما
خدا می آفریند کهکشانی غرقِ خوشبختی
نوشتم این غزل را بر لبت دریایِ عشقِ من!
که با هر بوسه ات، آن را بخوانی غرقِ خوشبختی
#شهراد_میدری
@matnashghane
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم؟
شیخ پیمانه شکن توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم!
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم
دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم!
هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال!
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم......
#وصال_شیرازى
@matnashghane
آغوش تو دنياى آن بيگانه خواهد شد
با دست شومش گيسوانت شانه خواهد شد
با من شكوهى داشتى با او نخواهى داشت
قصرى كه جاى جغد شد ويرانه خواهد شد
افسانهى خوشبختىات گمنام خواهد ماند
گمنامىِ بدبختىام افسانه خواهد شد.
پنهان شدى تا مثل از ما بهتران... آرى
كرمى كه خود را گم كند پروانه خواهد شد
هرشب كه مىپيچد به اندام تو همخوابت
از بوى من در بسترش ديوانه خواهد شد
#مهدى_فرجى
@matnashghane
دیدنت خواب قشنگیست که تعبیر نشد
آه ... باران زد و با شعر تو درگیر نشد
اشک تلمیح خیال است که با هر قلمی
من نوشتم به نفس های تو تفسیر نشد
مردم دهکده دیدند که از دوری تو
شاعر چشم تو سر چشمه ی تصویر نشد
کدخداپای همین چشمه به من زل زده بود
چشمه ای که سبب چرخش تقدیر نشد
من سرازیر شدم رود شدم چشمه شدم
جای تو در دل من غیر تو تکثیر نشد
از شراب ته چشمان تو بس نوشیدم
عمر من رفت ولی از تو دلم سیر نشد
#جابرترمک
@matnashghane
تا روسری تکاندی من دام یادم افتاد
از دین چشمهایت اسلام یادم افتاد
گفتی که جای بوسه از جان خود گذر کن
چه مطلب ظریفی برجام یادم افتاد
موگیر مانعم بود تا دزدکی ببینم
از جوخه های مویت اعدام یادم افتاد
دیدم که در سرودن لبهات بی"نظیر"است
تا از تو شعر گفتم"ایهام"یادم افتاد
سر می دهم برایت آواز سامیم را
از اخم ابروانت سرصام یادم افتاد
شاید خودم ندانم کی رفته ام از اینجا
از عکس یک جوان ناکام یادم افتاد ...
#رسول_مختاری_پور
@matnashghane
نفس نفس به درونت بکش هوایم را
و پر کن از نفست ذره ذره هایم را
نسیم باش و به بازی بگیر چون پرقو
شبانه گیسوی بر شانه ها رهایم را
اگر همیشه مرا بیم سرنگون شدن است
تو کج گذاشته ای خشت ابتدایم را
زنی به میل خودت آفریده ای از من
خودت به هم زده ای نظم آشیانم را
فرشتگان مقرب هنوز حیرانند
تو را به سجده در آیند یا خدایم را
من اختراع توام، ثبت کن مرا که خدا
کنار رفت و پذیرفت ادعایم را
به اسم شهر تو تغییر می دهد یک روز
شناسنامه من، اسم روستایم را
شغالهای بیابان تمام شب تا صبح
مدام زوزه کشیدند رد پایم را
برای آنکه بدانند من ازآن توام
به بوسه مُهر بزن بین شانه هایم را
#پانته_آ_صفائی
شبتون بخیر💐💐💐💐
@matnashghane
دود این شهر
مرا از نَفَس انداخته است
به هوای حَرَمِ کربُبلا
محتاجم...
@matnashghane
دنیـا دو روز است!
یڪ روز با تو و روز دیگر علیه توست...
روزے ڪه با توست مغرور نشو
و روزے ڪه علیـه توست نومید مگرد
زیرا هر دو پایان پذیرند...
با غمش خو کردم امشب گرچه در زاری گذشت
یاد میکردم از آن شبها که در یاری گذشت
#امیرخسرودهلوی
جز دل که گیرد جای من، جز من که گیرد جای دل
گر دل بمیرد وای من، گر من بمیرم وای دل
#مهرداد_اوستا | #شاه_بیت
@matnashghane
جای تو را اگر چه کسی پُر نکرده است...
شکر خدا که باز کسی هست جای من...
#بزرگ_اسدی
@matnashghane
نمی گیرد کسی مثل نفس در سینه جایت را
چه باشی چه نباشی دم به دم دارم هوایت را
بجای شعر موسیقی ست کار هر شب و روزم
در آوردم از آنوقتی که نت های صدایت را
که چون آوای حزن آلود یک ساز است،انگاری
خدا روز ازل با نی عوض کرده ست نایت را
شراب سیب بر لب می گذارم پیک پیک انگار
به هنگامی که می بوسم پیاپی گونه هایت را
تمام شهر پا در کفش من کردند از وقتی
که می بینند دایم در کنارم جای پایت را
نمی گویم پس از این از تو چیزی چون رقیبم شد
برای هرکسی تعریف کردم ماجرایت را...
#جواد_منفرد
@matnashghane
الفِ ما شده از یک دَمِ هجرانِ تو دال
راست از بزمْ برون رفته و خَم آمده ایم
#طالب_آملی
چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم
با گریه ساختیم و به پای توسوختیم
اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم
عمری که سوختیم برای تو سوختیم
#رهی_معیری
@matnashghane