چشم هایت دو سه تا بچه کبوتر دارد
نفست خوب ترین حالت باور دارد
قامتت کوه دماوند غزل های من است
بی جهت نیست غزل شوق تو در سر دارد
مرز احساس من و آینه ها بوسه ی توست
شهر لبهای تو یک عالمه کافر دارد
دامنت خلسه ی پروانه ی صد باغ غزل
گوشه ی روسری ات شوکت قمصر دارد
هر نگاهت هنری از سر انگشت خداست
قوم چشمان تو صد گونه پیمبر دارد
یوسف خنده ی تو آینه دار غزل است
تا زلیخای لبت قند مکرر دارد
شهر موهای تو در دست نسیم افتاده است
وای اگرلشکر موهای تو سر بردارد
#جابرترمک
@matnashghane
دیدنت خواب قشنگیست که تعبیر نشد
آه ... باران زد و با شعر تو درگیر نشد
اشک تلمیح خیال است که با هر قلمی
من نوشتم به نفس های تو تفسیر نشد
مردم دهکده دیدند که از دوری تو
شاعر چشم تو سر چشمه ی تصویر نشد
کدخداپای همین چشمه به من زل زده بود
چشمه ای که سبب چرخش تقدیر نشد
من سرازیر شدم رود شدم چشمه شدم
جای تو در دل من غیر تو تکثیر نشد
از شراب ته چشمان تو بس نوشیدم
عمر من رفت ولی از تو دلم سیر نشد
#جابرترمک
@matnashghane
با تو در تنهایی ام هرشب کبوتر می شوم
بال در می آورم با بال بهتر می شوم
مثل رودی رو به دریا می روم در شعر هام
تا به دریا می رسم با موج پرپر می شوم
عشق با دیوانه ها یک عمر ایمان من است
با همین دیوانه ها یک شب برابر می شوم
مردبودن را دقیقن عده ای گم کرده اند
بر خلاف نیت نامرد باور می شوم
یوسفی کردم ته چاه نگاهت یافتم
اینکه دارم داغ با دست برادر می شوم
گاه مجنون بودن از یک شهر مومن بهتر است
گاه با خندیدن یک قوم کافر می شوم
#جابرترمک
شبتون بخیر💐💐💐💐
@matnashghane